به گزارش پایگاه 598، حمید داوود آبادی از نویسندگان ارزشی در مطلبی نوشت: یکی از شبهای سرد بهمن 1358، من، رضا و محمد با موتور عازم ستاد
انتخاباتی صادق قطبزاده شدیم. محمد آدرس ستاد را داشت. مقابل پمپبنزین
بالای پل کریم خان زند، اول کوچهای در سمت چپ، جلوی آپارتمانی موتور را
پارک کردیم و از دری که باز بود، داخل ساختمان شدیم. کل محوطهی پارکینگ
پر بود از پوسترهای بزرگ قطبزاده. پوسترها و کارت پستالهایی با کیفیت
عالی چاپ کرده بودند که عکس قطبزاده در کنار امام داخل هواپیمایی که از
پاریس به تهران میآمد، بود.
سرگرم
گرفتن عکسها بودیم که مسئولین ستاد بیشتر پوستر میدادند و ما درخواست
کارت پستال داشتیم؛ ولی او ترجیح میداد با توجه به اینکه فرصت چندانی
برای تبلیغات نمانده بود، ما پوسترها را ببریم و بچسبانیم. ناگهان متوجه
شدیم صادق قطبزاده از درِ ساختمان وارد شد. تا آن زمان او را از نزدیک
ندیده بودم. تیپ جذاب و قشنگی داشت. بلوز آستینکوتاه و شلوار آبی رنگ لی
برتن داشت. با دیدن ما که پوسترهای او را در دست داشتیم، جلو آمد و با
تکتکمان دست داد و روبوسی کرد. خیلی بشاش و خوش برخورد بود. درحالی که
مشغول روبوسی با او بودم، چشمم افتاد به خانمی که پشت سر او وارد پارکینگ
شد. زنی تقریبا بیست - سی ساله، درحالی کاملا بیحجاب بود، پیراهن
آستینحلقهای و دامن بسیار زنندهای هم برتن داشت، جلو آمد و با خندهای
جلف، با ما سلام و احوالپرسی کرد.
باورم نمیشد که اینزن، همراه
قطبزاده باشد. قطبزاده به ما خسته نباشید گفت و امید داد که تلاشمان بی
فایده نخواهد بود. سه - چهار جوان ریشویی که محافظ او بودند، پهلوی ما
ماندند و قطبزاده درحالی که میخندید، همراه زن، دونفری از پلهها بالا
رفتند. منکه شنیده بودم قطبزاده زن ندارد و مجرّد است، شوکه شدم. جلو
رفتم و به یکی از محافظانش گفتم:
- ببخشید برادر ... این خانم همسر آقای قطبزاده بود؟
که ابروانش را درهم کشید و با عصبانیت گفت:
- بهتو چه بچه، کارت رو بکن زود برو.
بدجوری خورد توی حالم. قطبزاده که اینگونه عکس خودش را با امام چاپ کرده بود، این کی بود که همراهش بود؟
پوسترها
و کارت پستالها را که برداشتیم، بهزور خندیدیم و درحالی که بهزور سه
ترکه سوار موتور شدیم، با اعضای ستاد خداحافظی کردیم و راه افتادیم طرف
لانهی جاسوسی. در کوچههای پشت لانه، محمد موتور را پارک کرد و نیّتی را
که بهخاطر آن به ستاد انتخابات قطبزاده رفته بودیم، عملی کردیم. همهی
پوسترها را از وسط تا کردیم و بریدیم. تصاویر قطبزاده را با عصبانیت و
ناراحتی داخل جوی آب ریختیم و عکسهای امام را که خندهای زیبا بر لب
داشت، لوله کردیم. کارت پستالها را نمیشد همینطور پاره کرد؛ نیاز به
تیغ یا قیچی بود. آنها را به سه قسمت تقسیم کردیم. همراه محمد که همیشه تا
میدان امام حسین(ع) میرفت، من و رضا هم رفتیم.
آن شب در خانه، هنگامی
که خطکش را بین امام و قطبزاده گذاشتم و عکسها را نصف کردم، حالم از
صحنهای که دیده بودم که یکی از همراهان امام و مسئولین جمهوری اسلامی که
میخواهد رئیسجمهوری هم بشود، اینگونه بیبند و بار باشد، به هم خورد.
قطب زاده در دادگاه و پیش از اعدام
زنی که ادعا می کند معشوقه قطب زاده بوده
یکی از سایت های مخالف نظام، درباره هویت معشوقه قطب زاده نوشته است:
"روزنامه هاي آن روز براي تأكيد بر فساد اخلاقي قطب زاده، نوشتند: قطب زاده در حالي كه با معشوقه فرنگي خود در منزلش بود، دستگير شد.
در
واقع اين دختر، نامزد قطب زاده بود. نامش «كرول جروم» اهل كشور كانادا و
خبرنگار شبكه سي.بي.سي بود. او بعدها كتابي در مورد قطب زاده نوشت به نام
"مردي در آينه".