به گزارش 598، خبرگزاری فارس، روزنامه کیهان در یادداشت روز سه شنبه نوشت: 1- استاد روان شناسی از شیطنت روزگار دانشجویی می گفت. موضوع بحث، شرطی سازی و شرطی شدن بود و او برای تفهیم بهتر درس خاطره ای را باز گفت.
«وقتی استاد درس شرطی سازی را تمام کرد، به اتفاق دوستان قرار گذاشتیم این روش را روی خود استاد امتحان کنیم. نقشه این بود که فقط وقتی استاد کنار سطل می رود و می ایستد و درس می دهد، خوب گوش کنیم و در غیر این صورت بی میلی نشان دهیم. همین کار را هم کردیم. اگر استاد می نشست و تدریس می کرد، یکی خمیازه می کشید، دیگری سرش را می خاراند و بیرون پنجره را نگاه می کرد، سومی کیفش را می گشت، چهارمی کتاب ورق می زد و... اما وقتی می رفت کنار سطل در گوشه کلاس می ایستاد، همه حواس ها جمع می شد و همه سر تکان می دادند و سوال می پرسیدند و حساسیت نشان می دادند.
در مدتی کوتاه چنان استاد را شرطی کردیم که تا آخر ترم به هوای اینکه کلاس در مشت و مدیریت وی است، می رفت و کنار سطل می ایستاد و درس می داد. او خیال می کرد فاعل موثر است حال آن که بیشتر منفعل و متأثر بود»!
2- اراده رئیس جمهورسازی و تعیین رئیس دولت بعدی، پدیده ای است که گاه رقبای سرسخت سیاسی و انتخاباتی را به غایت شبیه هم می کند. این میل به تواتر در دولت های 16 سال اخیر دیده شده است. آنچه شگفتی ماجرا را دو چندان می کند و بر نمک داستان می افزاید این است که در کنار این اراده رئیس جمهورسازی، شعار مشترک «انتخابات آزاد» از سوی حضرات شنیده شود. این مدعا طی هفته های اخیر هم از زبان آقای هاشمی رفسنجانی و هم از زبان آقای احمدی نژاد شنیده شد.
این مقارن با اظهارات یاسر هاشمی بود مبنی بر اینکه «رجوع به آقای هاشمی از سوی گروه ها برای نامزدی زیاد شده اما من به شخصه فکر می کنم درست است آقای هاشمی اگر هم بخواهد و وارد این عرصه شود، رئیس جمهورساز باشد تا رئیس جمهور».دیگرانی در طرف مقابل از مدل تداول قدرت به رسم پوتین- مدودف سخن می گویند غافل از اینکه آنجا روسیه بود که یکبار هم مدل گورباچف-یلتسین را در آن اجرا کردند اما اینجا ولو با ضرب و زور فراوان، یخ آن مدل نگرفت.
در هر صورت رفتار رئیس جمهورسازانه و گفتار مدعی انتخابات آزاد، کمی تا قسمتی متناقض به نظر می رسد. رئیس دولت سازندگی این شیوه را در سال 76 پیش برد اما جانشین وی دیگر نتوانست این دست به دست شدن قدرت در حلقه بسته را تداوم بخشد. مردم ما در طول سالها و دوره ها، تمرین مردم سالاری کرده و این پولتیک ها را شناخته اند.
3- دولت سازندگی با حمایت قاطبه نیروهای مومن به انقلاب و از جمله جامعه روحانیت مبارز که آقای هاشمی از اعضای آن بود به قصد سازندگی و آبادانی کشور پس از جنگ تشکیل شد. این نیروها هزینه زیادی به خاطر حمایت از دولت وقت دادند. اما سال 74 وقتی حلقه کارگزاران سازندگی راه افتاد نشانه ای از عوض شدن ریل دولت و سکاندار آن بود. این تشکیلات سازی جدید باعث انشقاق در ترکیب مجلس پنجم و انفعال بیشتر آن در مقابل دولت شد.
دو سال بعد در بحبوحه انتخابات ریاست جمهوری وقتی ناطق نوری و خاتمی تبدیل به دو رقیب اصلی شدند، تلقی عمومی این بود که چون ناطق نوری و هاشمی هر دو عضو شورای مرکزی جامعه روحانیت هستند و براساس تقسیم بندی غلط اما متعارف آن روز، «راست» محسوب می شوند، پس دولت داری ناطق نوری ادامه سیاست های هاشمی خواهد بود و هاشمی از او حمایت می کند.
در مقابل خاتمی به سیاق گذشته «چپ» محسوب می شد و در نگاه اولیه مخالف سیاست ها و رویه های اقتصادی و اجتماعی دولت به شمار می رفت. اما این توهم «چپ-راستی» در حالی بود که برخی چپ ها و راست ها پوست اندازی کرده و بی سروصدا در حال تشکیل اردوگاه جدیدی بودند. رأس این اردوگاه شاید تلقی انتخاباتی از قصه داشت اما در عمق ماجرا، ساختارشکنان در حال مدیریت و کارگردانی صحنه بودند.
4- وقتی زمزمه تغییر قانون اساسی برای تداوم ریاست آقای هاشمی در دوره سوم از سوی کسانی چون عطاءالله مهاجرانی و عبداله نوری جا نیفتاد، پروژه رئیس جمهورسازی کلید خورد. حسین مرعشی سخنگوی کارگزاران و خواهرزاده هاشمی 19آذرماه گذشته در مصاحبه با روزنامه اعتماد برای اولین بار به شکل علنی اعلام کرد «آقای هاشمی در سال 1376 نقش برجسته ای برای انتقال [!؟] قدرت در ایران انجام داد. پس از آن که آقای خاتمی در آستانه کاندیداتوری خود با آقای هاشمی ملاقات داشت، من نظر آقای هاشمی درباره پشتیبانی از آقای خاتمی را جویا شدم تا موضوع را به شورای مرکزی کارگزاران منتقل کنم. آقای هاشمی گفتند شما بروید کمک آقای خاتمی. آن وقت درست 6 ماه پیش از انتخابات [آذرماه سال 1375] جهت کارگزاران تعیین شد».
مسئله فقط این نیست که چرا آقای هاشمی موضع خود را آشکار نکرد تا آقای ناطق چوب انتساب به وی را در انتخابات نخورد. مسئله قابل تأمل تر این است که وی در نمازجمعه نیز جانب بیطرفی را رعایت نکرد و با القای احتمال دستکاری در آرا (تقلب)، عملا و به شکل غیرقانونی به نفع خاتمی و به ضرر ناطق وارد گود تبلیغات انتخاباتی و فضای تخریب شد. نکته غریب تر این است که اخیرا وقتی سوال می شود آیا در انتخابات سال 92 برای شعار دولت وحدت ملی و دولت ائتلافی مصداقی هم می توان بیان کرد، آقای هاشمی دولت سازندگی را مثال می زند اما نحوه تبدیل و تبادل آن با دولت بعدی را مسکوت می گذارد. انتخابات سال 76 مصداق گندم نمایی و جوفروشی بود. آنجا می شد رگه های تقلب و دوپینگ ناسالم را دید.
5- اما به دو سال نکشید که متحدان و موتلفان تازه، «تقلب القایی» را به «واقعیت تقلب» تبدیل کردند. اگر القای تقلب در نمازجمعه به دور از انصاف بود، خیانت و تقلب نودولتان در انتخابات مجلس ششم (بهمن سال 1378) ناجوانمردانه تر بود. محسن هاشمی دراین باره روز شنبه 9دی 1391 به روزنامه زنجیره ای بهار گفت «نمی توان خیلی از مسائل را واضح بیان کرد چون باعث کدورت اصلاح طلبان می شود. آنها پس از دوم خرداد مغرور شدند و به سمت افراط رفتند... آقای هاشمی در انتخابات مجلس ششم [ در تهران] بیستم شد. آن موقع مسئول انتخابات فهرست را می خواند ولی اسم ایشان را نمی خواند... یک بساطی راه انداختند و کاریکاتور «آقاسی» را کشیدند. آن موقع به شورای نگهبان شکایت شد و هر صندوقی را باز کردند، آرای آن مخدوش بود. تا 30 درصد بازشماری شد و حاج آقا بیستم شد. ا
فراطی های اصلاح طلبان و اجرایی های آنها تقلب کرده بودند». آن زمان مصطفی تاج زاده رئیس ستاد انتخابات کشور بود، مردی که بعدها در سال 87 و 88 به همراه کسانی چون مهدی هاشمی و در پوشش کمیته صیانت از آرا، نقشه القای تقلب و ایجاد آشوب را طرح ریزی کردند. همان جریانی که سال 1378 ابتدا از آقای هاشمی، عالیجناب سرخپوش قتل های زنجیره ای ساخته و سپس به تقلب علیه وی پرداخته بود، 10 سال بود ابا نکرد انتقام خود را به گونه ای دیگر از وی بگیرد و او را بهانه تقابل با نظام و جمهوریت کند. آتش افروزان فتنه سال 88، شعله هایی را نیز در میان اندوخته اعتبار آقای هاشمی انداختند.
بعدها- 9بهمن 1390- یکی از تندروهای معروف آنها صراحتا به روزنامه روزگار گفت «ما از هاشمی توقع داریم کار کاتالیزوری را انجام دهد که در معادلات شیمیایی فقط نقش واسطه را برای ایجاد ماده جدید انجام می دهد و بعد نقش آن به پایان می رسد»! همان ها حالا در روزنامه های زنجیره ای اعتماد، ویژه نامه «هاشمی 2013» را منتشر و جامه «رئیس جمهورسازی» بر تن هاشمی می کنند. آنها چه می خواهند؟ آیا زیردستانی مطیع هستند یا کارگردانانی که ادای زیردست درمی آورند؟ مدیریت می شوند یا مدیریت می کنند؟
6- اظهارات رضا خاتمی و همسر وی در همان ویژه نامه روزنامه اعتماد (5دی91) قابل تأمل و عبرت آموز است. رضا خاتمی اذعان می کند کسانی مشغول تحریک آنها هستند که «در حرف از اصلاح طلبان رادیکال ترند اما در عرصه عمل بسیار محافظه کار هستند». او البته نام مردم را روی تحریک کنندگان می گذارد. اما در همان مصاحبه همسر وی، خاطرات سال 76 را مرور می کند و می گوید «فردای دوم خرداد به یک کافی شاپ که پر از شور و هیجان بود، رفتیم. صاحب کافی شاپ با دیدن من جمله ای گفت که به فکر فرو رفتم، گفت چادرت را بردار، آقای خاتمی برنده شد، دیگه همه آزادیم! این حرف مثل یک هشدار بود و من فهمیدم اگر چارچوب اصلاح طلبی تبیین نشود، خطربزرگی آن را تهدید می کند.
به خودم گفتم تازه اول دردسر است». از آن روز، 7سال زمان برد تا سیدمحمد خاتمی در آخرین ماه های دومین دوره ریاستش به حرف بیاید و 16آذر83 پس از هو شدن در دانشکده فنی دانشگاه تهران بگوید «از اردوگاه اصلاحات صدای دشمن به گوش می رسد». با این وجود، 5 سال بعد همین مرد بخشی از پازل آشوب دشمن شده بود و خانه ای از خانه های جدول فتنه را پر می کرد. آیا او فکر نکرده بود که اگر اوباش سیاسی به جایی برسند، با او کدام معامله را می کنند؟
7- مهدی هاشمی پس از 80 روز بازداشت و صدور قرار مجرمیت موقتا آزاد شده است. با این همه او شخصا متن اظهارات خودمانی و دوستانه با یک روزنامه نگار زنجیره ای مقیم خارج را تکذیب نمی کند، به دلایل کاملا روشن! او در این گپ خودمانی با دوست سالیان خود از جمله می گوید «شما در دوم خرداد اشتباه کردید و آقای هاشمی را از خاتمی جدا کردید. همان موقع که به ما فحش دادند ما گفتیم هدفمان مشترک است و دعوا راه نینداختیم. ما می توانستیم اما تفاهم کردیم که همه نیروها باید متحد شویم و جلوی نظام بایستیم، استراتژی ما از روز اول همین بوده ... هنوز هم معتقدیم باید به نظام فشار آورد.
اطلاعاتی ها نمی گذارند اپوزیسیون متحد شوند و 300 گروه شده ... دعوای من با بابا این است که ما باید تهاجمی تر بشویم... البته من حرف های شما را قبول دارم که آقای هاشمی باید فتیله را بکشد بالا... ماها هیچ امتیاز عملی الان نمی توانیم از رهبری بگیریم و خیالت راحت باشد، نظام هیچ امتیازی الان به ما نمی دهد».
8- بازی مشابهی از سوی حلقه انحرافی و البته به نیابت از اردوگاه فتنه در جریان است. به همین دلیل نیز ادبیات رسانه ای دوطرف مدام در حال نزدیکی و تشابه بیشتر است. «نوکارگزاران» می خواهند جمهوریت را دوره زده و رئیس جمهور بسازند، به شکل چتربازی! نودولتان اما دیر رسیده اند. شگردهای ابهام افکنی، گندم نمایی و جوفروشی و تحمیلات شبه دموکراتیک (جمهوریت اشرافی) لو رفته و روزگار آن سپری شده است.
فقط دریغ است که رجال سیاسی درون نظام، در بازی ضدامنیتی دشمن هزینه شوند؛ به توهم اینکه بازی انتخاباتی می کنند و کارگردانند!