به گزارش 598 به نقل از سایت گل- باید چند روزی میگذشت تا بتوان، نه از سر احساس بلکه با منطق به اتفاق عصر سهشنبه ورزشگاه آزادی نگاه کرد.
صنعت نفت آبادان شبی را برای مردمان شهرش رقم زد که تلفیقی بود از هله هلیوسه و بوی فاضلاب. تساوی طعم خاصی داشت. نه میتوان گفت نفتیها پیروز شدند و نه برچسب شکست شایسته آنهاست. میتوان تا خرتناق صبح، تا بوق سگمصب پالایشگاه، تا گراند شاپوری از اتفاقات و افتخارات جنوب نوشت.
میتوان مسحور لحظاتی شد که پدران جنوب در دهه چهل، سی یا قبلتر اسکواش بازی میکردند و گلف یک اتفاق عادی بود. میتوان به میلک بار نگاه کرد در عنفوان نمایندگی بریتیش ایرویز دم فلکه الفی. یا شاید کودکی باشم با قوطی چیپس پرینگلس که عاشقانه مادر خوشپوش خود را کنار سینما تاج با آجرهای انگلیسی خود راه میبرد تا محصول جدید سال 1978 والت دیسنی را ببیند.
همه این غوطه خوردنها یعنی نوستالژی کوفتی. واقعیت چیز دیگری ست. واقعیت یعنی لبه آرزو را پایین کشیدن. یعنی محراب شاهرخی و ابو و حسون دیگر پلیت کهنه پالایشگاه شدهاند. یعنی دریبل روی یک کلینکس اصل دیگر وجود ندارد.
یعنی حالا انقدر منطقه آبادان آزاد شده که جاسم و کامران و عبود پشت فرمان کادیلاک 2012 مینشینند و البته فلافل کماکان اثبات تناقض دو قشر از جامعه است.
تساوی نفت برابر پرسپولیس با آن مختصات دراماتیکش در واقع یک یادآوری برای بیرون کشیدن طعم واقعی جنوب بود.
فقیر و کادیلاک، همه از این نتیجه خوشحال شدند. انگار راهی بود برای آشتی دادن دو جامعه نوظهور. یکی فقیر و غوطهور در قدیم و یکی تازه به دورانی رسیده که فقرای فعلی بارها در آن غوطه خوردهاند.