سرویس سیاسی پایگاه 598، محسن دنیوی/ با نزدیک شدن به یازدهمین دوره انتخابات ریاست جمهوری دوباره این سوال مطرح میشود که به چه کسی رأی بدهیم؟ آیا به کسی رأی بدهیم که سابقه خوبی به لحاظ مدیریتی و اجرایی داشته است؟ آیا گزینه مناسب کسی است که میتواند افراد با سلایق و دیدگاههای مختلف را دور هم جمع کند؟ آیا رییسجمهور مناسب کسی است که برنامه دارد؟ آیا افرادی که تیم و تشکیلات منسجمی به دنبال خود دارند انتخاب بهتری برای ریاستجمهوری هستند؟ و سوالات دیگر از این دست که میتوان به این سوالات اضافه نمود.
مشاهده میکنید که برای رسیدن به گزینه مطلوب باید به یک یا چند سوال از این سوالات گرایش داشته باشید و با پاسخ به آنها گزینه مناسب خود را انتخاب کنید. اما نکته اینجاست که توجه به هر یک از مسائل ما را از توجه به مسائل و معیارهای دیگر باز خواهد داشت. پس راهحل چیست؟ بر اساس چه معیاری گزینه مناسب را انتخاب کنیم؟ از میان معیارهای مختلف، کدام معیارها مهمتر از بقیه هستند؟ آیا داشتن تعهد مهمتر از تخصص است؟ آیا رییسجمهور قدرت تصمیمگیری بالایی داشته باشد مهمتر است یا اینکه از تیم منسجمی برخودار باشد؟ معیار اصلی چیست؟ و یا شاید به تعبیر بهتر مهمترین معیار در انتخاب رییسجمهور چیست؟
همگی به یاد داریم که در انتخابات دوره دهم ریاست جمهوری برخی این مساله را مطرح کردند که چهار نامزد ریاستجمهوری باید به جای درگیری با یکدیگر به بیان برنامههای خود میپرداختند و مردم به کسی که برنامه بهتری داشت رأی میدانند. هر چند ظاهر این کلام منطقی و درست به نظر میرسد، اما حقیقت این است که وقتی میتوان برنامهها را مقایسه کرد که نامزدها از راهبرد مشترکی برخوردار باشند. وقتی نامزدهای ما از راهبردهای متفاوتی تبعیت میکنند، پرداختن به برنامههای کاری عبث و بیسرانجام است و ممکن است ما را گمراه کند. چرا که برخی از برنامهها بسیار به یکدیگر شبیه به نظر میرسند. مثلا کدام نامزد از میان چهار نامزد ریاستجمهوری در سال 88 مخالف کاهش سهم نفت در بودجه کشور بود؟ کدام نامزد مخالف اصلاح الگوی سوخت و اصلاح قیمت حاملهای انرژی بود؟ کدام نامزد موافق قطع مذاکرات هسته ای با 5+1 بود؟
حتما خواهید گفت که پاسخ هر چهار نامزد به این سوالات شبیه یکدیگر است. پس ما چگونه می خواستیم با شنیدن برنامههای آنها در حوزه سیاست، فرهنگ، اقتصاد به جمعبندی رسیده و بهترین را انتخاب کنیم؟! نکته مهم این است که این برنامهها در دل یک راهبرد معنا میدهند و بدون توجه به آن راهبرد کلان که بر تمام سیاستها و برنامهها سایه میافکند، ما دچار انحراف در تشخیص میشویم.
به این مثال توجه کنید. آقایان هاشمی و خاتمی و احمدینژاد در میان شعارهای خود، شعار ساخت و آبادانی ایران را دنبال میکردند. ظاهر این شعار که در قالب برنامههای مختلف در دولتهای آنان دنبال شد، کاملا شبیه هم است. اما اگر نگاهی به راهبرد آنها بنیدازیم تفاوتها روشن میشود. آقای هاشمی میخواستند ایران را بسازند تا تبدیل به ابرقدرتی در میان ملل مسلمان باشد و با ایجاد یک کشور مدرن اسلامی در برابر ملل قدرتطلبِ جهان عرض اندام کند. اما آقای خاتمی قصد داشتند با توسعهی ایران به کانون توسعه جهانی رسیده و عقبماندگیها را در سایه نزدیک شدن به سطح توسعه جهانی کاهش دهند. و آقای احمدینژاد که اساسا دغدغه دیگری داشتند و برای ایشان ساختن ایران مساوی بود با اثبات کارآمدی نظام برای الگوسازی و حرکت در جهت زمینهسازی ظهور امام زمان(عج).
میبینید تفاوتها چقدر عمیق و ریشهای است؟ آقای هاشمی میخواستند ملغمهای از اسلام و مدرنیته ایجاد کنند اما آقای خاتمی پروژه مدرنیزاسیون ایران را دنبال میکردند که از مشروطه آغاز و با فراز و نشیب همچنان دارای حیات است و آقای احمدینژاد کلا به فضایی دیگر میاندیشند و صدور انقلاب، بسط شعارهای امام در مقیاس جهانی، تغییر موازنه قدرت در جهان، تغییر نظام مدریت جهانی از پایگاه ایران اسلامی را دنبال میکنند. ممکن است بپرسید که خب چه اهمیتی دارد که بر اساس کدام رویکرد کلان اقدام به ساخت و آبادانی ایران شود، آنچه مهم است نتیجه است که در هر سه رویکرد یکی است. اما نکته اینجاست که نه تنها رویکرد و جهتگیری کلان در برنامهریزی برای تحقق آن تاثیر دارد، بلکه علاوه بر این در نتیجه نیز تاثیرگذار بوده و آنچه در نهایت حاصل میشود متناسب با خواست و طلب قلبی اولیه رییسجمهور محترم است.
حال به سوال اصلی برگردیم؛
مهمترین معیار در انتخاب رییس جمهور چیست؟اگر پذیرفته باشیم که راهبردها مهم بوده و جهتگیری کلان حرکت رییسجمهور و دولت او را تعیین میکنند، پس باید گفت که مهمترین معیار، هماهنگی راهبردی رییسجمهور با رهبری نظام است.
نکته اینجاست که رهبری نظام خود دارای راهبرد مشخصی برای حرکت انقلاب اسلامی هستند و بارها آنرا بیان نموده و مسیر را از انقلاب اسلامی تا تحقق تمدن نوین اسلامی به عنوان گام نهایی برای زمینهسازی ظهور تبیین کردهاند.
برای یادآوری باید گفت این پنج مرحله عبارتند از:
مرحله انقلاب اسلامی: در سال 57مرحله نظام اسلامی: تا سال 60مرحله دولت اسلامی: تا سال 90مرحله جامعه اسلامی: از 90 تا کنون و ادامه داردمرحله تحقق امت اسلامی یا تمدن نوین اسلامیاین رویکرد کلان رهبری نظام از ابتدا و حتی قبل از انقلاب در اندیشه رکن رهبری شکل یافته بوده و حرکت کلی نظام بر این مبنا تنظیم میگردد. حال نکته مهم این است که رییسجمهور به عنوان شخص دوم چه نسبتی با این رویکرد کلان برقرار نماید. اگر دولتهای تشکیل شده از ابتدای انقلاب تاکنون را مرور کنیم به نتایج جالبی میرسیم.
دولت بازرگان به طور کلی با این رویکرد سنخیت نداشت. شاید به ظاهر قدرت معارضه نداشت اما همراهی نیز نکرد و از چرخه خارج شد. رویکرد بنیصدر معارض با رویکرد کلان رهبری بود و چالش بالا گرفت و حذف رییسجمهور با تنش همراه شد. دولت آقای رجایی که فرصت چندانی نیافت و امکان قضاوت نسبت به آن وجود ندارد. دولت آیت الله خامنهای هر چند از طرف رییسجمهور با رویکرد کلان همراه بود اما به دلیل اداره امور توسط رکن نخستوزیری و گرایش ایشان به رویکردهای سوسیالیستی در برخی جهات شباهتهایی با رویکرد کلان مطرح شده برقرار نمود اما در نهایت اختلافها آشکار شد و نوبت به قضایای استعفا و غیبت نخستوزیر در شرایط حساس رسید.
دولت آقای هاشمی و رویکرد کلان ایشان معارض با رویکرد کلان رهبری نبود اما همراه هم نبود و به نوعی رقیب محسوب میشد. رقیبی که در موارد بسیاری همجهت مینمود اما تفاوتهایی مبنایی نیز داشت که رهبر معظم انقلاب به برخی از موارد آن در خطبه تاریخی سال 88 اشاره نمودند.
دولت آقای خاتمی و رویکرد کلان ایشان در تضاد با رویکرد کلان رهبری بود و به همین دلیل انقلاب را با چالش مواجه نمود؛ به گونهای که رهبری از آن دوران به عنوان دورانی یاد میکنند که انفلاب و انقلابیگری تبدیل به ضدارزش شده بود.
دولت آقای احمدینژاد و رویکرد کلان ایشان نزدیکترین رویکرد به رهبری بوده است و رهبر معظم انقلاب به صراحت به نزدیکی فکری خود با ایشان در خطبه تاریخی سال 88 اشاره نمودند. البته نزدیکی به معنای مطابقت نیست و دو چیز نزدیک دارای فاصلهای هستند که میتواند کم یا زیاد شود.
نکته اینجاست که تمام دولتهای شکل گرفته از ابتدای انقلاب تاکنون خود دارای رویکردی کلان و راهبردی برای استمرار انقلاب بودهاند و برخی خود را در جایگاه رهبری و تعیین کننده جهت کلی حرکت نظام میدانستند (و البته هنوز نیز میدانند) و همین طرز تلقی باعث میشود که نظام اسلامی با کاهش سرعت مواجه گردد. تصور کنید که رییسجمهور به عنوان نفر دوم کشور تنها این دغدغه را داشته باشد که ذیل رویکرد کلان پنج مرحلهای رهبری به برنامهریزی پرداخته و مدام سرعت و شتاب حرکت نظام در راستای راهبرد اصلی را کنترل و بهینه نماید.
اگر رهبری را حافظ جهت و ضامن ثبات نظام بدانیم، رییسجمهور در بهترین حالت میتواند نقش کاتالیزور و بازوی تحقق و پیادهسازی این رویکرد کلان را داشته باشد. اما اگر رییسجمهور، خود صاحب رویکرد کلانی غیر از رویکرد رهبری باشد، نتیجه این است که از سرعت حرکت کاسته شده و اصطکاک راهبرد رهبری و راهبرد رییسجمهور تنشزا خواهد شد. اما واضح است که راهبرد رییسجمهور توان تغییر جهت نظام را نداشته و تاکنون این روسایجمهور بودهاند که آمدهاند و رفتهاند و رکن رهبری و رویکرد کلان ایشان به پیش رفته است هر چند در برخی سالها روسای جمهور سرعت را کاهش دادهاند و در برخی سالها افزایش.
حال گزینه مناسب برای ریاستجمهوری کیست؟ به نظر کسی است که درک مناسبی از رویکرد کلان و پنج مرحلهای رهبری داشته باشد و در راستای تحقق آن تلاش نماید. و گزینه نامناسب کسانی هستند که از ابتدا روشن است که رویکردی دیگر دارند و دغدغه آنها تمدن نوین اسلامی نیست. هم کسانی که میخواهند ملغمهای از اسلام و مدرنیته بسازند و همچنان به مالزی و ترکیه و ژاپن اسلامی میاندیشند، از سرعت حرکت انقلاب و نظام خواهند کاست و هم کسانی که دغدغه رسیدن به جامعه غربی و اساسا ادامه پروژه مدرنیزاسیون ایران را دارند. فرق دسته دوم این است که میدانند نمیشود ملغمهای از اسلام و مدرنیته ساخت و تنها وقتی میتوان به دنیای جدید گام نهاد که دین تبدیل به امر فردی و تبعی شود و تاثیری در برنامهریزی اجتماعی نداشته باشد و بسیاری از تلاشهای فکری و رسانهای جبهه اصلاحات معطوف به فرهنگسازی همین امر بود.
گزینه مناسب کسی که نیاز انقلاب را به فقه حکومتی و نظامسازی در راستای تحول حوزههای علمیه درک میکند(که یکی از نقاط ضعف آقای احمدینژاد بود). کسی است که نیاز ما به علم دینی و تحول در علوم انسانی- اجتماعی را شناخته و میداند که تحول اساسی بدون دست بابی به لایه دانشی متفاوت محقق نخواهد شد و کسی که نیاز ما به الگوی پیشرفت اسلامی ایرانی را درک نموده و به دنبال تغییر مدیریت اجتماعی و مدلهای برنامهریزی اجتماعی باشد. کسی که این نیازها را حس نکرده و تصوری از این مسائل کلان ندارد و هنوز گمان میکند که راهحل مسائل متعدد کشور به راحتی قابل دستیابی و در همین نزدیکی است قطعا گزینه مناسبی نیست و وقت نظام را تلف خواهد نمود. پس باید تامل کرد و به گذشته بازنگشت...