به گزارش 598 به نقل از سرویس سیاسی خبرگزاری فارس، در سالهای اخیر تعاریف و تعابیر جدیدی، تحت تاثیر تحولات سیاسی و تغییرات در ساختار روابط بینالملل به ویژه پس از دوران جنگ سرد و فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی به وقوع پیوسته و وارد ادبیات سیاسی شده است.
انقلاب رنگی یا مخملی(velvet revolution)از جمله مهمترین آنهاست. انقلاب رنگی یا انقلاب مخملی نوعی دگرگونی بدون خونریزی و یا براندازی به روش غیر خشونت آمیز( براندازی نرم) است. نکتهای که توجه مضاعف به این موضوع را فراهم ساخته است، مربوط به تلاشی است که برای تبدیل آن به الگوی تغییر ساختار سیاسی در کشورهای در حال گذار، مخالف و معارض توسط غرب به ویژه آمریکا صورت می گیرد. در نظام بینالملل کشورهایی هستند که پس از چند دهه تجربه تحولات سیاسی خاص، در حال تغییر و ورود به شرایط سیاسی جدیدی هستند. تحقق انقلابهای رنگی در این کشورها میتواند تحول سیاسی در این جوامع را در مسیری خاص که عمدتاً مبتنی بر ارزشهای لیبرال و نظامهای دمکراسی غربی است هدایت کند. این نوشتار بعنوان مقدمهای در تبیین انقلابهای رنگی، سعی دارد تا این پدیده را به لحاظ مفهومی، ویژگی، ابعاد و روش، معرفی نموده، همچنین برای تبیین مصداقی بحث، نحوه وقوع این انقلاب را در برخی کشورها و کاربرد مدل را در ایران تشریح نماید.
واژگان کلیدی: انقلاب مخملی، براندازی نرم و مبارزه غیر خشونت آمیز
« انقلاب های مخملی» یا « انقلاب های رنگی» از شیوههای براندازی نرم است که نوعی دگرگونی و جابجایی قدرت همراه به مبارزه منفی و نافرمانی مدنی را شامل میشود.. انقلابهای رنگی و مخملی در جوامع پسا کمونیستی در اروپای مرکزی، شرقی و آسیای مرکزی اتفاق افتاد. که آن را برای نخستین بار «واسلاو هاول» رئیس جمهور پیشین چک که در آن زمان رهبر مخالفان این کشور بود، بر سر زبانها انداخته، به نحوی که بخش عمدهای از تحولات سیاسی سالهای اخیر در حوزه شوروی سابق و از جمله در آسیای مرکزی و قفقاز را تحت تاثیر خود قرار داده است. این تحولات با وقوع «انقلاب مخملی» در دوره 6 هفتهای 17 نوامر تا 29 دسامبر 1989 در چکسلواکی آغاز میشود و با وقوع تحولات مشابهی به شکل زنجیرهای در صربستان (دو مرحله 1997 و 2000) ، گرجستان (2003)، اوکراین(2004) و قرقیزستان(2005) ادامه مییابد. در چارچوب همین مفاهیم و آثار و پیامدهای آن مورد توجه و بررسی قرار گرفت. ضمن آنکه تاکنون تلاش برای انقلاب رنگی در ایران، لبنان و ونزوئلا با شکست مواجه شده است. انقلابهای رنگین و مخملین جنگ و مبارزه نوین و بدون خشونت است که در راستای راهبرد جهانی امریکا برای پر کردن خلاء قدرت شورای سابق در اروپای مرکزی و شرقی آسیا مرکزی و قفقاز و از میان برداشتن موانع هژمونی آمریکا عملیاتی گردید به طور کلی اهداف امریکا از ساماندهی انقلابهای رنگین در کشورهای هدف را در چارچوب حوزههای زیر میتوان بررسی کرد:
1. تسلط بر مناطق ژئوپلتیکی ژئواستراستژیکی
2. کنترل شریان انتقال انرژی و جلوگیری از تسلیحاتی شدن آن
3. حذف و یا مهار نظامهای چالشگر و موانع نظام هژمونیک امریکا
4. ممانعت از ایجاد اتحادیههای نظامی و امنیتی در آسیا، خاورمیانه و آسیای مرکزی
5. همسو نمودن کشورهای هدف با سیاستهای آمریکا
6. فرصتسازی اقتصادی برای آمریکا
7. مهار بیداری اسلامی
ویژگیهای مشترک انقلابهای رنگین:
نوع دگرگونی و تغییر ساختارهای سیاسی که از آن با نام انقلابهای رنگین یاد میشود، واجد ویژگیهای مشترک در علل و شکل تحول میباشد. این ویژگیها عبارت است:
1- همگی آنها به جز قرقیزستان بدون استفاده از ابزارهای خشونتآمیز و طی راهپیمایی خیابانی به پیروزی رسیدند.
2- تمامی این تحرکات با شعارهایی مبتنی بر دموکراسی خواهی و لیبرالیسم انجام گرفتند.
3- ثقل زمانی در انجام انقلابهای رنگین انتخابات میباشد بدین صورت که با اعلام تقلب در انتخابات از سوی مخالفان دو هدف عمده؛ ابطال انتخابات و برگزاری مجدد آن، با ناظرین بین المللی پیگیری میشود.
روشهای انقلابهای رنگین:
در انقلابهای رنگین چهار نوع روش عمده اعتراضی مورد توجه شورشگران قرار میگیرد:
1- اعتراضات خیابانی بدون خشونت (به صورت روزانه و مستمر و با پوشش گسترده رسانهای)
2- اغتشاشات عمومی همراه با خشونت کنترل شده (به صورت شبانه روزی و بدون پوشش خبری) اینگونه اغتشاشات به منظور افزایش فشار به افکار عمومی و دولت مستقیم صورت میگیرد تا محیط شورش را هیجانی کرده و عقلانیت تصمیمگیری را به حداقل خود برساند.
3- اعتصابات قشری گسترده (کارگری، کارمندی و ... )
4- تحصن عمومی و بلند مدت با پوشش گسترده رسانهای (بویژه در مجاورت مراکز حساس و حیاتی پایتخت)
همچنین در انقلابهای رنگی روش های اقدام را می توان به شرح زیر برشماری کرد:
1. حرکتهای اعتراضی و اقدامات گسترده غیر خشونتآمیز به صورت اعلام شده
2. ساماندهی شده آشوبهای غیر متمرکز به صورت غافلگیرانه به منظور القای عدم امنیت روانی.
3. تولید و انتشار مستمر و سازماندهی شده شعارهای تحریک کننده طرفداران حکومت (حداقل چهار هفته) جهت تجمعات و راهپیماییهای غیرقانونی، در هر روز به یک بهانه،.
4. استفاده از نماد رنگی، نام جنبش و لوگوی مشخص.
5. حیطهبندی و منعطف نمودن فعالیتها در اختیار یک مسئول مخفی (رازداری بیش از حد در داخل جنبش)
6. جمعآوری عناصر مخالف و معارض نظام سیاسی موجود از سایر نقاط کشور در پایتخت.
7. وجود عناصر نفوذی در نهادهای انتظامی-امنیتی به منظور تبادل اطلاعات جهت تصمیمگیری و خنثیسازی و تاثیرگذاری بر اقدامات آنها.
8. اجرای فرآیندی و مرحلهای ناآرامیها به صورت کاملاً تعریف شده
9. تلاش در جهت دو قطبی کردن فضای سیاسی، اجتماعی (غلبه احساسات بر عقلانیت)
10. تشکیل جبهه ائتلافی مخالفین به ویژه در سطح نخبگان کشور
11. توهین و تحقیر مسئولین عالی نظام با هدف سلب اعتماد.
12. استفاده از شیوههای پیچیده ارتباطی و اطلاعرسانی به منظور هماهنگی فعالیتها به ویژه در فضای سایبری
13. آموزش به سر شبکههای ناآرامی، استخدام و عضوگیری فعالان.
14. استفاده از ارتباطات هدفمند تشویش برانگیز و اتحادآمیز.
15. دیوار نویسی، پخش شبنامه، تراکت و بروشورهای تبلیغی در سطح شهر
بنیاد سوروس (Soros Foundation)، با نام اصلی بنیاد جامعه باز (Open Society Institute OSI) متعلق به جورج سوروس است که هدف این موسسه، آن طور که خود عنوان میکند ایجاد و حفظ ساختارها و نهادهای جامعه باز است. خود مؤسسه و رسانههای غربی فعالیت بنیاد مذکور را از کمک انساندوستانه گرفته تا بهداشت عمومی و رعایت حقوق بشر و اصلاحات اقتصادی عنوان میکنند، ولی عدهای به خاطر دست داشتن این مؤسسه در انقلابهای رنگی، هدف این مؤسسه را براندازی نرم و خاموش کشورهای مختلف میدانند. سوروس در بیش از 30 کشور جهان از جمله جمهوریهای آذربایجان، ارمنستان، ازبکستان، اوکراین، تاجیکستان، روسیه، گرجستان، قرقیزستان، قزاقستان و مولداوی دارای نمایندگیهای فعال است.
بنیاد سوروس با فعال کردن مراکز مطالعاتی در کشورهای مختلف و سپس با ارزیابی مخالفان دولت مرکزی و حمایت از مطبوعات مخالف دولت، زمینه را برای انقلابی آرام و به شکست کشاندن دولت و یا حکومت فراهم میکرده است. عمدهترین فعالیت این بنیاد در حوزه کشورهای آسیای میانه و قفقاز است. بنیاد سوروس در انقلاب مخملی (Rose Revolution) گرجستان، نقش مهمی را ایفا کرد. در گرجستان با صرف 20 میلیون دلار به حمایت از مخالفین شوارد نادزه (Shevardnadze) برخاست. همچنین، افزایش مخالفت از طریق رسانهها، در تاجیکستان نیز توسط بنیاد سوروس علیه نظام حاکم دنبال میشود؛ به گونهای که رئیس جمهور تاجیکستان با اظهار نگرانی از فعالیتهای این بنیاد در این کشور تصریح نمود: روزنامههای «روزنو»، «ارورود» «اودامو اولام» و برخی رادیوهای خصوصی از سوی بنیاد سوروس حمایت مالی شده و هدف اصلی آنها فرسوده کردن حکومت تاجیکستان است.
نظریه پرداز اصلی انقلاب رنگی و یا تغییر به روش غیر خشونت، آقای جین شارپ (Gene Sharp)، دکتر فلسفه و استاد علوم سیاسی چندین دانشگاه امریکا و عضو ارشد اندیشکده آلبرت اینشتین است که از اواسط قرن بیستم نظریه خود را تبیین و بسط داد و معروفترین کتاب وی تحت عنوان «از دیکتاتوری تا دموکراسی From Dictatorship to Democracy ) است. این کتاب که خلاصهای از مبانی نظری و بیشتر با رویکردی عملی، آموزههای کودتای نرم را بیان میکند توسط موسسه آلبرت اینشتین به منظور استفاده « مبارزان راه دموکراسی» در رژیمهای به زعم آنها دیکتاتوری، به زبانهای مختلف از جمله در سالهای اخیر به زبان فارسی ترجمه شده است. این کتاب حدود 70 صفحه و شامل 10 فصل و یک پیوست است. در پیوست کتاب، 198 اقدام عملی پیشنهادی برای سرنگونی یک نظام سیاسی(به زعم نویسنده، سرنگونی یک دیکتاتور) به روش براندازی نرم، شماره گذاری شده است. جداول زیر مهمترین محورها و اقدامات پیشنهادی را شامل می شود:
روشهای اعتراض و استدلال غیر خشونت آمیز
1) اعلام بیانیههای رسمی 1- سخنرانیهای عمومی 2- نامههای اعلام مخالفت یا حمایت 3- بیانیههای سازمانها و موسسات 4- بیانیههای امضا شده گروهی 5- اعلامیههای کیفرخواست 6- تهیه طومارهای امضا شده گروهی و همگانی 7- عریضهنویسی و تنظیم نامههای سرگشاده به مقامات عالی رتبه نظام.
2) ایجاد ارتباط با مخاطبین گستردهتر 1- استفاده از شعارها و نمادهای خاص 2- پرچمها، پوسترها و ارتباطات بصری 3- جزوهها و رسالههای چاپی 4- دیوارنویسی.
3) اقدامات گروهی 1- اعزام هیاتهای نمایندگی 2- انجام لابیهای گروهی 3- انجام انتخابات غیرواقعی و ظاهری 4- تشویق کارمندان و کارگران به اعتصاب 5- صفآراییهای اعتراض آمیز
4) اقدامات گروهی نمادین 1- استفاده از پرچمها و رنگهای نمادین 2- پوششهای نمادین 3- تخریب اموال عمومی و شخصی 4- نمایش تصویر افراد و شخصیتها 5- استفاده از علامتها و نامهای جدید 6- اعلام نیازها و درخواستهای عمومی نمادین 7- چاپ سفید قسمتهایی از صفحات روزنامه 8- استفاده نمادین از شمع و روشن و خاموش کردن هماهنگ چراغها 9- در کنار هم ایستادن و حلقه نمودن دستها.
5) اعمال فشار بر روی افراد 1- بازخواست از شخصیتها و ماموران 2- تمسخر و اهانت به شخصیتها 3- ملاقات و مذاکره با مسئولین 4- تعقیب و مراقبت مسئولان 5- ابراز همبستگی با همباوران و همرزمان
6)راهپیمایی و تظاهرات مردمی 1- انجام تظاهرات همگانی 2- رژههای منظم مردمی 3- راهپیمایی و تظاهرات مذهبی 4- تظاهرات خودرویی
7)تشییع جنازه 1- انجام مراسم سوگواری سیاسی 2- تشییع جنازههای غیرواقعی و ظاهری 3- تشییع جنازه همراه با تظاهرات 4- تجمع و تظاهرات در محلهای خاکسپاری افراد و شخصیتها
8) اجتماعات عمومی 1- اجتماعات اعتراضی یا حمایتی 2- تظاهرات اعتراضی 3- استفاده از تظاهرات غیر مستقیم با استفاده از رنگها، نمادها و اشکال متنوع
9) خودداری و انکار 1- سکوت 2- انکار و نفی شخصیتهای شناخته شده 3- کنار گذاشتن افراد و شخصیتهای سیاسی و اجتماعی 4- محکوم کردن قدردانیهای رسمی
2 ) عدم همکاری شهروندان حکومت 1- تحریم عناصر و بدنههای قانونگذاری 2- تحریم ادارهها، موسسهها و سایر عناصر دولتی 3- خودداری از کمک به ماموران و کارگزاران اجرایی 4- جابجایی علایم و مکاننماهای شخصی 5- خودداری از انحلال سازمانها و موسسههای موجود.
3 ) گزینه های نوع اطاعت شهروندان 1- ابراز عدم تمایل (بیمیلی) و پذیرش کند (با تاخیر) 2- نافرمانی در زمان نبود نظارت مستقیم 3- نافرمانی همگانی 4- نافرمانی پنهان 5- تحصن.
4 ) اقدام از سوی کارمندان دولت 1- خودداری گزینشی در مورد کمک به تحقق هدفهای دولت 2- مسدود کردن خطوط فرماندهی و انتقال اطلاعات 3- به تعویق انداختن و ایجاد مانع در کارها 4- عدم همکاریهای اجرایی عمومی و قضایی 5- تمرد و شورش 6- استعفای تدریجی و دسته جمعی.
روشهای تهاجم غیر خشونت آمیز:
1 ) تهاجم روانی 1- سخن گفتن و ابراز نظر شخصی و بیپرده و صریح در برابر دیگران 2- روزه گرفتن (روزه سیاسی، اعتصاب غذا) 3- تحمیل مصیبت آزاد و غیرخشونت آمیز (نظیر خود را به زنجیر کشیدن، چسب بر دهان زدن و ... ) 4- ابراز همدردی با فعالان دستگیر شده و یا مجروحان جنبش 5- استفاده گسترده از شایعات و پیامهای تشویقزا.
2 ) تهاجم فیزیکی 1- تحصن نشسته و ایستاده 2- ابراز اعتراض سواره (با استفاد از اتومبیل) 3- هجوم آوردن به سوی افراد و شخصیتها 4- خرد کردن اعصاب (با روشهای گوناگون) 5- اجرای دعا و نیایش برای تحقق اهداف 6- حملات غیرخشونت آمیز 7- تهاجم و پیشروی غیرخشونت آمیز 8- تولید صداهای غیرخشونت آمیز (مانند سوت، هو کردن و ...) 9- اشغال غیرخشونت آمیز (مکانهای عمومی و دولتی، وزارتخانهها و سفارتخانهها و ... ) 10- ایجاد راهبندان در خیابانها و جادهها.
3 ) تهاجم اجتماعی 1- ایجاد الگوهای جدید اجتماعی 2- استفاده از روش سکوت و بیاعتنایی 3- صحبت و اظهار نظر فعال در رابطه با مسائل سیاسی و اجتماعی 4- ایجاد نهادهای اجتماعی جایگزین 5- ایجاد سیستمهای ارتباطی جایگزین.
4 ) تهاجم سیاسی 1- افشای هویت ماموران و سازمانهای مخفی (اطلاعاتی) 2- تلاش برای زندانی شدن به وسیله دولت 3- نافرمانی مدنی در برابر قوانین 4- جعل و تقلب با انگیزههای سیاسی 5- پیگیری جنبش رفراندوم
2 عدم همکاری با روندهای اجتماعی، رسوم و نهادها 1- تعلیق فعالیتهای اجتماعی 2- اعتصابهای دانشجویی 3- نافرمانی اجتماعی 4- کنارهگیری از موسسات اجتماعی
3 کنارهگیری نظام اجتماعی 1- در خانه ماندن 2- عدم همکاری شخصی بطور کلی 3- تحصن 4- مهاجرتهای اعتراضی (هجرت)
انقلاب های مخملین در کشورهای مدل:
الف) انقلاب گل رز گرجستان
با فروپاشی شوروی سابق و نفوذ آمریکا و ناتو به حلقه اول اروپای شرقی سپر دفاعی هارتلند، توسعه در حلقه دوم (آسیا مرکزی و قفقاز) در دستور کار آمریکا قرار گرفت و در این میان نفوذ در گرجستان به عنوان منطقه خارج نزدیک روسیه در اولویت قرار گرفت. بر این اساس ایالات متحده امریکا و متحدان اروپایی آن از طریق بنیاد سوروس و موسسات به ظاهر غیر دولتی با ساماندهی انقلاب رنگی، گسترش ناتو به حیات خلوت روسیه در قفقاز را زمینه سازی نمودند. در انتخابات پارلمانی نوامر 2003 در گرجستان ائتلاف برای گرجستان نو به رهبری ادوار شوارد نادزه از یک سو و ائتلاف تروئیکای گرجستان شامل میخائیل ساکاشویلی زوراب ژواینا (رئیس قبلی پارلمان گرجستان) و نینو یورجا نادزه (رئیس پارلمان) از سوی دیگر، با هم به رقابت پرداختند.
انقلاب گل سرخ گرجستان
در کوران رقابت انتخاباتی بنیاد سوروس که مسئولیت پشتیبانی از انقلاب مخملین در گرجستان را عهده دار بود، از طریق انستیو جامعه باز و با استفاده افکار سنجی، پیروزی ائتلاف تروئیکا را پیشاپیش اعلام نمود. اما سپس از انتخابات نتایج شمارش آراء، بر پیروزی ائتلاف برای گرجستان نو دالت میکرد. با اعلام نتایج اولیه انتخابات ائتلاف تروئیکای گرجستان به نتیجه انتخابات اعتراض نمود و دولت را متهم به تقلب در انتخابات کرد. ائتلاف تروئیکای گرجستان که از طریق رسانههای امریکایی و اروپایی حمایت میشدند. هواداران خود را به مبارزه منفی و نافرمانی مدنی فرا خواندند جنبش کامارا توانست پانزده هزار نفر را در پایتخت سازماندهی نماید آنان چند روز در مقابل ساختمانهای دولتی از جمله ریاست جمهوری تجمع نمودند و به پلیس و ارتش گرجستان شاخههای گل رز اهداء میکردند در روز افتتاح پارلمان این کشور و در حالی که سواردنادزه مشغول سخنرانی بود، مخالفان به رهبری ساکاشویلی، بدون مقاومت پلیس وارد پارلمان شده و مانع از تثبیت ائتلاف برای گرجستان نو در قدرت شدند. سرانجام با موافقت مقامات روسی، شوارد نادزه مجبور به استعفاء شد و انقلاب به اصطلاح گل رز به پیروزی رسید. به طور کلی فرآیند عملیاتی شدن انقلاب گل رز در گرجستان موارد زیر را شامل میشود:
1. تزریق کمکهای مالی امریکا و غرب به مخالفان حکومت گرجستان
2. حمایت تبلیغاتی وسیع امریکا و غرب از ائتلاف تروئیکای گرجستان و جابجایی افکار عمومی
3. متهم نمودن نظام حاکم در گرجستان به فساد مالی، سیاسی و ناکار آمدی
4. افزایش انتظارات و مطالبات عمومی در جریان مبارزات انتخاباتی
5. متهم نمودن دولت گرجستان به تقلب در انتخابات
6. از پیش برنده اعلام نمودن جریانهای متمایل به امریکا و غرب
7. درخواست باز شمای آراء و به رسمیت شناختن پیروزی مخالفان از طرف دولت
8. فراخوان مخالفان به مبارزه منفی و نافرمانی مدنی
9. تصرف پارلمان و امکان دولتی و به تعطیلی کشانیدن ادارات
ب- انقلاب نارنجی اوکراین
اوکراین بعد از فدراسیون روسیه بزرگترین کشور اروپایی است و در عرصه ژئوپلتیکی از موقعیتی منحصر به فرد برخوردار میشد. این کشور دارای موقعیت کلیدی در میان چند منطقه مهم یعنی اروپایی شرقی، قفقاز و خاورمیانه است و نفوذ امریکا در این کشور از یک سو حلقه محاصره روسیه و تنگ تر مینمود و از سوی دیگر دست یابی امریکا به بازار منابع نفت و گاز منطقه را تسهیل مینمود.
کاخ سفید برای ساماندهی انقلاب رنگی در اوکراین تلاش مضاعفی را انجام داد به طوری که پس از وقوع انقلاب نارنجی در این کشور نیویورک تایمز فاش ساخت؛ بوش دست کم 65 میلیارد دلار برای این انقلاب سازماندهی شده خرج کرد. لازم را در مرحله اول کسب نمایند. یانوکویچ نخست وزیر وقت و هوادار روسیه در دور اول 88/39 درصد و ویکتور یوشچنگو نامزد مورد حمایت امریکا و غرب 22/39 درصد آراء را به دست آوردند در نتیجه انتخابات به دور دوم کشیده شد. در مرحله دوم بنا بر اعلام غیر رسمی، یانوکویچ با کسب 46/49 درصد آراء بر یوشچنگو که 61/46 درصد آراء را کسب کرده بود پیروز شد. اما این نتیجه از سوی یوشچنکو و طرفدارانش مورد قبول قرار نگرفت و آنان دولت یانکویچ را به تقلب در انتخابات متهم نمودند.
انقلاب نارنجی اوکراین
با اعلام نتیجه انتخابات جنبش پارا که از مدتها قبل با حمایت مالی و تبلیغاتی امریکا سازماندهی شده بود با حضور در خیابانهای کیف، اقدام به تحصن و تظاهرات نمودند. متخصصین که تی شرت، باز و بند، کمر بند و هد بند نارنجی بر تن داشتند و با خود پرچم های نارنجی حمل میکردند خواستار اعلام پیروزی یوشچنکو از سوی کمیسیون انتخابات شدند. اما کمیسیون انتخابات پیروزی یانوکویچ را رسما اعلام نمود و با اصرار این کمیسیون پارلمان اوکراین نیز نتیجه انتخابات را به تصویب رسانید. با اعلام نتیجه انتخابات از سوی پارلمان اوکراین، تظاهرات کنندگان مانع ورود یانوکویچ به دفتر نخست وزیری شدند و کشور در شرایطی جنگ داخلی و تجزیه به دو بخش شرقی (طرفداران یانوکویچ و بخش غربی به هواداری یوشچنکو قرار گرفت با فوق العاده شدن وضعیت کشور،پارلمان اوکراین در رای خود تجدید نظر کرد و اعلام نمود که در انتخابات تقلب صورت پذیرفته است و از رئیس جمهور کوچما درخواست کرد تا کمیسیون انتخابات را منحل کند. با جانبداری وزیر دفاع از یوشچنکو، شرایط به سود غرب گرایان و افراد مورد حمایت امریکا تغییر کرد در نتیجه دادگاه عالی اوکراین سرانجام در 7 دسامبر نتیجه انتخابات را باطل و تاریخ 26 دسامبر را برای برگزاری انتخابات مجدد اعلام نمود. انتخابات مجدد در تاریخ 26 دسامبر و با حضور 12000 ناظر بینالمللی برگار گردید و یوشچنگو با کمک تبلیغاتی رسانههای امریکایی و اروپایی 62/52 درصد آرا را کسب نمود و رئیس درصد آراء را کسب نمود و رئیس جمهوری این کشور شد فرآیند انقلاب نارنجی در اوکراین عبارت است:
1. تزریق کمکهای مالی امریکا و غرب به مخالفان دولت اوکراین
2. انجام عملیات مشروعیت قهقرایی با متهم نمودن دولت اوکراین به خشونت ترور مخالفان فساد مالی، اداری و سیاسی
3. القاء ناکار آمدی دولت.
4. تصویر سازی مطلوب از یوشچنکو و مخدوش نمودن چهره یانوکویچ توسط رسانههای امریکایی و غربی
5. جابجایی افکاری عمومی از طریق پخش شایعه مسموم کردن یوشنچکو توسط دولت یانوکویچ
6. القاء تقلب در انتخابات توسط دولت.
7. مخالف با اعلام نتیجه انتخابات و فراخوان مخالفان به نافرمانی مدنی و مبارزه منفی
7- انعکاس گسترده تحولات اوکراین توسط سی ان ان، بی بی سی و یورو نیوز و هدایت افکار عمومی
a. در این کشور
8. بر هم زدن نظم و امنیت عمومی و اشغال اماکن دولتی.
ج-انقلاب لالهای قرقیزستان
قرقیزستان اگر چه دارای منابع طبیعی نفت و گاز نمیباشد اما به دلیل هم مرز بودن با چنین و افغانستان، دارای جایگاه و اهمیت استراتژیک است. حادثه یازده سپتامبر قرقیزستان را بیش از پیش در کانون توجهات امریکا قرار داد. از این رو کاخ سفید درصدد جابجایی قدرت در این کشور و تثبیت موقعیت خود در قرقزیستان برآمد.م در سال 2005 با رد صلاحیت نامزدهای مخالف دولت در پارلمان جرقههای انقلاب مخملی در این کشور شده شد. پس از برگزاری دو مرحله انتخابات پارلمانی و اعلام نتیجه آن، دو مخالف عسگر آقایف یعنی کولوف وزیر پیشین امنیت قرقیزستان از اهالی شمالی به همراه باقی اف نماینده بر کنار شده پارلمان.
انقلاب لالهای قرقیزستان
از اهالی جنوب با یکدیگر متحد گردیدند. با پیوستن خانم اتو نبایا نامزد رد صلاحیت شده انتخابات پارلمانی به صفوف مخالفان آقایف شرایط برای انقلاب مخملی در این فراهم گردید.
در چنین شرایطی جرقههای انقلاب رنگی یا انقلاب گلی توسط جنبش مقاومت جوانان کلکل زده شد و در مناطق جنوبی قرقیزستان، معترضان سازماندهی شده تحت حمایت امریکا، با تجمع در میدان اصلی شهر اوش فرودگاه و اماکن دولتی را به محاصره خود در آوردند. دامنه اعتراضات توسط جنبش مذکور به سرعت به تمامی مناطق قرقیزستان سرایت نمود و در نتیجه مخالفان عسگر آقایف اماکن دولتی و دفتر ریاست جمهوری را در بیشکک به تصرف خود آوردند و خواستار کناره گیری وی شدند. با متواری شدن آقایف جابجایی قدرت در این کشور با حمایت و ساماندهی امریکا صورت پذیرفت. عسگر آقایف پس از فرار از کشور استفن یانگ سفیر امریکا در قرقیزستان را عامل اصلی این انقلاب معرفی کرد وی اظهار داشت: یک هفته قبل از وقوع این حوادث در شبکه جهانی اینترنت، نقشه این انقلاب منتشر شده بود. این نقشه را ستفن یانگ تدوین کرده است و این انقلاب دقیقا همانند نقشه صورت گرفت. در وقوع انقلاب لالهای در قرقیزستان نقش بنیاد سوروس و اعطاء کمکهای مالی کاخ سفید به مخالفان دولت این کشور عامل تعیین کنندهای بود
بررسی ماهیت واقعی انقلاب رنگین
از آنجا که" انقلاب رنگی " یک مدل برای " گذار به دموکراسی غربی" در کشورهای اروپای مرکزی، شرقی بود. " به هرحال به واسطه اهمیت کنونی این اصطلاح و پدیده در صحنه سیاست و از جمله تلاشی که در جهت "صدور" این نوع "انقلاب" به ایران صورت می گیرد، چاره ای جز نقد و بررسی محتوای واقعی وجود آن ندارد. همانگونه که اشاره گردید، انقلاب رنگین نوعی سرنگون کردن حاکمیت و جابجایی قدرت به وسیله تحولات سیاسی است. همگی انقلاب های رنگین (به جز قرقیزستان( بدون استفاده از ابزارهای خشونتآمیز و طی راهپیمایی خیابانی به پیروزی رسیدند. و ثقل زمانی در انجام انقلاب های رنگین انتخابات میباشد بدین صورت که با اعلام تقلب در انتخابات از سوی مخالفان دو هدف عمده؛ ابطال انتخابات و برگزاری مجدد آن، با ناظرین بین المللی پیگیری میشود و از این طریق یک نظام سیاسی و اعتماد به آن و یا یک دولت مستقر به چالش کشیده می شود.
تفاوت این تحولات با جنبش ها و تحولات اجتماعی، در آن است که جنبش ها و تحولات اجتماعی نوعی حرکت طبیعی است که مبتنی بر نیازهای اجتماع شکل می گیرد. و در آن حرکت از پائین به بالا و توسط توده ها آغاز می شود. و به تدریج با انسجام یابی حرکت و مشخص شدن رهبری و شعارهای جنبش، شکل جدی به خود می گیرد. انقلاب در تئوری های تغییرات اجتماعی به دگرگونیهایی بنیادینی اطلاق می گردد که به ساقط کردن یک نظام سیاسی اجتماعی و و جانشین شدن یک نظام سیاسی - اجتماعی دیگر می انجامد. به عقیده لئون تروتسکی یکی از رهبران انقلاب اکتبر ، بارزترین خصوصیت هر انقلاب همانا " مداخله مستقیم و قهر آمیز توده ها در حوادث تاریخی " است . اما انقلاب های رنگین حرکتی طراحی شده از بالا به پائین و توسط نخبگان مخالف و معارض نظام سیاسی موجود و یا یک دولت مستقر و با حمایت قدرت های مخالف و معارض خارجی است. این نوع برنامه ریزی برای تغییر ساختارهای سیاسی، توسط احزاب و گروههای سیاسی طراحی شده و برای تحقق اهدافی مشخص که اغلب کسب قدرت سیاسی است، با طرح سئوالات و شبهات در افکار عمومی به بسیج توده ها دست زده و آنها را از طریق ابزارهای رسانه ای به خیابان ها برای حرکت های اعتراضی میکشاند. بنابراین این نوع روش برای تغییر ساختار های سیاسی روشی مبتنی بر حرکت طبیعی مردمی نمیتوان به شمار آورد. به هر ترتیب، " انقلاب رنگی " در ذیل مدل های شناخته شده و کلاسیک جامعه شناسی سیاسی در باب تغییرات و دگرگونیهای اجتماعی نمی گنجد . " انقلاب " رنگی یک پدیده پسا جنگ سردی و به این معنا نوین و متاخر است . و از این جهت می توان این روش را بجای انقلاب رنگی، کودتای مخملین و یا یک کودتای مدرن نامید.
انقلابهای رنگی
بررسی نحوه وقوع سه مورد انقلاب رنگی یعنی انقلاب مخملی در گرجستان ، انقلاب نارنجی در اوکراین و انقلاب لاله ای در قرقیزستان ما را به الگو و مسیر مشترک و مشابهی که در تمام آنها دنبال شده است می رساند. از یک سو با ناتوانی مسکو در اعمال نفوذ به شیوه سابق و از دست رفتن پایگاه سنتی آن مواجه هستیم و از سوی دیگر غرب به این نتیجه می رسد که کارکردن با این طیف از رهبران که به حل مسائل در چارچوب همکاری با مسکو می نگرند بی فایده است . هر چند که خود اینها دردورهای آن بخش از بوروکراسی حاکم بر کشورهای بلوک شرق را نمایندگی کردند که طرفدار حرکت در مسیر کاپیتالیسم و نزدیکی با آمریکا بودند. در گام بعد ی تحت عنوان " برنامه حمایت از ترویج دموکراسی " پشتیبانی آشکار و همه جانبه از اپوزیسیون چفت شده با غرب و ضد روسیه از این کشور ها به عمل می آید . به خاطر جوسازی وسیعی که در اثر حمایت آمریکا و غرب حول یک انتخابات ( مجلس یا ریاست جمهوری ) به راه افتاده است ، کنترل کار ا ز دست رهبران موجود خارج می شود و قدرت به شیوه ای کنترل شده به اپوزیسیون طرفدار غرب این کشورها منتقل می شود . مطلبی که از " یان ترا ینور " در " گاردین " آمده است در این رابطه بسیار گویا ست : " ... اگر چه فاتحین انقلاب نارنجی اوکراینی ها هستند، لیکن کارزار آن (کارزار بسیار پیشرفته که با تبلیغات بسیار عالی که در 4 سال اخیر در 4 کشور انجام گرفت ) توسط آمریکاییان برای نجات انتخابات دستکاری شده و سرنگونی رژیمهای " نامطلوب " صورت گرفت . این کارزار که توسط دولت آمریکا ، مشاورین آمریکایی ، نظر سنجان ، دیپلمات ها ، هر دو حزب بزرگ آمریکا و سازمانهای غیر دولتی آمریکایی تامین مالی و سازماندهی گردید، در اروپا اولین بار در سال 2000 مورد استفاده قرار گرفت تا " اسلوبودا ن میلوسوویچ " را به کمک صندوق رای از پا در آورد . " مت کلی " مفسر آسوشیتد پرس در مطلبی تحت عنوان " کمکهای مالی دولت آمریکا به گروههای مخالف دولت اوکراین می نویسد : دولت بوش در دوسال گذشته بیش از 65 میلیون دلار به ساز مانهای سیاسی در اوکراین کمک رسانده ا ست تا به رهبر مخالفین دولت اوکراین " ویکتوریوشچنکو " کمک رسانده شود . مقامات آمریکایی می گویند که این کمکها بخشی از کمک یک میلیارد دلاری ای است که هر ساله وزارت خارجه صرف تلاش برای استقرار دموکراسی در سرتاسر جهان می نماید .
اما آنچه بحث انقلاب های رنگی را در ایران به یک بحث زنده و داغ تبدیل کرده است ، رویایی است که طرفداران رویکرد جنگ نرم علیه ایران و اپوزیسیون حول مساله انقلابهای رنگی به راه انداخته ا ست و به خیال خود میخواهد طرح مشابهی را برپایه همان مبانی و مولفه های فوق الذکر در ایران پیاده نماید." مایکل لدین " نئو کنسروا تیو مشهور دستگاه بوش و از نظریه پردازان موسسه آمرکایی " انتر پرایز " است که زمانی در مورد ایران گفته بود : " 20 میلیون دلار به من بدهید تا انقلابی را که می خواهید راه بیاندازم ! ". این " انقلابی " 20 میلیون دلاری در مقاله ای تحت عنوان " سریعتر لطفا ! " ( faster please ! ) راجع به حمایت از " طرح ملی رفراندوم پیشنهادی از داخل ایران " نظرات قابل توجهی ارائه داده است . وی پس از تعریف و تمجید از سخنرانیهای بوش و دلسوزی برای مردم ایران که در پی دموکراسی هستند می گوید : "... تنها انتخاب مهم و سودمند برای ایران ، رفراندوم بر سر مشروعیت حکومت خواهد بود... " وی سپس به " طرح پیشنهادی رفراندوم "( 60 میلیون دات کام ) اشاره می کند و می نویسد : " .. یک رفراندوم ملی از سوی عده زیادی از شخصیتها و رهبران مهم و صاحب اعتبار که عمدتا در ایران ساکنند و برخی نیز از قربانیان شکنجه می باشند پیشنهاد شده ا ست ... " وی اینگونه ادامه می دهد : " یک غرب متحد می تواند آن کاری را با ایران انجام دهد که قبلا برای اوکراین انجام داده است . همان انقلابی که قبلا در گرجستان تحت عنوان انقلاب گل سرخ به راه انداختیم و همان اقدام به رفراندوم که در همین تابستان گذشته بر علیه چاوز در ونزوئلا انجام دادیم و قبل از آ ن در هاییتی و باز هم قبل تر در نیکاراگوا و شیلی انجام داده بودیم ، انجام خواهیم داد. مایکل لدین به صراحت می گوید که انقلاب رنگی و رفراندوم در ایران و جاهای دیگر قرار است به همان اهداف و نتایجی منجر شود که کودتای خونین پینوشه بر علیه حکومت مردمی سالوادور آلنده در سپتامبر 1973 و نبرد مسلحانه و وحشیانه باندهای سیاه " کنترا " مورد حمایت آمریکا بر علیه حکومت انقلابیون ساندینیست در نیکارا گوا در همان جهت سازماندهی شده بود و این قابل توجه تمام کسانی است که می خواهند معنای واقعی و صریح و ساده واژه هایی نظیر دموکراسی و دموکراسی خواهی و دموکراتیزاسیون را درک کنند.
به " انقلاب رنگی " اصولا نمی توان عنوان " انقلاب " در معنای علمی و شناخته شده کلمه اطلاق کرد. بر این مبنا " انقلاب رنگی " نه تنها به تغییر و بهبود در ملاکهای زندگی انسانی در آن جوامع منجر نشده بلکه وضعیت فلاکت بار و ضد انسانی ای را بر مردم این جوامع تحمیل می کند که پیشبرد استراتژی مورد نظر آمریکا و غرب و سرمایه داری جهانی در این منطقه اقتضاء می نماید. تلاش در جهت کاربرد این استراتژی در ایران و برخی دیگر از کشورهای خاورمیانه که از جهات مختلف تفاوت های اساسی و بنیادین با کشورهای باقی مانده از بلوک شرق دارند ، جامعه را دچار مخاطرات فراوان و مهلکی خواهد کرد و آن را در تباهی و فروپاشی قرار خواهد داد .
" انقلاب رنگی " واجد هیچ یک از خصوصیاتی که در بالا به آن اشاره شد نمی باشد. چه به لحاظ شیوه های پیشروی و صورت پذیرفتن این تحولات ، چه با بررسی رهبران و عوامل پیشبرنده ا ین تحرکات و حامیان آنها و چه به لحاظ نتایجی که این رویدادها به آن منجر شد. با بررسی دقیق انقلابهای رنگی متوجه می شویم که اتفاقاتی که روی داده به تحولات عمیق اجتماعی، که قاعدتا از یک انقلاب انتظار می رود. حتی در مسیر همان دموکراتیزه کردن منجر نشده و مسئله صرفا به تغییر و جابجایی الیت سیاسی حاکم بر جامعه در امتداد تغییر بالانس قوا در سطح جدالهای غرب و روسیه محدود مانده است . و این درحالی است که در طی سالهای پس از فروپاشی بلوک شرق، همانطور که پیشتر اشاره شد، در اثر حاکم شدن مناسبات اقتصاد بازار و دموکراتیزاسیون فقر و فلاکت و ناامنی اقتصادی و اجتماعی وسیع و طاقت فرسایی برمردم کشورهای بر جای مانده از اتحاد شوروی سابق و بلوک شرق پیشین تحمیل شده ا ست . لازم است که بدانید این " انقلابیون " جعلی و قلابی جدید همگی در این سالها از مسئولین و زمامداران حاکم بر کشور بوده اند و در کلیه تصمیماتی که در این سالها در سطح کلان سیاسی اتخاذ شده است و وضعیت پیش آمده سهیم و شریک می باشند . در گرجستان، میکائیل ساکاشویلی، وزیر سابق دادگستری در کابینه شواردنادزه، که از جانب رئیس سابق مجلس قانونگذاری گرجستان، زوراب وا نیا، و نینو بورجانادزه، رئیس وقت مجلس مورد حمایت قرار داشت، رهبری جنبش را در دست گرفت. اینان، سرگردگان سابق شاخه اصلاحطلب فوم اجتماعی آقای شواردنادزه، هر سه در مقاطعی، با سیاست رئیسجمهوری که بیش از پیش از واقعیات بریده بود، فاصله گرفته بودند. در اوکراین، یوشچنکو، پیشتر در کابنیههای کوچماپست ریاست بانک مرکزی و نخست وزیری را بر عهده داشت . و خانم یولیا تیموچنکو، - که با آرایش ویژه موهایش به سبک دختران روستایی اوکراین به عنوان نماد « انقلاب نارنجی» شناخته شده، نخست وزیر و سپس تا سپتامبر ٢٠٠٥، معاون نخست وزیر و مسئول شاخه پردرآمد وزارت انرژی بود و علاوه بر اینکه پیش از وقوع " انقلاب نارنجی " نامش در پرونده فسادهای مالی وجود داشت و گویا مدتی هم به این خاطر در زندان بود ، پس از پیروزی انقلاب نارنجی هم به دلیل فساد مالی از وزارت برکنار شد . در قرقیزستا ن نیز، کورمانبک باکیف یکی از دو رهبر اصلی " انقلاب لاله ای " ، در کابینه آقایف پست نخستوزیری داشت. در واقع، بنبست در روند اصلاحات، و فساد مالی گسترده به دلیل خصوصیسازیهای وسیع، باعث ترغیب مسئولان قدیم جهت پیوستن به صف مخالفان شده بود.
گفتیم که "انقلابهای" رنگی بر بستر شرایط مشخص داخلی و بینالمللی و حول تقابل دو نیرو و جبهه مشخص روی داد اما آیا این شرایط قابل انطباق با شرایط ایران و در اشل بزرگتر خاورمیانه می باشد؟ پاسخ به این سوال منفی است زیرا آ ن عاملی که سیمای سیاسی متفاوتی به منطقه خاورمیانه بخشیده است ، حضور جنبش نیرومند اسلام سیاسی است که نه تنها مانند الیت حاکم بر کشورهای باقی مانده از اتحاد شوروی سابق، نیرویی زوال یافته و ناتوان نیست بلکه جنبشی است که در طی سالهای اخیر و به ویژه بعد از حادثه 11 سپتامبر عروج کرده است و آمریکا و غرب را در خاورمیانه به چالش جدی کشانده و به یک پای جنگ قدرت در خاورمیانه بدل شده است و با توسل به شیوه های مسلحانه و بمب گذاری و عملیات انتحاری و به بهای از هم پاشاندن پیکره جامعه و... اجازه اجرا و پیشبرد چنین سناریوهایی را به آمریکا نخواهد داد . به یک مورد مشخص در این زمینه یعنی تجربه لبنان میتوان اشاره کرد. اتفاقا در همان آسیای مرکزی و قفقاز در کشورهایی که خطر اسلام گرایی و گروههای اسلامی جدی باشد، با آنکه شرایط داخلی آنها همگی فراهم است اما ترجیح داده می شود که فعلا تغییری در کادر سیاسی و وضعیت سیاسی این کشور ها صورت نگیرد زیرا بیم آن میرود که اسلامگرایان با توجه به نفوذ و فعالیتهای جدی و مستمری که در سالهای اخیر دا شته اند در طی فعل و انفعا لی از نوع ا نقلاب رنگی زمام امور را در دست بگیرند و کنترل کار از دست نیروهای مورد حمایت غرب و آمریکا خارج شود . ( مورد ازبکستان نمونه کاملاً واضح و گویایی در این زمینه است) بنابر این حمایت و بزرگ کردن انقلاب رنگی و در بوق کردن آن از سوی آمریکا و غرب درصورتی است که همه شرایط برای تثبیت سلطه سیاسی آنها مسجل باشد. اگر اعتراضات علیه هر رژیمی در حدی باشد که تضمین کنترل و هدایت آن توسط سیاستمداران آمریکا و غرب انجام نشده باشد از انقلاب رنگی و هیاهو پیرامون آن خبری نیست.
بدین ترتیب وجود با فت و نیروهای سیاسی متفاوت در خاورمیانه سرنوشت دیگری را برای ا نقلابهای رنگی و یا هر گونه تحرک دیگر آمریکا در این منطقه رقم خواهد زد ( موارد عراق و افغانستان در پیش روی ماست ) بنابراین بحث از انقلاب رنگی و مسالمت آمیز در خاورمیانه، صرفا به محملی برای خیالبافی و تخدیر و رویا پردازی روشنفکرانه مبدل می شود چرا که کابوس خشن و سیاهی که در صورت تقابل و درگیری آمریکا و جنبش اسلامی در خاورمیانه زندگی مردم را تهدید می کند، را با هیچ ترفندی نمی توان انقلاب رنگی و مخملی نامید. حوادث اخیر پس از انتخابات دهمین دوره ریاست جمهوری در ایران ، نمونه کلاسیک و شکستخورده انقلاب رنگی است.
گفتگوی خبرگزاری فارس با مازیار بهاری فارغالتحصیل رشتههای علوم سیاسی و سینما از دانشگاه کانادا، مستندساز تلویزیونی و خبرنگار شبکه 4 انگلیس که در بنگاه سخن پراکنی این کشور BBC نیز فعالیت داشته و اکنون نمایندگی رسمی هفتهنامه آمریکایی نیوزویک در ایران را بر عهده دارد، می تواند در بررسی ماهیت واقعی انقلاب رنگین موثر باشد. ایشان فردی است که، در طول سال های اخیر در رسانههای مختلف و در کشورهای گوناگون مانند عراق ، لبنان ، سوریه و مصر در منطقه خاورمیانه و در آفریقا و آسیای جنوب شرقی فعالیت خبری و رسانه ای داشته است. وی رسانههای غربی را جزء لاینفک ماشین سرمایهداری و حکومتهای لیبرال دموکراسی غرب معرفی می کند و معتقد است جایگاه یک خبرنگار غربی که به ایران میآید، مانند یک دولتمرد، سیاستمدار و یا صاحب سرمایه غربی می باشد. و در غرب به لحاظ ارزش منافع ملی برای این خبرنگار نقش فوقالعاده ای تعریف میشود. و در این چارچوب جاسوسی خبرنگاران خارجی انکارناپذیر است. این کارشناس رسانهای غرب، می گوید؛ اکثر رسانههای غربی از ضدیت با ایران برای خود تعریفی دارند و بر همین اساس فعالیت خبرنگاران غربی در زمینه جمعآوری اطلاعات، تحلیل و جاسوسی غیر قابل انکار است. او در مورد ابعاد و ماهیت واقعی انقلاب رنگین می گوید:
انقلابهای رنگین در حقیقت انقلابهای رسانهای هستند و جریان رسانهای غرب را باید در بستر چنین انقلابهایی ارزیابی کرد و تجربه اوکراین و گرجستان و قرقیزستان و آنچه قرار بود در میانمار رخ دهد، نشان داد که انقلابهای مخملی در این کشورها در سایه فعالیتهای رسانهای پیگیری شدند. مؤلفههای انقلابهای رنگین در حقیقت الگوهای کلاسیکی هستند و تجربه چنین انقلابی در جمهوری چکسلواکی سابق و کشورهای دیگر نشان داد که انقلابهای رنگین، انقلاب به مفهوم واقعی و متعارف آن نیستند. یا به عبارت دیگر، نمی توان گفت که یک جنبش بسیار عمیق اجتماعی هستند که روی خواستههای اجتماعی، سیاسی و اقتصادی بنیان نهاده شدهاند بلکه بیشتر خواستههای یک طبف مشخص را پوشش می دهند. ایشان در ادامه در تبیین مولفههای انقلابهای رنگین و به ویژه انقلاب مخملین می گوید؛ از مهمترین مولفههای ثابت انقلابهای رنگین غربی بودن آنهاست و کسانی که در انقلاب های رنگین دارای نقش داشته و یا در تجمعات و حرکت های اعتراضی و خشونت آمیز شرکت کرده اند، خواستههای سیاسی، اجتماعی و فرهنگی همسو با استانداردهای غرب داشته اند و انقلابهای رنگین در واقع با الگوبرداری از لیبرال دموکراسی پیگیری میشوند.
مؤلفه دیگر انقلابهای رنگین رسانهای بودن آن است و رسانههای بین المللی زمینهساز چنین انقلابهایی هستند و بدون حضور رسانهها وقوع چنین انقلابهایی امکان پذیر نیست و فعالیتهای رسانه ای در این عرصه نیز از طریق نظرسازی و نظرسنجی و تولید خوراک برای کسانی که براندازی نرم را پیگیری می کنند، صورت می گیرد. وی بر همین اساس از بنگاه سخن پراکنی انگلیس BBC و شبکه خبری آمریکایی CNN و یورونیوز، نیویورک تایمز و نیوزویک به عنوان نمونههای یاد کرد که همواره در زمینه جریان سازی و تولید خوراک برای جریانات خواهان انقلابهای رنگین فعالیت دارند. خبرنگار سابق BBC مؤلفه سوم انقلابهای رنگین را دو قطبی کردن جامعه عنوان کرد و در این زمینه توضیح می دهد: رسانههای غربی در آستانه هر انقلاب رنگین تلاش می کنند جریان حاکم را به عنوان جریان سنتی ، متحجر و ناکارآمد و غیر دمومکراتیک و در مقابل آن جریان غربگرا را جریانی مدرن، کارآمد، دموکراتیک، اصلاحطلب و متعلق به تودهها معرفی کنند.
مؤلفه دیگر انقلابهای رنگین تمرکز و توجه به موضوع انتخابات است، جریان معتقد به انقلاب رنگین همیشه خود را قبل از انتخابات، پیروز انتخابات معرفی میکند و تاکید هم میکند که هر چه غیر از پیروزی این جریان رخ دهد، نشانگر بروز تقلب است و رسانههای غربی هم با حمایت از جریان مذکور تلاش میکنند نظریه فوق را در قالب واقعیت به مردم القاء کنند. اگر در جریان انتخابات طرف مدعی پیروزی رای نیاورد، جریان رهبری انقلاب رنگین، شایعه تقلب را مطرح میکند و در چنین شرایطی به دو مؤلفه برگزاری تجمعات غیرقانونی و نافرمانی مدنی تمسک میجوید و در واقع، چانهزنی را از خیابان ها آغاز میکند که در انتخابات اخیر در ایران هم این روند طی شد و جریان پیگیر انقلاب رنگین با طرح مکرر موضوع ابطال انتخابات که از مهمترین حلقههای این زنجیره است، تلاش کرد چرخه مذکور را کامل کند. جریان رسانهای غرب کودتای انتخاباتی را القا میکند. همکار رسانههای آمریکایی و انگلیسی اظهار می دارد، در انتخابات ریاست جمهوری دهم در ایران، که 22 خرداد برگزار شد، جریان رسانهای غرب که کاندیدا و جریان مورد حمایت خود را بازنده انتخابات می دید، در خط مخدوش کردن مشروعیت انتخابات حرکت و حتی پیش از انتخابات شایعه تقلب را مطرح کرد و بعد از انتخابات هم میخواست القا کند کودتای انتخاباتی انجام شده و پوشش تجمعات غیرقانونی و تاکید بر موضوع ابطال انتخابات در این راستا صورت گرفت. گردانندگان رسانههای غربی قبل از برگزاری انتخابات با تاکید بر پیروزی کاندیدای مورد نظر خود، تلاش کردند حدس و گمان و تحلیل خود را نه در قالب آنچه احتمال وقوع دارد. بلکه در قالب یشبینی از 2 ماه قبل از انتخابات به جامعه القا کنند.
او می گوید، تجمعات غیر قانونی اساس و ستون انقلابهای رنگین هستند و در هر کجا که بخواهد چنین انقلابی صورت گیرد، ابتدا تجمعات غیر قانونی برپا می شود. آنچه برای طراحان و عاملان انقلابهای رنگین اهمیت دارد، این است که تجمعات پوشش رسانهای داشته باشند تا به حالت "بهمن " درآیند و بر این باورند که رشد فزاینده تجمعات غیر قانونی باعث افزایش پوشش خبری آنها شده و پوشش خبری بیشتر موجب می شود، تجمعات گستردهتر شوند و این حرکت همین طور رشد میکند و از آنجا که معمولا برپاکننده و هدایتگر تجمعات یک فرد است، خبرها به صورت یکجانبه به نفع او منتشر و طرف مقابل بایکوت خبری میشود.
اقدام دیگر رسانههای غربی حمایت از کاندیدای جناح غربگرا بود و او و جریان متبوعش را به عنوان پیروز قطعی انتخابات معرفی کردند و پس از انتخابات هم که جریان غربگرا و کاندیدای این جریان نتوانست پیروز شود، بدون توجه به تذکرات مراجع قانونی اقدام به پوشش خبری تجمعات غیر قانونی میکند و تجمعات را اعتراضات به حقی که میتواند به جنبشی مدنی تبدیل شود و نظام را برای ابطال انتخابات تحت فشار قرار دهد، می داند ایشان در ادامه افشاء می کند؛ بحث مهم رسانههای غربی قبل از انتخابات ایران در این دوره، وقوع تقلب در انتخابات بود و بعد از انتخابات هم با توجه به پیش فرض پیروزی کاندیدای مورد حمایت این رسانهها، موضوع کودتای انتخاباتی مطرح گردید و خبرسازی گستردهای در این زمینه هم انجام شد و حتی یکی از مقالات خود من تحت عنوان " این یک کودتاست " در نیوزویک منتشر شد. بهاری با اشاره به فعالیت رسانههای غربی در جهت مشروعیتزدایی از مشارکت 85 درصدی مردم و زیر سئوال بردن پیروزی 63 درصدی رئیس جمهور منتخب ملت و تلاش برای کاهش تاثیرات بین المللی و منطقهای انتخابات، افزود: رسانههای غربی در سال 1384 که آقای احمدی نژاد رئیس جمهور شد، غافلگیر شدند و علت این بود که آنها فرض را بر انتخاب کاندیدای دیگری گذاشته بودند و همین مساله باعث سردرگمی آنان شد. وی اضافه کرد: انتخابات 84 نشان داد مردمسالاری دینی مورد اقبال عمومی قرار دارد و پیروزی جریان انقلابی در ایران در منطقه بسیار تاثیرگذار بود و از آنجا که در انتخابات عراق و لبنان و فلسطین و بحرین که پس از انتخابات ریاست جمهوری نهم برگزار شده بود، جریان ضد آمریکایی متاثر از پیروزی جریان ضد آمریکایی در ایران به پیروزی رسید، غربی ها نمی دانستند که در آن شرایط باید چه کنند.
در انتخابات اخیر، غربی ها با توجه به سابقه ذهنی و تاریخی که داشتند، فعالانه و آمادهتر برخورد کردند و از حدود چند ماه قبل برای آنکه زهر پیروزی جریان ضد غربی و ضد آمریکایی در ایران علیه خود را بگیرند، مشارکت مردم که از قبل مشخص بود خیلی گسترده است، هدف گرفتند و با فضاسازی تلاش کردند آنرا کمرنگ کنند.