جوان- جمال شورجه، كارگردان و تهيهكننده
با سابقه سينماي ايران در گفتوگويي با اشاره به تأمين نشدن بودجه ساخت
فيلم جديدش، از بيتوجهي به سينماي ديني گفته و به اين نكته نيز اشاره كرده
كه دولتيها دغدغه فيلم ديني ندارند.
با آنكه به صورت مشخص ناراحتي شورجه
ناشي از پرداختنشدن بودجه براي ساخت «سواديكا» است، اما وي آنقدر در
سينماي ايران ريشه دارد كه صحبتهايش برخاسته از واقعيتهاي سينماي ايران
باشد. به راستي در سينماي ما تا چه حد براي سينماي ديني جايگاه قائل
شدهاند و سينماي ديني يا دين محور در كجاي فضاي كنوني سينماي ما قرار
دارد؟
تصوري كه عموم جامعه از سينماي پيش از
انقلاب دارند، در معناي فيلمفارسي خلاصه ميشود. مخلوطي از فيلمهاي جاهلي،
لوطيهاي كلاه مخملي، كافه و كاباره همراه با موسيقي و آواز و. . . اما با
نگاهي به ساختار بعضي از فيلمهاي آن دوره ميتوان ردپايي از دغدغههاي
شخصي يك فيلمساز در پرداختن به دين را مشاهده كرد. نمونه اين صحبت را
ميتوان در اظهارنظرهاي حسن عباسي و نادر طالب زاده در مورد فيلم سفر سنگ،
ساخته مسعود كيميايي ديد. اما در كليت سينماي پيش از انقلاب ايران دين
جايگاهي جز تسبيح دست پيرمردها و پيرزنها يا لاتهايي كه بعد از حاجي
شدن از گذشته خود رويگران شده يا زنان بدكارهاي كه آب توبه برسرشان
ريختهاند، نداشته است. به همين دليل است كه سينماي فيلمفارسي از سوي قشر
مذهبي جامعه پس زده شده و كمتر خانواده متديني اجازه حضور جوانهايش را در
سينما ميداد. تا آنجا كه بعد از انقلاب برخي از انقلابيون خواستار تعطيلي
سينما در ايران شدند. اما بيانات امام خميني(ره) در مذمت فحشا و عدم مخالفت
با سينما باعث شد تا بسياري از مخالفاني كه به چيزي جز تعطيلي سينما راضي
نبودند از مواضع خود عقبنشيني كنند.
در سينماي دهه ۶۰ شاهد حضور نسلي نو از
فيلمسازان هستيم. فيلمسازاني كه با دغدغههاي انقلاب و دين پا به دنياي
سينما گذاشته بودند. آنها ميخواستند تا نشان دهند ميتوان سينمايي داشت كه
در آن دين ديده ميشود و از فحشا و مفاسد اخلاقي خبري نباشد.
با روي كار آمدن دولتهاي بعد از جنگ،
سياست تساهل و تسامح فرهنگي از سوي اين دولتها در پيش گرفته شد. اين سياست
به سينما نيز كشيده شد و سينمايي كه قرار بود در خدمت انقلاب باشد دوباره
به راه سينماي تجاري پيش از انقلاب بازگشت. اگرچه برخي از آنها مانند
سازنده فيلم « توبه نصوح» بعدها دچار دگرديسي شده و به گذشته خود پشت
كردند، اما اين سينما توانست كارگرداناني نيز تربيت كند تا در فيلمهايشان
در كنار حرفهاي بودن، ديندار بودن و دغدغه دين داشتن را نيز به نمايش
بگذارند.
سينماي ايران هم اكنون وارد يك جنگ
پنهان و جبههگيري ميان دو گروه مشخص است. گروه اول به شدت از اصول و قواعد
سينماي تجاري دفاع ميكند. سينمايي مشابه آن چيزي كه در ساير كشورهاي
جهان به خصوص هاليوود ديده ميشود. در اين نوع سينما هدف سينماگر بيش از
آنكه تعهد اخلاقي به جامعه خود باشد، تعهد مالي به تهيهكننده و
سرمايهگذار فيلم است. در اين مسير ساخت هر چيزي كه بتواند براي فيلم
بيننده پيدا كند در اولويت قرار ميگيرد. متأسفانه اين جريان كه ادعاي
حرفهاي بودن نيز دارد با كاهش سطح توقعات مردم از سينما، آنها را به ديدن
فيلمهاي سطحي با حضور ستارههاي اسمي دعوت ميكند. اما در مقابل اين
جريان، گروه ديگري نيز وجود دارند كه مخالف وضعيت فعلي سينما هستند؛ گروهي
كه تكليف خود را از آن چيزي كه به عنوان سينماي بدنه شناخته ميشود، جدا
كردهاند. اين فيلمسازان كه برخي از آنها از همان جوانهاي دهه ۶۰ سينما به
شمار ميروند، سينما را در درجه اول وسيلهاي براي بيان اعتقادات و
آرمانهاي ديني خود ميدانند تا جايي براي نان درآوردن. اوضاع فعلي سينما
را ميتوان به اوج گرفتن فيلمهايي با محوريت خيانت و نشان دادن مفاسد ديد.
نمايش فيلمهايي كه در آن قشر متوسط رو به بالاي جامعه به تصوير كشيده
ميشوند كه دين را از زندگي خود حذف كردهاند و اگر دم از اخلاق ميزنند،
كارشان الگوبرداري از رفتار يك شهروند اخلاقمدار در كشوري اروپايي است تا
جامعهاي اسلامي.
اما چيزي كه شورجه به آن معترض است، در
كجاي اين سينما قرار دارد؟ سينماي ما ساليان سال است كه نفسش را به نفس
بودجههاي دولتي گره زده است. در اين سينما مديران دولتي در اصل
پخشكنندگان بودجه و گاهي سفارشدهندگان فيلم به كارگردانان هستند؛ مديراني
كه با آمدن يك دولت بر سر كار ميآيند و با رفتن آن نيز از صحنه سينما محو
شده يا به حاشيه آن كشيده خواهند شد، اما تا زماني كه بر مسند قدرت هستند
همه چيز سينما در يد قدرت آنها است. پس ميتوان گفت كه هر آن چيزي كه در
سينماي كشور رخ ميدهد، به صورت مستقيم و غيرمستقيم حاصل كار اين مديران
است. با نگاهي گذار به فيلمهاي ساخته شده در يكي دو ساله اخير ميتوان
فهميد كه تا چه حد مديران دولتي دغدغه فيلم ديني دارند يا خير!