در اواخر حيات بابركت حضرت امام خميني، ايشان تصميم نهايي را براي بركناري آيتالله منتظري از جانشيني رهبري گرفتند و چون حجت را برخويش تمام ديدند با « با دلى پر خون و قلبى شكسته» به نگارش نامه اي مشغول شدند و در آن به صراحت به منتظري نوشتند كه « از آنجا كه روشن شده است كه شما اين كشور و انقلاب اسلامى عزيز مردم مسلمان ايران را پس از من به دست ليبرالها و از كانال آنها به منافقين مىسپاريد، صلاحيت و مشروعيت رهبرى آينده نظام را از دست داده ايد»؛ نامه 6 فروردين امام سرشار از مفاهيم انقلابي بود و منتظري و همفكرانش كساني نبودند كه تاب تحمل اين انتقادات امام را داشته باشند:
شما در اكثر نامه ها و صحبت ها و موضعگيري هايتان، نشان داديد كه معتقديد ليبرال ها و منافقين بايد بر كشور حكومت كنند...
به قدري مطالبي كه مي گفتيد ديكته شده منافقين بود كه من فايده اي براي جواب به آنها نمي ديدم...
در مسأله مهدي هاشمي قاتل، شما او را از همه متدينين متدينتر ميدانستيد و با اين كه برايتان ثابت شده بود كه او قاتل است، مرتب پيغام ميداديد كه او را نكشيد...
حضرت امام در نامه خود به منتظري همچنين نوشتند كه « با دلي شكسته و سينهاي گداخته از آتش بي مهري ها با اتكا به خداوند متعال به شما كه حاصل عمر من بوديد چند نصيحت ميكنم ديگر خود دانيد:
1. سعي كنيد افراد بيت خود را عوض كنيد تا سهم مبارك امام بر حلقوم منافقين و گروه مهدي هاشمي و ليبرال ها نريزد.
2. از آنجا كه ساده لوح هستيد و سريعا تحريك ميشويد در هيچ كار سياسي دخالت نكنيد، شايد خدا از سر تقصيرات شما بگذرد.
3. ديگر نه براي من نامه بنويسيد و نه اجازه دهيد منافقين هر چه اسرار مملكت است را به راديوهاي بيگانه دهند.
4. نامهها و سخنرانيهاي منافقين كه به وسيله شما از رسانههاي گروهي به مردم ميرسيد؛ ضربات سنگيني بر اسلام و انقلاب زد و موجب خيانتي بزرگ به سربازان گمنام امام زمان-روحي له الفدا- و خونهاي پاك شهداي اسلام و انقلاب گرديد...»
با دقت در توصيههاي امام چند نكته مشخص ميشود: اين كه حضرت امام آيتالله منتظري را از ورود به كارهاي سياسي نهي كردهاند و دليل آن نيز ساده لوحي آقاي منتظري و تحريك سريع وي است. از آنجا كه نزديكان و كساني كه در بيت آقاي منتظري فعاليت كرده و يا رفت و آمد دارند، با وي در تماس بيشتري هستند از اين رو بيشتر از سوي آنان تحريك ميشود؛ عملكرد آقاي منتظري نيز نشان داده كه از دفتر وي هم اسرار مملكت به بيرون فاش شده ( مانند ماجراي مك فارلين و افشاي نامه آقاي منتظري در اعتراض به اعدامها از طريق بي.بي.سي) و هم خود وي به تعبير امام راحل تبديل به بلندگوي منافقين شده است؛ پس آقاي منتظري متأثر از افرادي است كه به بيت وي رفت و آمد دارند ( و گذشت زمان نيز اين را به اثبات رساند).
از اين رو محوري ترين پيام و توصيه امام به وي، عوض كردن افراد بيت منتظري است. اگر چنين ميشد و منتظري ميتوانست از زير فشار و تأثير افراد به ظاهر دلسوز نظام ولي منافق پيشه به بيت خويش جلوگيري كند آنگاه شرايط به گونه اي ديگر ميشد.
منتظري و بسياري از منتسبين به وي نامه 6 فروردين امام را خدشه دار دانسته و سعي ميكنند آن را كار سيد احمد خميني معرفي كنند؛ امري كه هيچگاه اثبات نشده و نخواهد شد. شاهدان صديق بسياري بر صحت انتساب به حضرت امام شهادت داده اند؛ بايد ديد چرا اذناب آقاي منتظري چنين تلاشي دارند؟ واضح است چون اگر بپذيرند نامه كار امام بوده ديگر چيزي براي منتظري و منتسبين باقي نميماند. تعابير انقلابي حضرت امام چيزي نيست كه فردي مانند آقاي منتظري آن را تاب بياورد.
از اين رو بسياري از منتسبين، نامه 8 فروردين امام را مبناي عمل و نظر امام ميدانند؛ چون معتقدند مفاهيم نامه باهم متفاوت است و در اينجا به تجليل از منتظري پرداخته شده است. البته افرادي مانند آقاي منتظري و نزديكان وي حتي از پذيرش اين نامه هم ترديد ايجاد ميكنند و مسير ابهام را ميپيمايند.
با اين وجود منتظري در آن روزها دست به نوشتن پاسخ نامهاي شد كه بعدها در صدد انكار انتساب آن به امام برآمد. آقاي منتظري در نامهاش به امام نوشت كه « مطمئن باشيد همان طور كه از آغاز مبارزه تا كنون در همه مراحل همچون سربازى فداكار و از خود گذشته و مطيع در كنار حضرت عالى و در مسير اسلام و انقلاب بودهام، اينك نيز خود را ملزم به اطاعت و اجراى دستورات حضرت عالى مىدانم؛ زيرا بقا وثبات نظام اسلامى مرهون اطاعت از مقام معظم رهبرى است.» ميبينيم كه آقاي منتظري به صراحت تأكيد ميكند كه خود را ملزم به اطاعت و اجراي دستورات حضرت امام ميداند.
در اين شرايط، حضرت امام با دريافت نامه منتظري و اعلام پذيرش استعفاي وي، بار ديگر مطالبي را به منتظري توصيه كردند. به عقيده ما، نامه 8 فروردين امام نيز همان مفاهيم و توصيه هاي نامه 6 فروردين را داراست البته با زباني ديگر. به عنوان نمونه به همان موضوع تعويض افراد بيت منتظري اشاره ميكنيم كه امام راحل نوشتند:
« براى اينكه اشتباهات گذشته تكرار نگردد، به شما نصيحت مي كنم كه بيت خود را از افراد ناصالح پاك نماييد؛ و از رفت و آمد مخالفين نظام، كه به اسم علاقه به اسلام و جمهورى اسلامي خود را جا مي زنند، جداً جلوگيرى كنيد. من اين تذكر را در قضيه «مهدى هاشمى» هم به شما دادم...»
ميبينيم امام خميني در اينجا نيز به چند نكته كه همان نكات نامه قبل است اشاره ميكنند: ايشان ميفرمايند « براى اينكه اشتباهات گذشته تكرار نگردد...» يعني اشتباهاتي از سوي منتظري در گذشته رخ داده و از ادامه جمله امام مشخص ميشود كه اين اشتباهات ناشي از افراد بيت و رفت و آمدكنندگان به بيت و تأثير پذيري منتظري از آنان است. امام خميني در ادامه دو تذكر ميدهند: «1 . بيت خود را از افراد ناصالح پاك نماييد. 2. از رفت و آمد مخالفين نظام، كه به اسم علاقه به اسلام و جمهورى اسلامي خود را جا مي زنند، جداً جلوگيرى كنيد... ». حال بايد پرسيد مگر امام در نامه پيشين خود چيزي جز اين خواسته بودند؟
امام پس از اينكه اين توصيهها را به منتظري ، هم در نامه 6 و هم در نامه 8 فروردين، كردند، فرمودند كه « من صلاح شما و انقلاب را در اين مىبينم كه شما فقيهى باشيد كه نظام و مردم از نظرات شما استفاده كنند.» جالب است كه امام بلافاصله پس از توصيه هاي فوق – كه منتظري هم خود را ملزم به اطاعت از آنها معرفي كرده بود – نوشتند كه صلاح منتظري را در چه ميبينند.
يعني رسيدن منتظري به جايگاه فقيهي كه نظام و مردم بتوانند از نظرات وي استفاده كنند، مستلزم پيش زمينههايي است كه بايد اجرايي شود تا آن هدف نيز محقق گردد. مگر ميشود منتظري هم بلندگوي منافقين باشد و هم سادهلوح باشد و هم از ورود به مسائل سياسي منع شود؛ و هم بتواند نظراتي بدهد كه نظام از وي بهره ببرد؟ با تناقض سطحي كه براي برخي در اين جملات و توصيههاي امام ايجاد شده، تلاش در تشكيك و رد انتساب نامه 6 فروردين به امام را داشته اند؛ حال آنكه تناقضي در كار نيست؛ امام به منتظري توصيه كردند كه افراد بيت خود را عوض كند و افراد ناصالح را كنار بگذارد؛ همچنين از رفت و آمد مخالفين نظام به بيت خود كه به اسم دلسوز نظام به وي نزديك ميشوند و وي را تحت تأثير القائات خود قرار ميدهند، جلوگيري كند، در اين شرايط ميتواند تبديل به فقيهي شود كه نظام و مردم از نظرات وي استفاده كنند.
اما گذشت زمان نشان داد كه منتظري به ادعاي خود وفادار نماند و برخلاف آنچه كه به امام نوشته بود كه « خود را ملزم به اطاعت و اجراي دستورات حضرتعالي ميدانم» عمل كرد. وي به صراحت نامه امام را انكار كرد و دقيقاً بر خلاف آن دستورات و محوري ترين آنان عمل كرد. تغييري در افراد بيت ايجاد نشد؛ البته بنابر شواهدي، برخي بركناريها صورت گرفت اما نه در جهت خواست حضرت امام؛ بلكه به اين ترتيب كه افرادي كه در جريان بركناري منتظري، از تصميم امام ناراضي نبودند، بركنار شدند. هادي هاشمي به عنوان اصلي ترين فرد باند مهدي هاشمي و مغز متفكر آنان همچنان به عنوان اصليترين مهره دفتر منتظري به فعاليت پرداخت.
رفت و آمد مخالفين نظام به بيت منتظري نه تنها قطع نشد كه حتي بيشتر و علنيتر هم گرديد. حتي پاي رسانههايي چون بي.بي.سي نيز بدانجا باز شد.
پس هيچكدام از زمينه هاي اينكه منتظري تبديل به فقيهي شود كه نظام و مردم از نظرات وي استفاده كنند اجرا نشد.
نظام در برابر وي چه كرد؟ آيا نظام مانع از تدريس وي گرديد؟ بايد پاسخ داد از سال 68 تا 76 هيچ تصميمي نظام براي ممانعت از عملكرد وي نگرفت؛ وي درس ميداد، مصاحبه ميكرد؛ سخنراني ميكرد؛ بيانيه ميداد، و حتي در مواردي رئيس جمهور – سيدمحمدخاتمي – را به طغيان عليه رهبري دعوت كرد و ... . با اين وجود اتفاقي نيفتاد. تا اينكه در سال 1376 شورايعالي امنيت ملي به رياست سيدمحمد خاتمي به اين نتيجه رسيدند كه رفتار منتظري صريحاً و علناً عليه اصل نظام بوده و اعمال محدوديت براي وي لازم به نظر ميرسد. بعد از سال 81 نيز بار ديگر منتظري به كار خويش ادامه داد و تا سال 88 كرسي تدريس را رها نكرد.
ميبينيم كه نه تنها اين نظام نبود كه مانع از تبديل منتظري به فقيه مطلوب امام نشد، بلكه اين خود آيت الله منتظري و اطرافيان وي بودند كه از همان ابتداي بركناري منتظري سر ناسازگاري با نظام و اعلام مخالفت خود با برخي عملكردهاي نظام را داشتند.
انتشار كتاب خاطرات، سخنرانيهاي جنجالي، انتشار استفتائات جهت دار و نگارش بيانيههاي متعدد عليه نظام و اركان آن از موارد مختلف عملكردهاي منتظري بود كه ثمره تعويض نكردن افراد بيت بود. نكته روشن و مسلمي كه در سخن تمامي افراد طرفدار و منتسب به منتظري ديده ميشود اين است كه امام خميني وي را فقيه عاليقدر ناميده اند؛ حتي امروزه نيز وقتي ميخواهند از منتظري به گونهاي تمجيد كنند كه ديگر كلامي روي آن نباشد، تعبير فقيه عاليقدر به كار برده ميشود؛ بايد ديد چه شد كه منتظري و منتسبينش به جنگ كسي برخاستند كه هنوز هم بهترين لقب براي وي را از ايشان ، يعني امام خميني ، وام گرفته اند...؟ افتخار آنان هنوز هم اين است كه امام خميني براي منتظري چنين تعبيري به كار بردهاند ...