کد خبر: ۱۰۴۸۸۲
زمان انتشار: ۱۰:۱۳     ۱۶ دی ۱۳۹۱
همسر شهید میرزایی در مراسم بزرگداشت شهدای دهم دی:
مراسم میثاق با شهدا در بیت شهید مسعود میرزایی از شهدای 10 دی 57 برگزار شد و همسر این شهید والامقام در این مراسم به بیان خاطراتی از همسرش پرداخت.

به گزارش 598 به نقل از خبرگزاری فارس، مراسم میثاق با شهدا با حضور آیت‌الله سید مرتضی محمودی گلپایگانی امام جمعه و نماینده ولی فقیه در شهرستان ورامین، تعدادی از مسئولان ادارات و نهادها و گروهی از مومنان شهرستان ورامین در بیت شهید والا مقام مسعود میرزایی از شهدای 10 دی 57 برگزار شد.

این مراسم به همت ستاد نماز جمعه ورامین هر هفته به‌ مناسبت زنده نگاه داشتن یاد و خاطره شهدای انقلاب اسلامی و هشت سال جنگ تحمیلی با عنوان میثاق با شهدا، در بیوت شهدای شهرستان ورامین برگزار می‌شود.

نماینده ولی‌فقیه در شهرستان ورامین در این دیدار اظهار داشت: مردم ورامین در 10 دی ماه نشان دادند حاضرند برای دفاع از ولایت و آرمان‌ها، خون خود را نثار کنند.

آیت‌الله سید مرتضی محمودی گلپایگانی عنوان کرد: شکنجه‌های رژیم طاغوت بسیار طاقت فرسا بود و جو خفقان بر شهرستان حاکم بود اما این موارد سبب نشد مردم حتی یک لحظه در پیمودن راه حق و حقیقت دچار لغزش و یا حتی تردید شوند و امروز اقتدار و عزت ایران اسلامی مدیون خون‌های پاک این شهدا است.

امام جمعه ورامین بیان داشت: این شهدا خون خود را نثار کردند تا انقلاب اسلامی شکل گیرد و استقلال و آزادی و جمهوری اسلامی تشکیل شود.

گفتنی است در 10 دی‌ماه 57 تعدادی از جوانان ورامین از جمله شهید شیرازی، میرزایی، کریمی، گلعباسی و سهم دینی به دست مزدوران رژیم شاه به شهادت رسیدند و عده‌ای نیز مجروح شدند و این روز به‌عنوان نقطه عطفی در تاریخ این دیار ثبت شد و هرساله به همین مناسبت از خانواده‌های این شهدا تجلیل می‌شود.

گوشه‌ای از زندگی‌نامه این شهید از زبان همسرش

همسر شهید میرزایی با اشاره به زندگی همسرش بیان داشت: شهید میرزایی هنگامی که خدمت سربازی را در نیروی هوایی می‌گذراند با توهین یکی از افسران نیروی هوایی مواجه می‌شود و همین باعث فرار او از خدمت می‌شود.

وی افزود: پدرش با دیدن این شرایط سرمایه‌ای به او داد و ابتدا کارخانه ماکارونی ساخته و سپس به ساخت و ساز خانه در منطقه زیباشهر قرچک پرداخت. در مهرماه 57 پیوند ما سر گرفت و با هم ازدواج کردیم، البته در دوران نامزدی هر دو فعالیت‌های سیاسی علیه رژیم انجام می‌دادیم.

*عکسبرداری از شهدا کار هر روزه

همسر شهید میرزایی خاطرنشان کرد: هر دوی ما یک دوربین داشتیم که به بهشت‌ زهرا (س) می‌رفتیم و از شهدا عکس می‌گرفتیم، مسعود عکس‌های شهدا را چاپ می‌کرد و به بهانه گرفتن دارو در داروخانه‌ها پخش می‌کرد و مردم را از جنایت رژیم پهلوی آگاه می‌ساخت.

وی ادامه داد: از 29 مهر سال 57 که زندگی مشترکمان آغاز شد و تنها 72 روز طول کشید، در منزلمان مقابل خیابان سیلوی ورامین زندگی می‌کردیم. ما هر روز غسل شهادت می‌کردیم و با یک سبد غذا به بهشت ‌زهرا (س) می‌رفتیم. در آن زمان مدارس تعطیل بود. روز دهم دی‌ سال 57 ما غسل شهادت کردیم و قصد داشتیم با پیکان سفید رنگی که هدیه ازدواج پدر همسرم بود به بهشت زهرا (س) برویم.

این همسر شهید عنوان کرد: وقتی از منزل خارج شدیم، مسعود مشاهده کرد که چرخ‌های عقب ماشین پنچر شده است. مسعود برای پنچرگیری قرار شد به مرکز شهر برود. در آنجا وقتی می‌بیند مردم برای راهپیمایی از حسینیه بنی فاطمه به میدان مرکزی شهر (میدان امام خمینی رحمة‌الله) در حال حرکت هستند، و شهید حسن کریمی را عوامل شاه مورد هدف قرار داده‌اند، در این شرایط همگام با مردم برای اجازه تشییع به شهربانی می‌رود اما شهربانی شهر فقط تشییع بدون شعار را قبول می‌کند و مسعود نیز به صف تشییع کنندگان می‌پیوندد و با سر دادن شعار «این سند جنایت پهلوی است» همراه با مردم جنازه شهید کریمی را تشییع می‌کند.

وی گفت: شهید کریمی را در این حادثه سروان مقصود واحدی و همسرم را عباس نوروزی از عوامل شاه مورد هدف قرار می‌دهند، مسعود دستش را روی زخم می‌گذارد و به عباس نوروزی می‌گوید درست است که تو مأموری و معذور، اما تیر هوایی شلیک کن، که در این لحظه نوروزی یک تیر دیگر به مغز او شلیک می‌کند و او را در جلوی امامزاده کوکب الدین واقع در خیابان شهدای فعلی به شهادت می‌رساند.

همسر شهید میرزایی خاطرنشان کرد: بعد از حادثه، بالگردهای گارد شاه از تهران به ورامین آمدند. در این هنگام به خانواده شهید کریمی خبر دادند که همسرت مورد اصابت گلوله قرار گرفته و مردم جنازه شهید کریمی را از این خانه به آن خانه و از این روستا به روستای دیگر انتقال می‌داند تا مبادا به دست ساواک بیفتد تا اینکه بدن شهید کریمی در تهران و به منزل برادرش انتقال یافت.

وی ادامه داد: آن روز پس از تیراندازی مسعود را به مطب دکتر موسوی از پزشکان قدیمی ورامین بردند و از آنجا با یک آمبولانس به سوی تهران فرستادند. درست رو به‌روی خیابان بختیاری (محل سکونت‌مان) بنزین آمبولانس تمام می‌شود و مسعود که هنوز می‌توانسته صحبت کند نشانی منزل را به تکنسین آمبولانس می‌دهد و می‌گوید به در منزل ما برو و بگو بنزین برای مجروحین می‌خواهم تا به شما بنزین بدهند.

همسر شهید میرزایی خاطرنشان کرد: وقتی در حال دلداری به خانواده شهید کریمی بودم و از شهادت مسعود بی‌خبر؛ آن مرد جلو آمد و گفت خانم بنزین دارید؟ برای مجروح می‌خواهم. من خودم تا پای آمبولانس رفتم و چون شیشه آن رنگی بود داخل آن را ندیدم و آمبولانس رفت.

وی ابراز داشت: شب هنگام حکومت نظامی در شهر اعلام شد و سربازها تا صبح روی دیوارهای حیاط منزل شهید کریمی که در مجاورت منزل ما بود راه می‌رفتند. فردا صبح به شهربانی رفتم و از آنها سراغ مسعود را گرفتم اما آنها اظهار بی‌اطلاعی کردند. تا اینکه متوجه شدیم پس از انتقال پیکر مسعود به بیمارستان هفت تیر او در آنجا به شهادت رسیده است و دو نفر از نزدیکان ما با پرداخت 2 هزار تومان پول تیر شلیک شده پیکرش را از بیمارستان تحویل گرفته و به پونک انتقال دادند. در آنجا در یک باغ بدنش را غسل داده و در امامزاده طاهر و مطهر خیرآباد ورامین به خاک سپردیم.

* دیدار با امام بزرگ‌ترین پاداشم بود

همسر شهید میرزایی گفت: بعد از شهادت همسرم در روستاها فعالیت‌های فرهنگی، اجتماعی و سازندگی داشتم که به پاس این خدمات میرحیدری فرماندار آن زمان ورامین تصمیم گرفت یک هدیه به من بدهد و آن هدیه هم ملاقات 15 دقیقه‌ای با امام در قم بود.

وی اضافه کرد: وقتی دوستان و اقوام من این خبر را شنیدند همه خواهان آمدن با من برای دیدار با امام شدند. مادرم، پسر خاله‌ام، دختر خاله‌ام که ساکن آمریکا بود، معلم من و یکی از بستگانم که از زندانیان سیاسی بود، تصمیم گرفتند تا با من به قم بیایند.

*11 سال لباس مشکی پوشیدم

همراه شهید میرزایی تاکید کرد: دختر خاله‌ام که ساکن آمریکا بود به ایران آمده بود تا لباس مشکی من را پس از 11 سال از تنم درآورد و گفت باید من را نیز برای دیدن امام به قم ببری. خلاصه همگی با یک اتومبیل به قم رفتیم اما تنها من کارت ملاقات داشتم. هیچ وسیله‌ای را نمی‌توانستیم به داخل ببریم. تنها یکی از عکس‌های عروسی را با خود برده بودم که آن هم با مخالفت انتظامات بیت روبه رو شد و من گفتم اگر نگذارید ببرم هرگز به داخل نخواهم رفت.

وی گفت: آنها با صحبت‌هایی که با امام کردند قرار شد به همراه اقوام و نزدیکانم در هتل ارم استراحت کنیم، فردا صبح به من خبر دادند که از طرف بیت امام موافقت کرده‌اند و امام دستور دادند هم خودش می‌تواند بیاید و هم اقوام او و هر چند روزی که می‌خواهند در قم بمانند. در آن جلسه به یاد ماندنی به محض آنکه امام حضور پیدا کردند قصد بلند شدن به احترام او را داشتم که امام فرمودند تو یک معلم هستی و من باید مقابل شما بلند شوم. من عکس همسرم را نشان دادم و گفتم این به خاطر شما و آمدن شما شهید شده است، که در این لحظه اشک‌های امام جاری شد و گفت من به خاطر فرزندم هم گریه نکرده‌ام.

همسر شهید میرزایی خاطرنشان کرد: امام به من فرمودند چه می‌خواهی؟ گفتم ما در شهرمان بیمارستان نداریم. به دامادشان اشاره کردند و سپس گفتند خودت چه می‌خواهی؟ گفتم شهرمان زایشگاه ندارد که امام آن را نیز تأیید کردند و جمله چه چیزی می‌خواهی را مجدداً تکرار کردند و من گفتم جاده تهران ورامین مناسب نیست، اما باز امام فرمودند بگو خودت چه می‌خواهی؟ گفتم از شما می‌خواهم بعد از نماز صبح دعا کنید من هم شهید شوم، که امام فرمودند نه، و همچنین گفتم قصاص قاتل همسرم را می‌خواهم که امام سه بار کلمه "حتماً"  را تکرار کردند.

وی بیان داشت: این دیدار یک ساعت طول کشید و ما ناهار هم در خدمت امام بودیم. پس از یک هفته مقدمات خواسته‌های عمرانی و بهداشتی که از امام خواسته بودم، فراهم شد.

نظرات بینندگان
نام:
ایمیل:
انتشاریافته:
در انتظار بررسی: ۰
* نظر:
جدیدترین اخبار پربازدید ها