کد خبر: ۱۰۶۵۶۳
زمان انتشار: ۱۸:۴۳     ۲۴ دی ۱۳۹۱
از نظر هاشمی، این گونه نیست که ماهیت انقلاب در ستیزه و مقابله‌‌ی با آمریکا تعریف شده باشد، بلکه این امر به تدریج به انقلاب افزوده و بر قواره‌‌ی آن دوخته شد. چنان که در یکی از گفت‌وگوهای خود می‌‌آورد: «در برنامه‌‌های ما این نبود که قهر و دعوا کنیم و روابط را به هم بزنیم.»
به گزارش 598 به نقل از برهان، مسئله‌‌ی رابطه با آمریکا موضوعی است که هر از گاهی، به خصوص در هنگامه‌‌ی تشدید فشارها بر جمهوری اسلامی، برجسته می‌‌شود. مسئله‌‌ای که گاه به صدر می‌‌آید و پس از چندی حاشیه‌نشین می‌‌شود. هاشمی رفسنجانی از جمله کسانی است که در طیف موافقین مذاکره با آمریکا قرار دارد. هرچند این طیف از نیروهای سیاسی به اصول سیاست خارجی جمهوری اسلامی واقف‌اند و حتی از موضع‌‌ امام خمینی (رحمت الله علیه) و همچنین مقام معظم رهبری پیرامون این مسئله آگاه هستند، اما باز هم رابطه با آمریکا و مذاکره را مطرح می‌‌سازند. نکته‌‌ای که در این راستا قابلیت طرح و بررسی دارد بیان این مسئله است که آیا این نگرش هاشمی حرفی تازه و بدیع یا مبتنی بر بینش خاصی است. در همین راستا، نوشتار مزبور به تبارشناسی دیدگاه این شخصیت سیاسی پیرامون این مسئله می‌‌پردازد.
 
هاشمی در آینه‌ی افکار
 
عمده‌ی کارشناسانی که به تحلیل و بررسی سیاست در ایران پرداخته‌‌اند هاشمی را جزء شخصیت‌های عمل‌گرا ارزیابی کرده‌‌اند. وی از آغاز حیات فکری و سیاسی خویش به کاربردی کردن اندوخته‌‌ی مذهبی و فکری خود می‌‌اندیشید؛ چنان که در این باره بر این اعتقاد است که «شیوه‌ی مورد پسند اسلام این است که انسان، با عمل و کار، دین را معرفی کند؛ یعنی به هر فکری که تعلق دارد، باید آن را در میدان عمل نشان دهد.»[1] بدین ترتیب، در افکار وی حیطه‌ی نظر تابعیت عمل را می‌‌پذیرد. در این منظر، افکار و عقاید همچون ابزارهایی هستند برای حل مسائل و مشکلات بشر تا زمانی که اثر مفیدی دارند، صحیح و حقیقی هستند و پس از آن غلط و خطا می‌‌شوند. به این ترتیب، عقیده‌‌ای ممکن است مدتی به کار آید و مؤثر باشد، اما پس از مدتی ممکن است نتایج رضایت‌بخش نداشته باشد و آن موقع، به نظریه‌‌ای باطل و خطا تبدیل می‌‌گردد و حقایق محض، نسبی و متغیر می‌‌شوند.
 
بر پایه‌‌ی چارچوب فکری فوق، از همان آغاز انقلاب اسلامی، هاشمی اصول انقلابی را آن‌‌چنان ثابت و مطلق نمی‌‌دید که نتوان از آن عدول کرد، بلکه اصول انقلابی در نگاه وی چنان بود که ماهیت متغیر و پویایی را اعاده می‌‌کرد. مواردی نسبی که مراحل و درجاتی داشت؛ اصولی نابرابر که در یک اولویت‌بندی می‌‌توان آن‌‌ها را در جهت منافع خاص تفسیر کرد. بر این مبنا سیاست خارجی ایران، بر پایه‌ی چنین مجموعه‌‌ای از اصول و ارزش‌ها، مفهوم ثابتی نیست و متغیر است. بنابراین سیاست خارجی در مقطعی در قالب حمایت از جنبش‌‌های آزادی‌بخش و زمانی هم در چارچوب کنفرانس اسلامی رخ می‌‌نمایاند.[2]
 
این چارچوب فکری، در قبال ماجرای اشغال سفارت آمریکا، هاشمی را موافق حل سریع‌تر مسئله و به گونه‌ای تلویحی مذاکره با آمریکا قرار داد که البته بنا به گفته‌ی خودش، تنها به تبعیت از ولایت فقیه موضع امام را تأیید می‌کند.[3] وی، در دوران پیش از ریاست جمهوری، در ماجرای مک فارلین و پذیرش قطعنامه بیشترین نقش و تأثیر را داشت که البته به دلیل پست‌های حساس و اعتماد امام خمینی(رحمت الله علیه) به وی بود. این تفکر تا زمان ریاست جمهوری تنها در برخی تنگناهای حساس عیان گردید، اما با ریاست جمهوری هاشمی و رحلت امام خمینی (رحمت الله علیه)، فرصت مطلوبی برای تلاش در جهت نهادینه شدن این تفکر فراهم گردید.

ریاست جمهوری هاشمی تلاش برای نهادینه کردن سیاست‌های نوین
 
تفکر عمل‌گرایانه‌ی هاشمی در دوران ریاست جمهوری وی و حتی به طور خاص، در تعیین کابینه‌‌ی وی تعین یافته است. چنان که ملاک اصلی هاشمی برای انتخاب وزرای خود «تخصص، توان مدیریتی و اجرایی آنان بود» و آن گونه که خود در مصاحبه با زیباکلام عنوان می‌‌کند: «به گرایشات خطی سیاسی آنان کمتر بها می‌‌دادم.»[4]
 
این رویکرد عمل‌گرایانه‌ در سیاست خارجی وی نیز تعین داشت. وی، پس از پذیرش قطعنامه، مهم‌ترین مسئله را متوقف ساختن روند دشمن‌سازی دانست و گفت: «اخیراً افراد و کشورهای زیادی امکانات مؤثری را در اختیار صدام حسین قرار داده‌اند. اگر آن‌ها از ما نگران نبودند، مبادرت به چنین کاری نمی‌کردند.»
 
بنابراین عملکرد جمهوری اسلامی به دلیلی برای اعمال سیاست‌های خصمانه‌ی کشورهایی همچون آمریکا تعبیر شد. این امر در صورتی بود که امام خمینی (رحمت الله علیه) پیش‌تر از این گفته بودند: «بعضی مغرضین ما را به اعمال سیاست نفرت و کینه‌توزی در مجامع جهانی توصیف و مورد شماتت قرار می‌دهند و با دلسوزی‌های بی‌مورد و اعتراض‌های کودکانه می‌گویند جمهوری اسلامی سبب دشمنی‌ها شده است و از چشم غرب و شرق و ایادی‌شان افتاده است! که چه خوب است به این سؤال پاسخ داده شود که ملت‌های جهان سوم و مسلمانان و خصوصاً ملت ایران، در چه زمانی نزد غربی‌ها و شرقی‌ها احترام و اعتبار داشته‌اند که امروز بی‌اعتبار شده‌اند!»[5]
 
به هر حال، تفکر عمل‌گرایانه‌ی هاشمی موجب دگرگونی در جهت‌‌گیری سیاست خارجی ایران گردید و به گفته‌‌ی احتشامی، در دوران جدید «آرمان‌‌گرایی انقلابی» جای خود را به سیاست جدیدی داد که به «واقع‌‌گرایی» معروف شد؛[6] گویی همه‌ی آنچه تا پیش از آن در عرصه‌ی سیاست خارجی وجود داشت، خالی از واقعیت بود. در واقع، به بهانه‌ی اهمیت و ضرورت بازسازی و توسعه، قابلیت و توان کاربردی نظریات و عقاید انقلابی به اولویت هاشمی بدل گردید و عدول از برخی اصول انقلابی در ازای پیشبرد روند بازسازی و توسعه‌ی کشور امری منطقی و بدیهی قلمداد شد.
 
بر همین مبنا، هاشمی در حوزه‌ی سیاست خارجی نیز عقیده داشت ایران از تغییر نقشه‌ی سیاسی جهان ناتوان است و بنابراین باید تلاش ‌‌کند که در جهت تطبیق و سازگاری خود با توازن قوای موجود آماده شود. بنابراین پذیرش الزام‌‌های بین‌‌المللی و حضور در نهادهای منطقه‌‌ای و بین‌المللی در این مقطع افزایش یافت و روابط متقابل با کشورهای اروپایی و برخی کشورهای منطقه، که تا پیش از آن دچار مشکل بود، در صدر سیاست‌‌ها قرار گرفت. بنابراین اولویت برنامه‌‌های اقتصادی موجب شد تا اصول انقلابی در سایه‌ی این اولویت تعطیل، کم‌‌رنگ یا به حاشیه رود.
 
نگاه هاشمی به رابطه با آمریکا
 
از نظر هاشمی، این گونه نیست که ماهیت انقلاب در ستیزه و مقابله‌‌ی با آمریکا تعریف شده باشد، بلکه این امر به تدریج به انقلاب افزوده و بر قواره‌‌ی آن دوخته شد. چنان که در یکی از گفت‌وگوهای خود می‌‌آورد:
«در برنامه‌‌های ما این نبود که قهر و دعوا کنیم و روابط را به هم بزنیم.»[7]
 
از نظر وی، روابط متقابل با آمریکا همیشه قابل انجام بود و این آمریکاست که هیچ وقت این اراده را نشان نداده است.[8] بر این مبنا، گویی این رابطه تنها نیازمند اراده و خواست کشور آمریکاست و هیچ عامل دیگری در این باره اثرگذار نیست؛ در حالی که سخنان بسیاری از امام خمینی (رحمت الله علیه) به عنوان یکی از عوامل مهم شکل‌دهنده‌ی سیاست خارجی جمهوری اسلامی موجود است که رابطه با آمریکا را نفی کرده است.
 
هاشمی، در طی گفت‌وگوهای خود، به نامه‌‌ای اشاره می‌‌کند که به امام نوشته و خواسته است تکلیف چند مسئله از جمله رابطه با آمریکا را در دوران حیات خویش، مشخص نماید. به گفته‌ی خود وی، مسائلی چون پایان جنگ و حتی شورای نگهبان در آن نامه ذکر شده بود[9] که در صورت وجود چنین نامه‌‌ای و رجوع به تحولات آن مقطع و پذیرش قطعنامه می‌‌توان پاسخ امام به مسئله‌ی پایان جنگ را دریافت. در این صورت، سکوت امام و عدم پاسخ ایشان به مسئله‌ی رابطه با آمریکا، شاید پافشاری و تداوم سیاست قطع رابطه با آمریکا را نشان ‌‌دهد.
 
به نظر وی، وجود هر گونه مشکل خارجی از لحاظ اسلامی و با توجه به مصلحت قابل حل است. در این نظرگاه، مسئله‌ی رابطه با آمریکا نیز به مثابه‌ی یک مسئله‌ی موردی و نه یک سیاست کلی قابل ارزیابی است.[10][11] از نظر وی، نوع رابطه‌ی تعریف‌شده با آمریکا، در حال حاضر، بر اساس نظریه‌‌ای است که این کشور را «خطر» تعریف کرده، این یک نظریه‌ی سیاسی و مدیریتی است و نه نظریه‌‌ای شرعی. بنابراین «ما هر جا که مصلحت نظام‌ ما... باشد، می‌توانیم از لحاظ دینی آن را انتخاب کنیم. پس ما از لحاظ ایدئولوژیک... مشکلی نداریم. ایدئولوژی ما انعطاف‌پذیر است. بحث تقیه در تشیع جالب است که همیشه این گونه بوده که‌ اصلاً شیعه با تقیه حفظ می‌شده است و خلاف شرع که نمی‌کردند. این تقیه از آن نوع نیست. این خودش یک حکم اسلامی است که ما اجرا می‌کنیم.»
بر همین مبنا، وی پس از ریاست جمهوری با تعریف سیاست تنش‌زدایی پیش رفت و حتی اعلام کرد «اموال و پولی را که در حساب F.M.S داریم و آمریکا ادعایی درباره‌ی آن‌ها ندارد، به عنوان حسن نیت، به ما برگرداند تا ما وارد مذاکره شویم.»[12] حتی در این دوران و به خصوص در طی سال‌های 1368 تا 70، دولت هاشمی به طور ملموس سیاست نرمش و دیالوگ غیررسمی از طریق نامه و ورود محدود اتباع آمریکایی و از همه مهم‌تر فروش نفت خام به شرکت‌های آمریکایی را آغاز کرد.[13] در واقع، قالب روابط با آمریکا تجاری، محدود و غیررسمی بود. اما به نظر می‌‌رسد دولت با ژستی اصلاح‌‌طلبانه چنین وانمود می‌‌کرد که با برقراری روابط اقتصادی تدریجی با آمریکا در یک روند منطقی سعی در نزدیکی با آن دارد. گویی که این امر امتیازی برای این گروه به همراه داشت. در واقع، بنا به نظر برخی دولت هاشمی در این برهه توانست، با تفکیک بین روابط اقتصادی از سیاسی، برخی روابط محدود را با این کشور تعریف و برقرار نماید. در این مورد، مخالفان هاشمی همچون جناح چپ‌‌ نیز اختلافی با این دیدگاه نداشت.[14]
 
اما بی‌‌اعتمادی و بدقولی‌‌های طرف آمریکایی در قضیه‌ی آزادی گروگان‌‌هایش در لبنان و تحریم‌‌‌‌های شدید داماتو در قبال سیاست ‌مدارا و تنش‌‌زدای مقطع ریاست جمهوری هاشمی موجب شد تا این روند در نخستین گام‌‌ها با شکست مواجه شود. هاشمی با داشتن چنین آموخته‌‌ و اندوخته‌‌ای، باز هم این کشور را هم‌طراز سایر کشورهایی قرار می‌‌دهد که برقراری رابطه‌ی متقابل با آن‌‌ها امری بدیهی است.[15]«آنچه من می‌گویم، تقریباً همان تفکراتی است که داشته‌ام. البته در طی زمان آدم واقع‌بین‌تر و واقع­گراتر می‌شود. فکر می‌کنم ما با آمریکا نمی‌توانیم تا قیامت درگیر باشیم و باید تا جایی که امکان حل آن وجود دارد کاملاً حل شود»[16] یا «نظر خود من از اول همین بوده است اگر آمریکا در عمل حسن نیت خود را ثابت کند، ما باید با شروع مذاکره موافقت کنیم.»[17] این در صورتی است که آمریکا اقدامات حکومت وقت را در آن مقطع نشانه‌ی پسرفت آرمان‌های انقلابی تحلیل کرد و بر شدت فشارهای خود در قالب تحریم‌های اقتصادی افزود. با این حال، باز هم هاشمی پس از ریاست جمهوری خویش و در مقاطعی چند بر رابطه و مذاکره با آمریکا تأکید کرده است:
 
این سخنان و اظهارات در تقابل با میراث امام خمینی (رحمت الله علیه) است. شاید بتوان از پیام امام خمینی (رحمت الله علیه) پیرامون پذیرش قطعنامه، که پیش از آغاز ریاست جمهوری هاشمی مطرح شد و در واقع خط‌مشی آینده‌ی جمهوری اسلامی را مشخص می‌‌ساخت، به مثابه‌ی سندی یاد کرد که در آغاز مقطع نوینی از تحولات جمهوری اسلامی رهنماست. این پیام، بر تداوم مقابله با دولت‌‌هایی چون آمریکا و مصر تأکید دارد و به صراحت، بر مرز ستیزه میان جمهوری اسلامی با آمریکا پافشاری می‌‌کند. امام خمینی (رحمت الله علیه) مرز این ستیزه را عقاید، هویت‌‌ها و ارزش‌‌های معنوی و الهی بر می‌‌شمرد و رفع این ستیزه یا به زبانی سهل و آسان، مذاکره را عدول از همه‌ی هویت‌‌ها و ارزش‌‌های معنوی و الهی‌‌ می‌‌داند:
 
«به گفته‌ی قرآن کریم، هرگز دست از مقاتله و ستیز با شما بر نمی‌دارند، مگر اینکه شما را از دینتان برگردانند. ما چه بخواهیم و چه نخواهیم صهیونیست‌ها و آمریکا و شوروی در تعقیبمان خواهند بود تا هویت دینی و شرافت مکتبی‌مان را لکه‌دار نمایند.»[18]
 
آنچه در این بررسی‌‌ها نمایان است، وجود یک خط فکری واحد در طی حیات سیاسی هاشمی از ابتدای انقلاب تا ریاست جمهوری وی و حتی تا به امروز بوده است، خط فکری واحدی که بر صحت گزاره‌‌های فکری بر اساس شرایط و نتایج عملی آن‌‌ها رأی می‌‌دهد.(*)

پی‌نوشت‌ها:
 
[1]علی‌اکبر هاشمی رفسنجانی، فصلنامه‌ی مطالعات بین‌المللی از: http://isjq.net/fa/index.php?option=com_content&view=article&id=48
 
[2]حمیرا مشیرزاده، سازه‌انگاری در سیاست خارجی جمهوری اسلامی، ایران، نسرین مصفا و حسین نوروزی، دانشگاه تهران، 1384، ص 15.
 
[3]مسعود سفیری، حقیقت­ها و مصلحت­ها، گفت‌وگو با هاشمی رفسنجانی، تهران، نشر نی، 1378، ص 54.
 
[4]فرشته سادات اتفاق‌فر و صادق زیباکلام، هاشمی بدون روتوش، تهران، روزنه، 1387، ص 125.
 
[5]امام خمینی، صحیفه‌ی امام، ج 21، تهران، مؤسسه­ی تنظیم و نشر آثار امام خمینی، چاپ سوم، 1378، ص 91.
 
[6] انوشیروان احتشامی، گذار از بحران جانشینی، ترجمه‌ی ابراهیم متقی، زهره پوستین‌چی، تهران، قومس، 1385، صص 54 و 55.
 
[7]فرشته سادات اتفاق‌فر و صادق زیباکلام، هاشمی بدون روتوش، ص 170.
 
[8]همان، ص 181.
 
[9]علی‌اکبر هاشمی رفسنجانی، فصلنامه‌ی مطالعات بین‌المللی از: http://isjq.net/fa/index.php?option=com_content&view=article&id=48
 
[10]علی‌اکبر هاشمی رفسنجانی، مصاحبه با آیت‌الله هاشمی رفسنجانی: واکاوی رویکردها در حوزه‌ی سیاست خارجی، محمود واعظی و عباس ملکی، راهبرد، شماره‌ی 27، بهار 1382، ص 15.
 
[11]همان، ص 30.
 
[12]فرشته سادات اتفاق‌فر و صادق زیباکلام، هاشمی بدون روتوش، ص 184.
 
[13]عباس شادلو، تکثرگرایی در جریان اسلامی، تهران، وزراء، 1381، ص 228.
 
[14]همان، ص 234.
 
[15]فرشته سادات اتفاق‌فر و صادق زیباکلام، هاشمی بدون روتوش، ص 184.
 
[16]گفت‌وگویی با هاشمی رفسنجانی، فصلنامه‌ی خاورمیانه، ص 23.
 
[17]مسعود سفیری، حقیقت­ها و مصلحت­ها، گفت‌و‌گو با هاشمی رفسنجانی، ص 66.
 
[18]امام خمینی، صحیفه‌ی امام، ج 21، صص 90.

 

*حسین نادریان؛پژوهشگر تاریخ معاصر
نظرات بینندگان
نام:
ایمیل:
انتشاریافته:
در انتظار بررسی: ۰
* نظر:
جدیدترین اخبار پربازدید ها