به گزارش 598 به نقل از شبکه ایران در اینکه چرا «جدایی نادر از سیمین» فروشی کمتر از «اخراجیها3» داشته است، تحلیلهای بسیاری ارائه شده که در میان همه این تحلیلها یک نکته حائز اهمیت است و آن هم علاقه مخاطبان ایرانی به سینمای کمدی و آثاری است که درونمایه کمیک دارند.
هرچند این نقطه نظر تا حد زیادی میتواند درست باشد اما مسالهای که به موازات علاقمندی مخاطبان به سینمای کمیک نادیده گرفته شده مساله تلخی بیش از حد آثار اخیر اصغر فرهادی و به خصوص همین فیلم «جدایی نادر از سیمین» است. سینما ورای آن که میبایست کانالی باشد برای ارائه تصویری دقیق از دردهای جامعه پیرامونی باید این قدرت را هم داشته باشد که در کنار برشمردن نقاط ضعف مرتبط با یک پدیده، راهحلهای احتمالی برای حل آن مشکل را هم ارائه کند.
طی سالهای اخیر حتی روشنفکرترین سینماگران ایرانی هم کوشیدهاند در کنار تصویرگری کژیها و نادرستیهای جامعه، راهی حداقلی برای برون رفت از مصائب هم به مخاطب ارائه کنند. کافی است نگاهی بیندازیم به دو فیلم آخر بهرام بیضایی یعنی «سگ کشی» و «وقتی همه خوابیم» که هرچند به لحاظ درونمایه به شدت تاریک و نومیدکننده هستند اما حداقل این مزیت را دارند که در کوران حوادث، کاراکتر اصلی خود را به چنان رشدی میرسانند که این کاراکتر در پایان داستان با دیدی جدید به زندگی نگاه کند.
اما «جدایی نادر از سیمین» چه دارد؟ تلخیهای پیاپی و اتفاقات دهشتناکی که فقط و فقط تاکیدی هستند بر این واقعیت که اخلاق در زندگی ایرانیان هیچ جایی ندارد و تمام طبقات اجتماعی ایران از طبقه متوسط گرفته تا طبقه ضعیف در حال دروغگویی و شیادی هستند بلکه بتوانند به واسطه این دروغها، منافع شخصی خود را محقق کنند.
ساره بیات(راست) در فیلم تازه فرهادی ایفاگر زنی است از طبقه پایین اجتماع که اگرچه در تمام طول فیلم بر مذهبی بودن وی تاکید میشود اما در پایان فیلم و با مشخص شدن دروغگویی این کاراکتر است که میفهمیم فرهادی خواسته با قرار دادن این کاراکتر در داستان با دیدی منفی به مذهب نگاه کند!
شاید خیلیها سخن از این بگویند که جامعه پیرامونی
ما پر شده از آدمهای نان به نرخ روزخور و به همین دلیل حضور چنین
شخصیتهایی در یک فیلم سینمایی هم نمیتواند ایراد داشته باشد. اما سوال
اینجا است که آیا حتی در بدبینانهترین حالت هم در کنار حداقل ده آدم بد،
نباید یک آدم خوب وجود داشته باشد که تا حدی از سختیهای درک داستانی تلخ
بکاهد؟
پاسخ فرهادی به این سوال، خیر است چرا که تلخاندیشی، تلخنگاری و تلخنمایی به ژست روشنفکرانه کسانی مثل فرهادی بدل شده و ایشان تا جایی که میتواند رخدادهای دردناک فیلم خود را به توان میرساند تا هم درجه منورالفکریشان بالاتر رود و هم به واسطه سیاهنماییهایی که از اجتماع ایرانی ارائه میشود، فیلمش با استقبال جشنوارههای سیاسی آن سوی آبها مواجه شود.
تلخی فیلم فرهادی و البته سوءنیت وی در تصویرگری اجتماع ایرانی، زمانی به اوج خود میرسد که میبینیم حتی شخصیت زن خدمتکار خانه فیلم «جدایی نادر...» که وابستگی زیادی به آموزههای دینی دارد و برای رفع کوچکترین شکی با مرجع تقلید خود تماس میگیرد؛ هم در بخش پایانی فیلم به دروغگویی خود اعتراف میکند!
همه تلخنماییهای افراطی فرهادی را که کنار بگذاریم اینکه او با زیر سوال بردن یک کاراکتر مذهبی سعی در به چالش کشیدن مذهب دارد، گناهی است غیرقابل بخشش!