به گزارش 598 به نقل از موسسه راهبردی دیده بان، دراویش نعمت الهی گنابادی که مدتهاست از وضعیت کنونی درون فرقه ناراضی و دلسرد میباشند، علت این نارضایتی ها و دلسردی ها را چنین بیان میکنند:
- عدم پاسخگویی بزرگان فرقه (اقطاب، شیوخ و ماذونین) به نیازهای معنوی و عرفانی افرادی که در پی رشد و کمال انسانی می باشند.
- ایجاد شکاف در مسیر تصوف اصیل (تصوف قبل از قرن دهم) و فاصله گرفتن از آموزه ها و مبانی اصیل در دین مبین اسلام.
-
تبدیل شدن این فرقه به یک محفل سیاسی و خشونت گرا، که این امر باعث سلب
آرامش و امنیت افراد درون فرقه گردیده است. و همانطور که اتفاقات اخیری که
در شهرستان کوار دیده شد، دراویش و مردم بی گناه خونشان پیش قراول سیاست
کثیف سران فرقه قرار گرفت.
- ابزار قرار گرفتن افراد درون فرقه و
استفاده تبلیغاتی سران فرقه جهت پیشبرد اهدافشان و رفع بحران آسیب دیده ی
تشکیلات در هم شکسته ی فرقه.
- موروثی گشتن جایگاه قطبیت در خاندان
تابنده (بیچاره) که این امر برخلاف قوانین و مبانی تصوف اصیل و قدیمی هست،
همانطور که استاد زرین کوب در آثارش ذکر نموده، موضوع موروثی گشتن جایگاه
قطبیت در مغایرت با مفاهیم تصوف است.
- ایجاد شکاف در مسیر تصوف اصیل و
فاصله گرفتن از آموزه های درست، و گام برداشتن به سوی سلیقه ای نمودن مبانی
اسلامی و عرفانی با تاویلات نابجا و بعضا مغرضانه از قرآن و روایات اهل
بیت عصمت و طهارت(ع) و ایجاد بدعت های مختلف با توجیح های ناعادلانه.
-
ایجاد اختلاف و نزاع بر سر کرسی قطبیت بین شیوخ و اقطاب، که این امر موجب
گشته تا مدیریت و کنترل این فرقه از دستان قطب فرقه خارج گشته که در پی این
بی لیاقتی ها، افرادی همچون خواجه بابا گراشی دست به چنین جنایت بزرگ بشری
می زنند که در هیچ جایی از تاریخ تصوف اصیل از اینگونه رخ دادها دیده نشده
است. تجاوز بی رحمانه به چند تن از دختران فرقه، که تنها جریمه ی آن (توسط
نورعلی تابنده) برکناری از منصب شیخیت و ماذونیت بوده است.
سران این فرقه که با بیداری و آگاهی اندیشه ی دراویش مواجه گشته اند، سعی دارند تا با بیانیه های مختلف و درج پیام هایی گوناگون در صفحات فیس بوک خود این بیداری را سرپوش بگذارند و وضعیت بحران دیده ی تشکیلات فرقه را که روز به روز روبه تضعیف و ورشکستگی است آرام و به دور از التهاب نشان دهند.
سند نفاق:
حال این بنیان به اصطلاح مرصوص خاندان تابنده از همان ابتدا بر پایه های پوسیده ای بنا نهاده شد که امروزه فقط پوسته ای بیش از آن باقی نمانده، و باید لحظه شماری کرد و فرو ریختن این بنای پوچ و پوشالی را مشاهده کرد. حال چیزی از این فرقه باقی نمانده، جز یک برند تبلیغاتی و یک برگه برنده در دست اجنبی ها و بیگانگان قدرت طلب، تصوف اصیل زمانی دارای شأن و جایگاهی والا بود که امروزه همتای آن را فقط می توان در تاریخ و در کتاب ها جست و جو کرد و مشاهده نمود. با قرار گرفتن زعامت جایگاه قطبیت به افراد نالایق و بی سواد نسبت به علوم اسلامی و دینی، این رود جوشان و پرخروش تبدیل به یک مردابی گشته که نه تنها نتوانسته است انسانها را به سوی کمال و درجه والای انسانیت برساند، بلکه در نهایت افراد می مانند و بی قراری هایی که نه تنها التیامی برایش نیافته اند، بلکه روز به روز به عمق این فاجعه ی عظیم انسانی افزوده می شود و آنها می مانند و روح خسته و پر از گناه و جسمی که بار سنگین عصیان، آن را از پای در آورده است، افراد درون فرقه می مانند و بیراهه های پیچ در پیچی که باید با قیمانده عمرشان را در ذلت و خواری سپری کنند.