ايشان در سخنان خود با ارائه تحليلي جامع از تلاشهاي آن شهيد سعيد در وحدت ميان حوزه و دانشگاه به پارهاي از دستاوردهاي اين وحدت اشاره كردند.
متن كامل اين سخنان كمتر ديده شده كه براي اولين بار در نشريه شاهد ياران در سال 1385 انتشار يافته بود، در سالروز شهادت اين شهيد بزرگوار و روز "وحدت حوزه و دانشگاه" منتشر ميشود.
آثارش هميشه از اظهاراتش و از منيتهايش بيشتر و مشهودتر بوده است
خوشحالم كه اين توفيق را پيدا كردم كه به درخواست برادران و خواهران عزيز، دانشجويان، اساتيد محترم و مسئولين، اين ياد را و اين خاطره را با هم گرامي بداريم. بسيار به جاست كه در وهله اول از شهيد عزيزمان مرحوم آيت الله مفتح رحمه الله عليه ياد كنيم كه اين روز و اين مجمع از بركات خون آن شهيد بزرگوار برپاست.
خود آن عزيز در زندگيش هم همين طور بود: كم نمود و كم تظاهر، اما پر حضور و پرتحرك. اسمش كمتر برده مي شد، اما آثارش خيلي جاها بود. يكي از آنها دانشگاه بود و ديگري حوزه.
آنهايي كه ياد آن عزيز را گرامي داشتند و با او انس گرفتند، ميدانند كه حضور شهيد مفتح، در سالهاي تاريك و اختناق در پايگاه هاي مقاومت و معرفت و فرهنگ انقلابي يعني مساجد، يك حضور نمايان و كم نظير بود. هر جا او بود، پايگاه بود. آن وقتها مسجد قبا و مسجد جاويد كه آثار شهيد مفتح بودند، از شهرت بسياري برخوردار بودند. اسم خود اين عزيز كمتر آورده مي شد و اين كه اين آثار از بركات وجود او بودند. حالا هم همان طور است. هفته حوزه و دانشگاه معروف است، ولي ياد مفتح در ميان يادهاي اين هفته فراموش مي شود. اين جزو افتخارات اوست كه آثارش هميشه از اظهاراتش و از منيتهايش بيشتر و مشهودتر بوده است. بد نيست بدين جهت و براي اين كه بنده به سهم خودم مدتهاي مديدي آن شهيد عزيز را مي شناختم و سالهايي چند با ايشان دوست بودم، براي رفع اين فضاي غربت آلود، چند جمله اي را عرض كنم.
شهيد مفتح يكي از مظاهر آن فرهنگي بود كه اسلام را در مرحله عمل به زاويهها و خلوتها و در مرحله معرفت و تحصيل به حوزهها و مسجدها محدود نمي كرد. اسلام را با همه شمول آن در اعتقاد و عمل و در معرفت و تحقيق مي فهميد و براي تحقق آن تلاش مي كرد.
مفتح معتقد بود كه حوزه بايد حصاري كه دور خود كشيده باز كند
بنده در سال 37 از مشهد به قم رفتم و شهيد مفتح را شناختم. ايشان در آن موقع جزو فضلا و يكي از چهرههاي فاضل و برجسته و يكي از روحانيون متجدد يعني در زمره كساني بودند كه اعتقاد داشتند حوزه علميه بايد اين حصاري را كه دور خودش كشيده است، باز كند، هم ديگران را به حيطه خود راه بدهد و هم خود به عرصه هاي ديگر راه بيابد و نيز بر ابعاد بينش جهاني خودش بيفزايد، دنيا را، دانشها را، دانشمندها را، جريانها را، مسائل سياسي را، مسائل فرهنگي نوين را، چيزهايي را كه دشمنان ما مي دانند و ما نمي دانيم، همه را بداند.
ايشان معتقد به مبارزه بودند. آن روزها هنوز مبارزه سياسي قوي و عميقي در حوزه وجود نداشت و انقلاب و نهضت روحانيت هنوز شروع نشده بود، اما مبارزه براي گسترش فكر اسلامي و مبارزه براي پيدا كردن مفاهيم جديد در اسلام وجود داشت. اين هم مبارزه بود، چون يك عدهاي با همين هم مخالفت مي كردند، چه در داخل حوزه ها و چه در بيرون آن. واقعا يكي از دشوارترين مبارزات همين بود كه اسلام شناسان و آگاهان به معارف الهي و قرآني، جستجو كنند و آفاق جديد زندگي را، جهاد را، جامعه را، شرايط اجتماعي را، و انسان را در قرآن و در اسلام پيدا كنند و اين چيزي بود كه در آن روزها، متخصصين معرفت ديني به آن اهتمام زيادي نداشتند.
عدهاي تلاش مي كردند افكار جديدي را كه در دنياي اسلام مطرح شده بودند، دريابند و در قرآن جستجو كنند و روايح زندگي بخش قرآني را درك كنند.يك عده اي هم با اين مخالفت مي كردند، اين ها هم بيرون از حوزه ها بودند و با بيداري پرچمداران دين وفقه مخالفت مي كردند و هم در داخل حوزه ها بودند كه وسعت انديشه اي را كه شايسته معرفت اسلامي بود، نداشتند.
آيت الله بروجردي يك روحاني روشنفكر و آگاه بود
پيشروان اين حركت همين عده معدودي بودند كه اسم آنها در صدر سلسله شهداي انقلاب ما هم به صورت افتخار آميزي ثبت و ضبط شده است. البته علماي بزرگ اسلام و آگاهان از معارف عميق اسلامي هيچ وقت غافل از معارف انسان ساز و جامعه ساز و جهان ساز اسلام نبودند، يعني همان وقت ما در ميان چهره هاي بزرگ، روشنفكرترين روحانيون را مشاهده مي كنيم. هم مرحوم آيت الله بروجردي يك روحاني روشنفكر و آگاه بودند و هم در ميان مؤلفين و محققين، مرحوم علامه طباطبايي يك چهره آگاه به مسائل جديد اسلامي و آگاه از مفاهيم نوي اسلامي بودند و از همه اينها روشن بين تر در معارف اسلامي و آميختگي فكري و روحي و محتوايي انقلابي اسلام با مقتضيات زمانه، امام عزيزمان بودند كه از دوران جواني براي نهضتي اسلامي و اجتماعي برنامه ريزي كردند، در اين باره كتاب نوشتند، براي اين هدف والا تلاش كردند و براي تطبيق نظام حوزه با اين هدف زحمت كشيدند، اما حقيقت اين است كه جو و فضاي حوزه اين طور نبود. به رغم تلاشهاي طاقت فرساي تمام مشعلداران روشنگيريهاي اسلامي، حضور حوزه در اين عرصه ها، چندان مناسب زمانه خويش نبود.
پيشروان حركت فكري جديد حوزه
افراد فاضل، مؤمن، روشن بين، آگاه، جوان، فعال، نترس و كساني بودند كه با محروميتهاي خاص حوزه مي ساختند و از خيلي چيزها پرهيز مي كردند و اينها در حقيقت پيشروان حركت فكري جديد حوزهاند. اين شهداي عزيزي كه ما از اول انقلاب داريم، جزو اينها هستند. شهيد مطهري، شهيد بهشتي، شهيد مفتح، شهيد باهنر از آن جمله اندو شگفتا كه پيشروترين عناصر روشنفكري انقلابي حوزهها، به هنگام به ثمر رسيدن اين انقلاب، اولين شهداي ما هستند و اين نشانه اي از صداقت دلها و زبانهاي ايشان و حقانيت اين راه است.
مرحوم مفتح يك چنين چهره اي بود. بعد ها هم هنگامي كه نهضت روحانيت و نهضت اسلامي و مبارزات روحانيت در سالهاي 41 و 42 و بعد از آن شكل گرفت، يكي از روحانيون با نام و نشان كه عملا در صحنه هاي مبارزه بودند و با سخنرانيهاي قوي به بيان حقايق ميپرداختند، مرحوم مفتح بودند. ايشان منبر گرم و گيرايي داشتند و زياد هم مسافرت مي كردند. غالبا به خوزستان و به ويژه آبادان مي رفتند كه جاي حساسي هم بود و رژيم به آنجا توجه خاصي داشت. به جاهاي ديگر هم مسافرت مي كردند. و تهران هم كه بودند، مي آمدند و سخنراني مي كردند. يكي از گويندگان پرشور فاضل روشنفكر و اگاه به مسائل اسلام و انقلاب بودند. از بعد كارهاي انقلابي و مبارزاتي يك چنين عنصري بودند.
از دانشگاه الهيات عالم ضد دين پرورش ميدادند!
حضور اين شهيد عزير در دوره اختناق در دانشكده الهيات، حضور بسيار با بركتي بود، هم از نظر رشد و اشاعه تفكرات اسلامي عميق و جديد و هم از لحاظ مقابله با امواج خنثي سازي حركت دانشكده الهيات. در خود اين دانشكده گرايشات ضد اسلامي وجود داشتند. شايد به عمد مراكز فكري ضد اسلامي ايجاد شده بودند براي اين كه از داخل خود دانشكده الهيات كه براي پرورش عالم علوم الهي ايجاد شده بود، عالم ضد ديني يا لا اقل كم اعتقاد به الهيات بيرون بيايد. اين كار شده بود و چنين كانونهائي در دانشكده وجود داشتند. بنده همان وقت هم باور نمي كردم كه حضور بعضي از اساتيدي که از نظر فکري جزو پايگاههاي الحاد شمرده مي شدند،در دانشکده الهيات تصادفي بوده باشد. به نظر من تعمدي بود. مرحوم شهيد مفتح و همچنين شهيد مطهري، ملجاء و پناه دانشجويان جوان مسلمان بودند. آن كساني كه واقعاً ميخواستند اسلامي باشند، معارف اسلام را ياد بگيرند و الهيات را بفهمند، به اينجا مي آمدند و اينها همان اهدافي بودند كه دانشكده الهيات براي آن به وجود آمده بود.
اين شهداي عزيز، سالهاي متمادي در اينجا ملجاء بودند و فعاليت مي كردند و مخصوصاً مرحوم شهيد مفتح خيلي هم بي پروا بودند. شهيد مطهري براي من از برخورد شديد ستيزه آميز بعضي از اساتيد با ايشان صحبت ميكردند و اين كه اين شهيد عزيز بي مهابا و بدون رعايت بعضي از ملاحظات و با كنار گذاشتن متانت ظاهري كه يك استاد براي خودش قائل است، برخورد ميكردند.
انصافا شخصيت همه جانبهاي بودند. بعد از انقلاب هم بسيار نافع و مفيد بودند. اگر چه از ايشان كم بهره گرفته شد و عمر با بركت ايشان كفاف نداد كه بمانند و انقلاب را بهرهمند كنند، لكن شمع وجود ايشان روشني بخش بود. زندگي ايشان مبارك و مرگ ايشان هم مرگ مباركي بود.
شهادت مبارك ترين حادثه حيات يک انسان است. ما اين هفته و اين روزهاي حساس وحدت حوزه و دانشگاه را و اين ايده را كه با ايام شهادت ايشان همراه است، از بركات آن شهيد عزيز مي دانيم و اميدواريم اين فكرها و اين ايده ها به ثمر برسند و آن روح مطهر هم بهره معنوي و اخروي خود را ببرد.
درس خواندن در حوزه عبادت محسوب ميشود
و اما نكاتي را هم درباره وحدت حوزه و دانشگاه عرض مي كنم. در اينجا مي خواهم خصوصياتي را درباره حوزه ها بيان كنم كه به صورت طبيعي خصوصيات اخلاقي حوزه هاست، يعني حوزه طبيعتا اين طور است، البته ممكن است كسي در حوزه اين طور فكر نكند و با اين انگيزه و با اين خلق به حوزه نيامده باشد، اما حوزه ها به طور طبيعي اين طور هستند و آن هم اينكه درس خواندن در حوزه هاي علميه عبادت محسوب مي شود. تربيت طلبگي از اول اين است. اساتيد و شاگرداني كه قبل از حضور در جلسه درس وضو مي گيرند، در حوزه ها كم نيستند.
آن روزي كه در حوزه ها امتحاني وجود نداشت و كسي از طلبه ها نمي پرسيد چقدر درس خواندي و پيش چه كسي خواندي، فقط شوق و رغبت به يادگيري معارف الهي موجب مي شد كه طلبه به صورت خستگي ناپذير و با صرفنظر كردن از بسياري از مواهب زندگي به علم آموزي بپردازد. هيچ انگيزه اي جز انگيزه معنوي و اخروي الهي نمي تواند يك طالب علم را اين گونه وادار به درس خواندن كند.
اگر دانشگاه هم درس را عبادت بداند چه قيامتي خواهد شد!
عبادت دانستن درس و به عنوان يك وظيفه شرعي و الهي درس خواندن، نكته بسيار مهمي است كه هنوز هم در حوزه ها وجود دارد، در حالي كه وقتي از يك دانشجو مي پرسند كه چرا درس مي خواني، غالبا چنين پاسخ مي دهد كه مي خواهم در آينده درآمد خوبي داشته باشم و زندگي خود را تامين كنم. چنين پاسخي در حوزه عمدتا با حيرت مخاطب روبرو مي شود و عيب بزرگي محسوب مي گردد كه يك طلبه بخواهد از اين طريق زندگيش را تأمين كند. حالا ببينيد اگر كسي با اين روحيه به دانشگاه بيايد چه تحول عظيمي روي خواهد داد. اما اگر بتوانيم از اين جنبه كانالي بزنيم بين حوزه و دانشگاه و روحيه درس را عبادت دانستن را از حوزه به دانشگاه منتقل كنيم، كه البته كارآساني هم نيست، ببينيد كه چه قيامتي برپا خواهد شد و چه تحول عظيمي روي خواهد داد. جواني كه در دانشگاه بنا به وظيفه الهي درس مي خواند، ببينيد چگونه درس مي خواند و وقتي فارغ التحصيل مي شود، چگونه كار مي كند.
مسئله
ديگر اين است كه طلبه و دانشجو واقعا در وجود خود احساس خلا كنند و براي
پر كردن آن، به حوزه يا دانشگاه بروند. اين نياز طبيعتا نوع درسها را هم
تعيين مي كند. الان برنامه هاي درسي حوزه و دانشگاهها بر اساس اولويتهاي
اجتماعي و استعداد افراد در زمينه هاي گوناگون تنظيم نمي شوند. البته حوزه
تا حد زيادي خود را اصلاح كرده و مباحث پيچيده و نه چندان مفيدي كه يك وقتي
در حوزهها وجود داشتند، ديگر به آنها اهتمام چنداني نميشود و به جاي
آنها دروسي چون معارف، تاريخ، تفسير و امثالهم مطرح شده اند. در دانشگاههاي
ما هم بايد اين الويت بنديها صورت بگيرند و دروس غير ضروري يا كمتر ضروري
كنار گذاشته شوند.
آنچه كه حوزه بايد از دانشگاه بياموزد
نگاه تخصصي به مسائل و دروس نكته اي است كه حوزه بايد از دانشگاهها بياموزند. تخصص گرائي به صورت افراطي يك نقص است، زيرا انسان موجودي چند بعدي است و غفلت از تمامي ابعاد وجودي او در مقابل يك استعداد، منجر به نقصان وي خواهد شد، اما تقسيم كار بر اساس تواناييها، امري ضروري است. توجه به تخصص و تقسيم كار ارمغان فرهنگ و معارف جديد است. البته در حوزه ها هم بوده اند افرادي كه مثلا فقط ادبيات يا فلسفه مي خواندند، اما استثناء بودند. حوزه هاي علميه هم بايد با توجه به تواناييها و استعدادها براي اهداف مختلف افرادي متناسب با همان وظيفه را تربيت كنند. براي مثال بديهي است كه هر كسي توان آن را ندارد كه مجتهد شود، ولي چه بسا خطيب خوبي باشد، لذا تعليمات متفاوتي ضرورت پيدا ميكنند.
دانشكده
الهيات به دليل ماهيت خاص خود مي تواند نقش واسط بين حوزه و دانشگاه را
ايفا كند. در همين دانشكده بودند اساتيد و دانشجويان وارسته و خوبي كه منشا
خدمات بسيار ارزنده اي بودند و بسياري نيز در راه نشر و تقويت معارف الهي
شهيد شدند. امروزه دانشكده الهيات، وظيفه حساس انتقال مفاهيم اسلامي را به
اعماق جامعه دارد. ما امروز به انسانهائي نياز داريم كه از اسلام و معارف
اسلامي آگاه باشند و در حد لازم و مشبعي فلسفه اسلامي و تفسير بدانند و اين
كاري است كه دانشكده الهيات مي تواند به سامان برساند. اميدواريم بتوانيم
با كمك يكديگر نكات مثبت حوزه و دانشگاه را به هم منتقل كنيم تا از اين
رهگذر، هر دو عرصه كارآمدتر، قوي تر و مثمرثمرتر شوند.
بار
ديگر درودهاي فراوان خود را نثار روح پاك شهيد عزيزمان مرحوم مفتح و ارواح
شهداي گرانمايه اين دانشكده و براي آنان از درگاه الهي علو درجات مسئلت مي
كنم.
والسلام عليكم و رحمه الله و بركاته