3. پاسداشت زیبایی زن
و امّا اصل سوم در حفظ زیبایی خانواده از منظر قرآن کریم این است که زیبایی زن پاس داشته شود. حفظ زیبایی زن در نظر برخی از مؤمنان، چندان جدّی گرفته نمیشود؛ حال آن که از پایههای جمال خانواده است و غفلت از آن، مایه ی رنجها و محنتهای فردی و اجتماعی بسیار میشود. قرآن کریم زن را با صفاتی ناب و استثنایی ستوده است تا مردان را به حفظ این گوهر ترغیب کند. در تابناکی و رقّت، آنان را چنین وصف کرده است:
کَأَنَّهُنَّ بَیْضٌ مَکْنُونٌ [1] گوئی از لطافت و سفیدی همچون تخم مرغ هایی هستند که در زیر بال و پر مرغ پنهان مانده و دست انسان هرگز آن را لمس نکرده است.نیز زنان را به مروارید همانند دانسته است:کَأَمْثَالِ اللُّؤْلُؤِ الْمَکْنُونِ. [2]همچون مروارید پوشیده در صدف ـ که هوا در آن اثر نکند و صفا و روشنیاش بر جای باشد ـ .
و امّا اوج تصویر جمالی زن در قرآن کریم آن جا است که خدای سبحان زنان را به شکوفههای زندگی دنیا همانند دانسته است: وَلاَ تَمُدَّنَّ عَیْنَیْکَ إِلَى مَا مَتَّعْنَا بِهِ أَزْوَاجاً مِّنْهُمْ زَهْرَةَ الْحَیَاةِ الدُّنْیَا لِنَفْتِنَهُمْ فِیهِ وَرِزْقُ رَبِّکَ خَیْرٌ وَأَبْقَى[3] ای رسول ما! هرگز چشم خود را به نعمت های مادی که به گروه هایی از آنها دادهایم میفکن که اینها شکوفههای زندگی دنیا هستند و برای آن است که آنان را بیازمائیم و روزی پروردگارت بهتر و پایدارتر است.در این جا، زنان به شکوفه تشبیه شدهاند.[4]
شاید توان گفت که شکوفه نازنینترین و لطیفترین هدیه ی خداوند به کائنات است. همه ی آدمیان از دیدن شکوفه به وجد میآیند. شکوفه برای همه کس مظهر جمال است و لطافتی مخصوص دارد که چشم همگان را به خود جلب میکند. البتّه عمر شکوفه کم است؛ امّا همین تشبیه بهترین تعبیر برای حفظ پاسداشت جمال زنان است. این تصویر به ما نشان میدهد که زن را باید همچون شکوفه عزیز شمرد و حیاتش را غنیمت دانست و قدر این چند صباح را به شایستگی داشت.
در میان تعابیر جمالی قرآن، این تعبیر برای زنان بسی جمالی و شگفت است. حال اگر کسی دوستار شکوفه و زیبایی آن باشد، باید چگونه آن را پاس دارد؟ آیا راهی جز این دارد که زیبایی آن را حفظ کند و بر جمال آن بیفزاید و از هر طریق ممکن، عمر آن را تداوم بخشد و نیز زمینهای پدید آورد که گل برآمده از این شکوفه سالم و شاداب و باطراوت باشد؟
پس هرگاه خداوند یکی از شکوفههای دنیا را به مردی عطا نمود، وی باید نعمت جمال را در او پاس دارد و از مایههای زینت ناکامش نکند؛ خواه زینت ظاهری و خواه باطنی. آری؛ حتی در قلمرو ظاهر نیز باید این نعمت را پاس داشت. رسول خدا به زنان سفارش میفرماید که اندام ظاهری خود را همچو مردان تکیده و فرسوده ی رنج نکنند و آن را بیزیور نگذارند و زیبایی آن را پاس دارند:لا تدع إحداکنّ یدها کأنها ید رجل.[5]
کسی از شما زنان، دستش را همانند دست مرد، بی زینت رها نکند!بر همین اساس، مرد باید همسرش را تشویق کند که این مایههای زینت و زیور را با خود داشته باشد و از آنها غفلت نورزد.[6] پیامبر خدا به همسرش فرمود:أنه لاینبغی أن تکونی بغیر قلادهْْ إما بخیط و إما بسیر.[7] روا نیست که بدون گردنآویز باشی، حتّی اگر یک نخ یا تسمه باشد.
این، خود، از قواعد جمال است که اسلام به ما آموخته است. زیبایی امانتی است که بر عهده ی زیبا نهاده میشود و او را نرسد که هرگونه خواهد با آن عمل کند. زیبا باید جمالش را پاس دارد و آن را در مسیری که جمالآفرین برایش برنهاده، به رخ کشد. آری؛ زن باید زیباییاش را بنمایاند؛ برای آن که زیبا بماند. معلوم است که اگر جمال او به چشم نامحرمان هرزهدرآ جلوه کند، دیگر زیبایی او نیز پاس داشته نمیشود و زشتسیرتان در او طمع میکنند.
امّا اگر در خانه و اجتماع، به آن شیوه که مایه ی قوام خانواده و اجتماع باشد، زیبایی خود را عرضه نماید و همپای آن، شکوه و وقارش را پاس دارد، آن امانت را که خدا به او داده، حراست کرده است. از این جا است که وانمودن این زیبایی، خود، خیر و مایه ی نیکی شمرده شده است. رسول خدا فرمود:خیرالنساء التی إذا نظرت إلیها سرتک.[8] بهترین زن آن است که چون به وی بنگری، شادمان شوی.
دکتر دیل جو تری، از استادان دانشگاه آلاسکا، مینویسد: «احساس زیبایی در زن، در احساس مرد ریشه دارد که از نیاز متقابل آن دو برمیخیزد. هرگاه این احساس متقابل پدید نیاید یا به حد کافی نرسد، زن به صورت یک شکل یا تابلوی زیبای ساده درمیآید که هیچ حرکتی را برنمیانگیزد و در این حال است که زبان خاموش از بیان بازمیماند.
هنگامی که زن فاقد احساس و عاطفه شود، زیباییاش دیگر معنایی ندارد و تابلویی خاموش خواهد بود. اساس حس زیبایی، همان عاطفه و احساس انسانی است که این زیبایی در مرد برمیانگیزد.»[9]اشاراتی که در قرآن کریم برای صیانت از زن به چشم میخورد، در یک جنبه ناظر به حراست از همین جمال است. آن گاه که به زن سفارش میشود تا به گونه ی اهل جاهلیّت، زینت خود را واننمایاند، به همین جنبه اشاره رفته است:وَقَرْنَ فِی بُیُوتِکُنَّ وَلاَ تَبَرَّجْنَ تَبَرُّجَ الْجَاهِلِیَّةِ الْأُولَى ً[10] و در خانههاتان قرار گیرید و به شیوه جاهلیت پیشین به خودنمایی بیرون نیایید.
مقصود از قرار گرفتن در خانه، به ویژه با عنایت به ماده ی لغوی قرار، شاید همین باشد که بدان اشاره رفت؛ یعنی ماندن زن در خانه باید به گونهای باشد که استقرار و آرامش و سکون را در نظام خانواده برقرار سازد. به عبارت دیگر، مقصود از قرار، میخکوب شدن به خانه و فضای فیزیکی خانه نیست.
چه بسا زنی در خانه بماند و بیرون نیاید و در عین حال، نوع ارتباطاتش، به ویژه در روزگار ما که وسایل ارتباط با بیرون افزون گشته، به گونهای باشد که نظام خانوادهاش را تهدید نماید؛ و به عکس، بسا زنانی که بیرون از خانه به تلاش و تکاپویی سودمند مشغولند، امّا در خانه قرار دارند و استقرار ایجاد میکنند و همسر و فرزندانشان را به آرامش میرسانند.
این دسته در حقیقت به همین سفارش قرآن کریم عمل کردهاند و همزمان رسالتهای اجتماعی خود را نیز به جای آوردهاند. پس توصیههای قرآن کریم را باید در منظومه ی قرآنی دید. هنگامی که سخن از زن و جایگاه او است، باید نگاه قرآن به زن و نقش او در خانواده و تأثیر حضور و زیبایی او در برقراری رابطهای جمالی را دریافت و آن گاه، دیگر سفارشها به او را تحلیل کرد.
اسلام ستایشگر زنی نیست که سر از جایی درنیاورد و به کاری نیاید و در گوشهای بنشیند و به خوراک و پوشاک و نظافت و امور جزئی خانه سرگرم باشد و تا پایان عمر به همین شیوه به سر ببرد. این با جمال زن منافات دارد. جمال مجموعهای از ویژگیها است که باید کنار هم گردآید. زن گوشهنشین دارای جمال نیست، همان گونه که زن هرجایی و بیمبالات نیز جمیل نیست.
زن مطلوب قرآن کریم کسی است که دل از همسر ببرد و او را شیفته ی خود سازد و آرامش و قرارش را تضمین کند و فرزندانش را در آشیانی مستقر و دارای آرامش زیر بال مهر گیرد و در کنار این نقش اساسی، به وظایف محیطی و اجتماعی خود عمل نماید. افراط و تفریط در این باب، هر دو، زیانبار و خانمانسوز است.آن گاه، برای این که احساس جمال در زن پایدار بماند و این احساس در همسر وی فرونمیرد، قرآن از او خواسته است تا قواعدی را عمل کند که مایه ی دوام این جمال است:
وَقُل لِّلْمُؤْمِنَاتِ یَغْضُضْنَ مِنْ أَبْصَارِهِنَّ وَیَحْفَظْنَ فُرُوجَهُنَّ وَلاَ یُبْدِینَ زِینَتَهُنَّ إِلَّا مَا ظَهَرَ مِنْهَا وَلْیَضْرِبْنَ بِخُمُرِهِنَّ عَلَى جُیُوبِهِنَّ وَلاَ یُبْدِینَ زِینَتَهُنَّ إِلَّا لِبُعُولَتِهِنَّ أَوْ آبَائِهِنَّ أَوْ آبَاءِ بُعُولَتِهِنَّ أَوْ أَبْنَائِهِنَّ أَوْ أَبْنَاءِ بُعُولَتِهِنَّ أَوْ إِخْوَانِهِنَّ أَوْ بَنِی إِخْوَانِهِنَّ أَوْ بَنِی أَخَوَاتِهِنَّ أَوْ نِسَائِهِنَّ أَوْ مَا مَلَکَتْ أَیْمَانُهُنَّ أَوِ التَّابِعِینَ غَیْرِ أُولِی الْإِرْبَةِ مِنَ الرِّجَالِ أَوِ الطِّفْلِ الَّذِینَ لَمْ یَظْهَرُوا عَلَى عَوْرَاتِ النِّسَاءِ وَلاَ یَضْرِبْنَ بِأَرْجُلِهِنَّ لِیُعْلَمَ مَا یُخْفِینَ مِن زِینَتِهِنَّ وَتُوبُوا إِلَى اللَّهِ جَمِیعاً أَیُّهَا الْمُؤْمِنُونَ لَعَلَّکُمْ تُفْلِحُونَ[11]
و زنان مؤمن را بگو که دیدگان خویش را فرو دارند و شرمگاههای خود را ـ از دید دیگران ـ نگاه دارند و [جاهای] آرایش و زیور خویش را آشکار نکنند مگر آنچه پیداست ـ مانند چهره و دست و روی پا ـ و مقنعههاشان را بر گریبان هاشان بیندازند و زیور و آرایش خود را آشکار نکنند مگر برای شوهرانشان یا پدرانشان یا پدران شوهرانشان یا پسرانشان یا پسران شوهرانشان یا برادرانشان یا پسران برادرانشان یا پسران خواهرانشان یا زنانشان ـ زنان همکیش خود ـ یا آنچه مالک شدهاند ـ کنیزان ـ یا مردان تابع خانواده ـ طفیلی و کم خرد که با آنان زندگی میکنند ـ که به زنان رغبت و نیازی ندارند یا کودکانی که از شرمگاه زنان آگاه نگشتهاند ـ به سن تمیز و بلوغ نرسیدهاند ـ و پاهای خود را چنان بر زمین نزنند تا آنچه از زیور خویش پنهان میدارند دانسته شود ـ آواز پیرایه خود یعنی خلخال را به گوش مردم نرسانند ـ . و ای مؤمنان، همگی به خدا باز گردید تا شاید رستگار شوید.
در این آیه، مجموعهای از قواعد تضمین کننده ی جمال گردآمده که اساس تربیت روحی و اجتماعی و اخلاقی است. البتّه پیش از زنان، خود مردان به حفظ این رابطه ی جمالی توصیه شدهاند و حراست از این رابطه، مایه ی زکات برای آنان دانسته شده، یعنی حفظ تعادل در شعور و فکر و سلوک که خود، ریشه ی آداب و روابط اجتماع و خانواده است. همین تقدم نشان میدهد که تا مردان در این زمینه به وظیفه ی فردی و اجتماعی خود عمل نکنند، نباید آن را از زنان انتظار داشت:
قُل لِّلْمُؤْمِنِینَ یُغُضُّوا مِنْ أَبْصَارِهِمْ وَیَحْفَظُوا فُرُوجَهُمْ ذلِکَ أَزْکَى لَهُمْ إِنَّ اللَّهَ خَبِیرٌ بِمَا یَصْنَعُونَ [12] مردان مؤمن را بگو که دیدگان خویش را فرو دارند و شرمگاههای خود را ـ به پوشیدن آنها و از دید دیگران ـ نگاه دارند. این برای آنان پاکیزهتر است؛ که خدا به کارهایی که میکنند آگاه است.در کنار این سفارشها به زن برای حفظ زیبایی و جمال همهجانبه ی او، قرآن کریم از دیگران نیز خواسته که این زیبایی را پاس دارند و آن را نیالایند.
این فرمان دو دسته را دربرمیگیرد؛ یکی آنان که جسم زن را به بازی میگیرند و دیگر آنان که شخصیت و آبرویش را. دسته ی نخست زن را ابزار دفع شهوت خود میسازند و دسته ی دیگر با بدنام کردن زن، شخصیتش را در جامعه به لجن میکشند. شاید گناه این دسته ی دوم بیشتر از دسته ی نخست باشد. پس خداوند فرماید: إِنَّ الَّذِینَ یُحِبُّونَ أَن تَشِیعَ الْفَاحِشَةُ فِی الَّذِینَ آمَنُوا لَهُمْ عَذَابٌ أَلِیمٌ فِی الدُّنْیَا وَالْآخِرَةِ وَاللَّهُ یَعْلَمُ وَأَنتُمْ لاَ تَعْلَمُونَ. [13]
همانا کسانی که دوست میدارند که زشتکاری در میان آنان که ایمان آوردهاند فاش و آشکار شود، آنها را در این جهان و آن جهان عذابی است دردناک. و خدا میداند و شما نمیدانید.عبارت «فی الذین آمنوا» نشان میدهد که عواقب این کار ناهنجار همة امّت را دربرمیگیرد، نه تنها اشخاصی را که آبروشان به بازی گرفته شده است.از اینان بدتر کسانی هستند که ناروا زنان پاکدامن را به تهمت و افترا میآلایند و کار زشتِ ناکردهای را به آنان نسبت میدهند. اینان از لعن خداوند که قهر شدید و سخت او است، نصیب خواهند داشت:
إِنَّ الَّذِینَ یَرْمُونَ الْمُحْصَنَاتِ الْغَافِلاَتِ الْمُؤْمِنَاتِ لُعِنُوا فِی الدُّنْیَا وَالْآخِرَةِ وَلَهُمْ عَذَابٌ عَظیمٌ [14] همانا کسانی که زنان پاکدامن بیخبر با ایمان را به زنا نسبت میدهند، در این جهان و آن جهان لعنت شدهاند و آنان راست عذابی بزرگ.کسی که زنی پاکدامن را به افترا آلاید یا کسی را به انجام کار زشتی در جامعه نامبردار سازد، تنها به همان فرد ستم روا نداشته، بلکه نظام خانواده و جامعه را از جمال و زیبایی انداخته و با جمال آفرینش به منازعه پرداخته است.
ملعون بودن نیز به همین معنا است که چنین کسی جامعه و مردم را از نعمت جمالی خداوند بیبهره ساخته؛ پس خداوند نیز او را از رحمت و نعمت ناکام میسازد، مگر آن گاه که از این گناه توبه کند وبه زیباسازی معنوی جامعه پردازد. البتّه این کسان تنها از عذاب روز قیامت رنج نمیکشند؛ بلکه زشتکاری ایشان تا آن اندازه سخت است که باید در همین دنیا نیز کیفر شوند و عذابی سخت بینند و آبروی خودشان بر باد رود:
وَالَّذِینَ یَرْمُونَ الْمُحَصَنَاتِ ثُمَّ لَمْ یَأْتُوا بِأَرْبَعَةِ شُهَدَاءَ فَاجْلِدُوهُمْ ثَمَانِینَ جَلْدَةً وَلاَ تَقْبَلُوا لَهُمْ شَهَادَةً أَبَداً وَأُولئِکَ هُمُ الْفَاسِقُونَ«4» إِلَّا الَّذِینَ تَابُوا مِن بَعْدِ ذلِکَ وَأَصْلَحُوا فَإِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَّحِیمٌ [15] و کسانی که زنان پاکدامن را به زنا نسبت دهند آنگاه چهار گواه نیاورند، پس هشتاد تازیانه بزنیدشان و هرگز گواهی آنها را نپذیرید، و آنانند بدکاران نافرمان؛ مگر آنان که پس از آن توبه کنند و به کار شایسته بپردازند، که خدا آمرزگار و مهربان است.
زیبا نگاه داشتن جامعه آن قدر ارزش دارد که این کسان حتی از ویژگی شهروندی کامل نیز برخوردار نمیشوند و حقی بزرگ از آنان سلب میگردد، یعنی حق گواهی دادن به سود یا زیان دیگران که از برجستهترین مصادیق حقوق شهروندی است.
4. نیک تربیت کردن فرزندان
خداوند دارایی و فرزندان را زینت زندگی دنیا میشمرد: الْمَالُ وَالْبَنُونَ زِینَةُ الْحَیَاةِ الدُّنْیَا وَالْبَاقِیَاتُ الصَّالِحَاتُ خَیْرٌ عِندَ رَبِّکَ ثَواباً وَخَیْرٌ أَمَلاً [16] مال و فرزندان آرایش زندگانی این جهان است، و کارهای نیک پایدار به نزد پروردگار تو به پاداش، بهتر و امیدداشتن به آنها نیکوتر است.فرزندان هم مایه ی زیبایی هستند و هم از پایههای حیات اجتماعی. از این روی، تربیت کودک هم برای خود او بسیار مهم است و هم برای اجتماع و امّت.
خداوند دو همسر را با یکدیگر مهرورز و رفیق قرار داده تا ثمرهای از وجودشان برآید؛ و آن ثمره فرزند است. فرزند مهمانی است که چندی نزد این دو میماند و سپس به طریق خویش میرود. پس میتوان گفت که خداوند آن مقدمات عاشقانه و جمالی را چیده است تا این گل در دامان دو محبوب شکوفه زند.
آن چه خدا از پدر و مادر خواسته این است که زیبایی آن گل را پاس دارند و در همه ی مراحل وجود تا آن گاه که بالنده شود و از آب درآید، نگاهبان این جمال وی باشند. این وظیفه تا هنگامی تداوم دارد که فرزند بتواند به حیات مستقل اجتماعی پای گذارد و خود نقش جمالیاش را در حیات ایفا نماید.
چرا طفل باید از مادر شیر بنوشد؟ شیر از کدام اندام مادر میتراود؟ مکیدن پستان مادر چه نقشی در سلامت جسم و مهمتر از آن، روان فرزند، دارد؟ هرگاه اندکی به پاسخ این پرسشها دقت کنیم، به روشنی درمییابیم که چه مایه جمال و لطافت در این میان نهفته است. شیر ثمره ی جان مادر است و زیباییهای درونش را به فرزند منتقل میکند.
غذارسانی به فرزند از این طریق، کوچکترین کاری است که از شیردادن برمیآید. آن مکیدن تدریجی یعنی همه ی زیباییهای وجود مادر را ذره ذره چشیدن و هضم کردن و در خود راه دادن. و این کار باید در زمان معین به انجام رسد؛ نه کمتر و نه بیشتر: وَالْوَالِدَاتُ یُرْضِعْنَ أَوْلاَدَهُنَّ حَوْلَیْنِ کَامِلَیْنِ لِمَنْ أَرَادَ أَن یُتِمَّ الرَّضَاعَةَ [17] و مادران، فرزندان خود را دو سال تمام شیر دهند [این حکم] برای کسی است که بخواهد شیردادن را تمام کند.
حتی اگر یک پیوند به فرجامی خوش نرسد و دو همسر ناچار شوند که از هم جدا گردند، باید دست کم حقوق مادی کودک و مادر رعایت شود؛ هرچند کودکان طلاق همواره از لحاظ معنوی دچار برخی حرمانها خواهند بود: وَعَلَى الْمَوْلُودِ لَهُ رِزْقُهُنَّ وَکِسْوَتُهُنَّ بِالْمَعْرُوفِ.[18] و خوراک و پوشاک آنان به وجه شایسته و پسندیده بر عهده ی آن کس است که فرزند از اوست.
این موجود جمیل که همه ی وجودش یکپارچه لطف و زیبایی است، باید چنان مراقبت گردد که همواره با همین زیبایی جلوه کند. قرآن کریم برای حفظ این جمال، ریزهکاریهایی را نیز به همسران آموخته است. مثلا معمولا دانشوران از معضل احساس جنسی زودرس در کودکان سخن میگویند و راههای مقابله با آن را گوشزد میکنند.
این معضل میتواند چندان دامنگستر شود که مشکلات فراوان شخصیتی را در آینده ی فرد فراهم آورد و حتی تا دم مرگ با او همراه باشد. کم نیستند افرادی که به سبب همین مشکل، تا انتهای راه زندگی با سختیهای عاطفی و بحرانهای شخصیتی دست و پنجه نرم کرده و معمولا هم شکست خوردهاند. قرآن کریم به مادران و پدران توصیه میکند که به فرزندان خود زیر چهار سالگی بیاموزند که هنگام ورود نزد بزرگتران خود، خواه مرد و خواه زن، خواه دختر و خواه پسر، آگاهی دهند و رخصت گیرند.
نیز کودکان را دستور میدهد که پس از چهار سالگی، همانند بزرگسالان، پیش از ورود، اجازه خواهند. یعنی حتی کودک زیر چهار سال نیز باید این قاعده را رعایت کند تا هم احترام به بزرگتران از همان آغاز در وجودش نهادینه شود؛ و هم مبادا ناخواسته چشمش به عورت دیگران افتد و احساسش زیر فشار قرار گیرد و عاطفه ی جنسی زودهنگام در او گل کند و کارش را به انحراف کشاند. بیان قرآن کریم چنین است:
یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لِیَسْتَأْذِنکُمُ الَّذِینَ مَلَکَتْ أَیْمَانُکُمْ وَالَّذِینَ لَمْ یَبْلُغُوا الْحُلُم مِنْکُمْ ثَلاثَ مَرّاتٍ مِنْ قَبْلِ صَلاةِ الفَجْرِ وَحینَ تَضَعُونَ ثِیابَکُمْ مِن الظَّهِیرَةِ وَمِن بَعْدِ صَلاَةِ الْعِشَاءِ ثَلاَثُ عَوْرَاتٍ لَکُمْ لَیْسَ عَلَیْکُمْ وَلاَ عَلَیْهِمْ جُنَاحٌ بَعْدَهُنَّ طَوَّافُونَ عَلَیْکُم بَعْضُکُمْ عَلَى بَعْضٍ کَذلِکَ یُبَیِّنُ اللَّهُ لَکُمُ الآیَاتِ وَاللَّهُ عَلیمٌ حَکِیمٌ [19]
ای کسانی که ایمان آوردهاید، باید کسانی که مالکشان شدهاید و کسانی از شما که به حد بلوغ نرسیدهاند [برای در آمدن به نزد شما] در سه هنگام اجازه خواهند: پیش از نماز بامداد و هنگام نیمروز که جامههای خویش فرو مینهید و پس از نماز خفتن. اینها سه وقت خلوت شماست. و در غیر از این سه هنگام باکی بر شما و آنان نیست [که اجازه نگیرید]، زیرا که پیرامون یکدیگر میگردید ـ و اجازهخواستن مشقت دارد ـ . اینچنین خدا آیات را برای شما روشن بیان میکند و خدا دانا و با حکمت است.
همچنین نوع روابط دو همسر برای تربیت فرزند بسیار اثرگذار است. در روانشناسی بر این نکته تأکید میشود که پایه ی تربیت کودک و شکلگیری شخصیت وی در آینده، بر همین روابط میان پدر و مادر نهاده میشود و دیدگاه فرد درباره ی خانواده و محیط و اجتماع و وطنش و حتی جهانبینیاش بر همین مبنا شکل میگیرد.
فلوگل میگوید: «ارتباط یافتن با حلقههای اجتماعی بزرگتر مستلزم آن است که فرد در سطحی مناسب از رشد روانی قرار داشته باشد؛ و این رشد ممکن نمیشود مگر با عبور از مراحل پایینتر که فرد در گروههای اجتماعی کوچکتر قرار میگیرد که مهمترین آنها خانواده، یعنی همان کانون آغازین و فطری و جوهری است.»[20]
پی نوشت:
[1]. صافات، آیه ی 49.
[2]. واقعه، آیه ی 23.
[3]. طه، آیه ی 131.
[4]. این اشاره بایسته است که برخی از مترجمان ازواج را دسته هایی از مردم دانسته اند و زهره را هم بهجت و طراوت حیات دنیا شمرده اند. به این ترتیب، آیه رنگ دیگر می گیرد.
[5]. تفسیر قرطبی، ج5، ص393.
[6]. البته روشن است که همه ی سفارش های شریعت را باید در کنار یکدیگر و در مجموعه-ی منظومه ی خود نگریست. در این جا نیز مقصود آرایش و زینت داری همراه عفاف و وقار زنانه و با حفظ معیارهای پاکدامنی است.
[7]. همان.
[8]. مسند ابوداوود، ص 306.
[9]. دیل جو تری: اللغه الصامته.
[10]. احزاب، آیه ی 33.
[11]. نور، آیه ی 31.
[12] نور، آیه ی 30.
[13]. نور، آیه ی 11.
[14]. نور، آیه ی23.
[15]. نور، آیه ی 4 و 5.
[16]. کهف، آیه ی 46.
[17]. بقره، آیه ی 233.
[18]. همان.
[19]. نور، آیه ی 58.
[20]. سل سیدلنگر، التحلیل النفسی و السلوک الجماعی، ترجمه ی سامی محمود علی، ص 49.
سید ابوالقاسم حسینی
ادامه دارد.................