«مستقیم زعفرانیه!» عنوان مطلبی است که در روزنامه خورشید در نقد سخنان فاطمه هاشمی منتشر شده است.
به گزارش ایسنا، روزنامه خورشید نوشت: خانم فاطمه بهرمانی فرزند اناث آیتا... هاشمی رفسنجانی در مصاحبه با یکی از نشریات خانوادگی مطالبی را گفته که بسیاری از آنها در حوزه سیاست به نوعی تکرار مکررات است. وی در این مصاحبه برآوردی از وضعیت کنونی ثروت پدرش داده و در بخشی از این گفتوگو عنوان میکند: «وضعیت ایشان (آیتا... هاشمی) شبیه یک آدم معمولی است که وضعیت خوبی دارد. متوسط به بالا. تازه پدر من چون مبارزه سیاسی میکرده نتوانسته دارایی خود را افزایش دهد. در حالی که در رفسنجان این رسم است. شما اگر سخنرانی پدرم را گوش دهید، گفت ما انقلاب نکردیم که زعفرانیه بشود جنوب شهر ما انقلاب کردیم که جنوب شهر بشود زعفرانیه. یعنی ایشان همیشه معتقد به خلق ثروت و خوب زندگی کردن مردم بودند و میگفتند این توان در کشور ما هست که بهترین زندگی را برای مردم فراهم کنیم اما زمان میخواهد.»
فاطمه بهرمانی در جای دیگری از مصاحبه خود در پاسخ به خبرنگار این مجله که از وی پرسیده است: «آقای هاشمی اخیرا در مصاحبهای گفته بودند این روزها بیشتر وقت میکنم با بچهها صحبت کنم، آنها سؤالات سیاسیشان را طرح میکنند و من نظرم را میدهم. با توجه به قضایای اخیر و مسائل کشور چه صحبتهایی با شما داشتهاند؟» چنین میگوید: «بله، وقتی من میروم بیمارستانها بازدید یا در ملاقات با بیماران از خیلی مشکلات اقتصادی بیماران مطلع میشوم. من یک بیمار دیابتی داشتم که کمبود فقر آهن هم داشت و دکتر به او گفته بود که گوشت بخورد. میگفت که سه ماه است گوشت نخوردهام. این درد است برای یک کشور اسلامی با این همه ثروت و منابع درآمدی خدادادی. به قول حضرت علی ما همه باید دق کنیم از این صحبتی که ایشان کرد. من این مسائل را همیشه به پدرم میگویم و ایشان میگوید راهحل زیاد است و میشود حل کرد. همیشه هم همین مثال را میزنند که آن زمان شرایط کشور خیلی بدتر از حالا بود ولی توانستیم مملکت را سرپا نگه داریم. وابستگی اقتصادی را کم و تولید و صادرات را زیاد کنیم. البته راهحلها را دیگر به ما نمیگویند.»
فاطمه بهرمانی حرفهایش را به راحتی زده است. آنچه از پدرش شنیده و برای او به یک باور تبدیل شده. من هم اجازه دارم حرف بزنم. قانون اساسی این اجازه را به من داده است. همان قانونی که درپی انقلاب پدرانمان در سایه رهبری امام عارفان به تصویب رسید و در پرتو هدایت رهبر معظم انقلاب همگان ملزم به اجرای آن هستند.
من کارگرزادهام. پدرم همسطح مطهری و هاشمی رفسنجانی و میرزا هاشم آملی نبود. او یک کارگر ساده به حساب میآمد و برای افتخار تنها یادی از عرق جبین و دست پینه بسته و نمازی که پشت سر دیگران به جای آورده است را در سفره دل دارم اما حرفهای معنادار او در گوشم صدا میکند. اینکه من کارگرزادهام و باید به فکر طبقهای باشم که بین آنها به دنیا آمده، تربیت شده و به بار نشستهام.
بخشی از صحبتهای خانم بهرمانی را در همین صفحه آوردهام پس خالی از لطف ندیدم که برخی درددلهایم را به رشته تحریر درآورم.
باید بگویم که ما انقلاب نکردیم تا جنوب شهر مثل زعفرانیه شود. انقلاب ما انفجار نور بود. انقلاب ما انقلاب مستضعفین عالم علیه مستکبران عالم بود. رهبرکبیر انقلاب ما یک تار موی زاغهنشینها را با همه ثروت کاخنشینها عوض نمیکرد. امام ما روحانیان را از ثروتاندوزی و توجه به دنیا منع مینمود و آنها را به سادهزیستی و در میان مردم بودن تشویق میکرد. ما انقلاب کردیم تا مفهوم گمشده عدالت پیدا شود و همه ایرانیان از جایگاه و حقوق مساوی برخوردار شوند.
ما انقلاب کردیم تا مهرورزی کنیم و دشمنیهایمان برای رضای خدا و در برابر دشمنان خدا و ملت مسلمان باشد. ما انقلاب کردیم تا با رأی خود به جاری شدن احکام اسلام ناب محمدی(ص) در کشور همت گماریم و از اسلام آمریکایی بپرهیزیم. ما انقلاب نکردیم که کسانی از آقازادهها در انگلیس، فرانسه، بلژیک، کانادا و آمریکا به برکت پشتوانههای مادی و قدرتی که دارند، درس بخوانند و با بهترین پروازهای خارجی دور دنیا را بگردند و بعد هم سنگ کسی را به سینه بزنند که سه ماه است گوشت نخورده. گوشت نخوردن آن شهروندی که اشاره کردهاید، حاصل تقسیم ناعادلانه ثروت است و قدرتمندانی که خود را صاحب انقلاب میدانند، آن را به ثمر نشاندهاند.
خانم فاطمه هاشمی! چند بار به خارج از کشور سفر کردهاید؟ کجای دنیاست که ندیدهاید؟ کجای تهران زندگی میکنید؟ خواهران و برادرانتان چطور؟ امتیاز شما بر دیگران چه بوده است؟
شما دلتان به حال آن یک نفری که سه ماه است گوشت نخورده میسوزد و میگویید به قول حضرت علی(ع) ما همه باید دق کنیم اما من دلم به حال آنهایی میسوزد که همچنان در استضعاف دست و پا میزنند و در مناطق محروم کشورم از نداشتن توالت و حمام رنج میبرند. دلم به حال آنهایی میسوزد که از کمترین امکانات زندگی بیبهرهاند و شما از آنها بیخبرید. دلم به حال آنهایی میسوزد که تا قبل از دولت نهم روی فرماندار و بخشدار هم ندیده بودند و درددلهای فراوانشان را بیادعا در یک نامه ساده که پشت کارتن بستهبندی مواد غذایی و ورقهای از دفتر مشق فرزندانشان برای رئیسجمهوری نوشتند که بین آنها رفته و دست آنها را بوسیده بود. دلم برای آنها میسوزد که یارانه بنزین ماشینهای چند سیلندر و مد روز خیلیها را دادند بدون آنکه بدانند حقی دارند و آنقدر در تاریکی زندگی کردند که میتوانستند هر شب با ستارههای آسمان همکلام شوند. دلم برای آنها میسوزد که حسرت یک سفر با اتوبوس تا مشهد مقدس هم به دلشان مانده بود و اسم امام رضا(ع) که میآمد، زار زار گریه میکردند و مهررضا به دادشان رسید.
دلم برای آنها میسوزد که زیر چرخدندههای بیرحم سازندگی طعم بازماندن از آرزوهای شبانهشان را چشیده و محتاج نان صبحشان بوده و گرسنه سر بر بالین گذاشتند. دلم برای آنها میسوزد که برای حفظ انقلاب و نظام با تمام وجود مایه گذاشته و سنگرهای دفاع را پر کرده و از ثمرات نظام مقدس جمهوری اسلامی کمبهرهترین بودند. دلم برای شما میسوزد که حرف پدر بزرگوارتان را باور کردهاید که ما انقلاب کردیم تا جنوب شهر مثل زعفرانیه بشود نه اینکه زعفرانیه مثل جنوب شهر بشود. انقلاب برای شما بد تعریف شده است. باور کنید اینها را از سر حسننیت میگویم. شما باید انقلاب اسلامی را بهتر بشناسید. انقلابی که به تعبیر امام راحل انفجار نور بود. انقلابی که ثمره قیام مستضعفان بر مستبکران عالم بود و قرن حاضر را اینگونه معرفی کرد. باید افق دیدتان را عوض کنید و ایران را فقط در جنوب و شمال شهر تهران نبینید. ایران تنها تهران نیست که به زعفرانیه آن ببالیم. باید بروید و دوردستهای این کشور را ببینید و دریابید که حق با چه کسانی است. به همان علی(ع) که شما گفتید باید به خاطر گوشت نخوردن سه ماهه یک نفر و فقر آهن او جا دارد دق کنیم قسم که مولا ویلا نداشت. مولا به دنبال مال دنیا نبود. نام علی(ع) را نبرید که سر در چاه میکنم و فریاد میزنم. وای به حال من که در آخرت چه سخت باید پاسخ بدهم.
چه سنگین است روز بیداری که به جرم دانستهها و نگفتهها و نکردههایت باید پاسخ بدهی. دلم برای خودم میسوزد که مالاندوزی دیگران را دیدم، وصیتنامه امام(ره) را خواندم، فرمایشات رهبر معظم انقلاب را شنیدم و باز هم سکوت کردهام که مبادا لب به سخن باز کنم و مجازات شوم.
دلم به حال خودم میسوزد که قدر قسم پروردگار به قلم را ندانستم و هر شب قدر به خاطر قدرناشناسیهایم ضجه زدم و توبه کردم.
آیا به برکت انقلاب اسلامی نبود که بیداری اسلامی در منطقه و بیداری انسانی در جهان حاکم شد؟ آیا به برکت انقلاب اسلامی نبود که رژیم اشغالگر قدس به عنوان غده سرطانی در خاورمیانه مطرح شده و زمینگیر شد؟ آیا به برکت انقلاب اسلامی نبود که آهنگ مرگ در گوش بلوک شرق و غرب نواخته شد؟
آیا دستاوردهای بزرگ انقلاب و نظام اسلامی در کشور قابل انکار است؟
توسعه راهها، تولید مسکن، خدمات زیربنایی مثل آب، برق، گاز و تلفن، آموزش و اشتغال، تولید ملی و خودکفایی، کشاورزی و دامپروری و هزاران مورد دیگر جزو دستاوردهای این مردم است و پیشرفتهای ما در انرژی صلحآمیز هستهای، تولید علم، فنآوری نانو، بهداشت و درمان و مواردی از ایندست مثالزدنی است.
هرچند که برخی هدف انقلاب را فراموش کرده و راه را گم کردهاند، ولی مردم با بصیرتی وصفناپذیر در مسیری که رهبری تعیین نمودهاند، حرکت کرده و سرافراز میمانند.
همان کسانی که در جنوب شهر تهران یا در شهرها و روستاها زندگی میکنند به خوبی میتوانند مقایسه کنند که وضعیت درمان و تجهیزات پزشکی در مناطق محروم و جنوب شهر تهران در سالهای اخیر چه پیشرفتهایی داشته است. شاید یک روز فقط بیمارستانهای خصوصی و شمال تهران تجهیزات پیشرفته پزشکی را دراختیار داشت ولی امروزه این تجهیزات پیشرفته در اختیار بیمارستانهای دولتی نیز هست و به تازگی مجهزترین امکانات در اختیار بیمارستان میلاد که متعلق به بیمهشدگان تأمین اجتماعی است، قرار گرفته تا برای درمان بیماران مبتلا یا مشکوک به سرطان استفاده شود.
خوب است نگاهی منصفانه به اطراف داشته باشیم و دنیا را از زاویه بسته دید خودمان یا متکی به حرف اطرافیانمان نبینیم.