قلم حسين شريعتمداري در ستون یادداشت روز روزنامه کیهان، با این عنوان به چاپ رسید:
براي فروش نيست
1-
مي گويند در گذشته هاي نه چندان دور، يكي از روستائيان، الاغ خود را به
بازار مال فروشان آورده و جار مي زد كه قصد فروش آن را دارد. الاغ چموش
اما، هريك از مشتريان را كه از روبرو مي آمد، گاز مي گرفت و اگر خريدار از
پشت مي آمد با لگد الاغ روبرو مي شد و مي گريخت. جماعتي كه شاهد ماجرا
بودند به روستايي گفتند؛ افسار الاغت را بگير و برگرد، هيچكس اين الاغ چموش
را نمي خرد.
روستايي در جواب گفت؛ الاغ را براي فروش نياورده ام!
فقط مي خواستم همه مردم بدانند كه من از دست اين حيوان چه مي كشم، تا اگر
يك روز شنيدند كه او را به قصد كشت زده و شرش را از سر مردم كوتاه كرده ام
به دفاع از او كمپين حمايت از حقوق حيوانات تشكيل ندهند و كميته مربوطه در
سازمان ملل متحد در اعتراض به سقط شدن اين حيوان چموش، قطعنامه صادر نكند!
2-
«موشه دايان» يكي از معروف ترين فرماندهان نظامي رژيم اشغالگر قدس بود. او
در جريان اشغال فلسطين و قتل عام وحشيانه مردم مظلوم اين سرزمين نقش موثري
داشت و بعدها به فرماندهي كل ارتش رژيم صهيونيستي رسيد و با سفارش اكيد و
مشترك دولت وقت انگليس و لابي صهيونيست ها در آمريكا به وزارت جنگ اسرائيل
منصوب شد. او به خونريزي و جنايت و مخصوصا قتل عام زنان و كودكان فلسطيني
شهرت داشت.
روزنامه اكسپرسيون فرانسه در شماره 12 اكتبر 2012 خود -
21 مهرماه91- به نقل از مقامات رژيم صهيونيستي نوشت؛ «ژنرال موشه دايان
معتقد بود كه سران اسرائيل بايد روشي را در پيش بگيرند كه ديگران از آنها
تلقي يك «سگ هار» را داشته باشند»! سگي كه بي ملاحظه به هر كه بخواهد حمله
مي كند و گاز مي گيرد و مي كشد!
گفتني است موشه دايان در جريان جنگ
جهاني دوم بر اثر اصابت گلوله چشم چپ خود را از دست داده بود ولي تا پايان
عمر1981(1360) يك چشم بند سياه به چشم داشت و حاضر به استفاده از چشم
مصنوعي و يا عينك دودي نبود و گفته مي شد موشه دايان براساس همان ديدگاه
ياد شده اصرار داشته است كه چهره مخوفي داشته باشد!
2 ماه قبل-
26مهرماه 91 (17اكتبر2012) راديو فردا كه از سوي سازمان «سيا» و براي
مقابله با جمهوري اسلامي ايران راه اندازي شده است، تهديدهاي اسرائيل عليه
ايران را تبليغاتي و بدون پشتوانه و توان عملياتي دانسته و گفت؛ دولت
اسرائيل در مقابل ايران به سياست «من ديوانه شده ام، بياييد مرا زنجير
كنيد»! متوسل شده است تا جامعه جهاني را از احتمال حمله نظامي خود به
تاسيسات هسته اي ايران بترساند!
3- بعد از حمله اخير اسرائيل به
غزه، اگرچه مقامات آمريكايي و اروپايي از جمله باراك اوباما رئيس جمهور
آمريكا، ديويد كامرون نخست وزير انگليس، اولاند رئيس جمهور فرانسه، كاترين
اشتون مسئول سياست خارجي اتحاديه اروپا، حمله اسرائيل به غزه را «حق
طبيعي»! رژيم اشغالگر قدس براي قلع و قمع حماس دانستند ولي بسياري از
ناظران و صاحب نظران غربي، براين باورند كه اسرائيل با اين اقدام نسنجيده
در دام خطرناكي گرفتار شده است، چرا كه اسرائيل تجربه دو شكست سخت و پي در
پي در جنگ 33 روزه سال 2006 با حزب الله لبنان و جنگ 22 روزه سال 2008 با
حماس را در كارنامه خود دارد.
اسرائيل در سال 2008 در حالي به غزه
حمله كرد و با شكست روبرو شد كه از 18 ماه قبل از حمله، منطقه كم دامنه غزه
در محاصره كامل غذايي، دارويي، برق، گاز و آب بود. رژيم مبارك به نمايندگي
از اسرائيل، گذرگاه رفح را بسته بود و حتي اجازه ارسال غذا و دارو به مردم
غزه را نمي داد.
در آن هنگام پيروزي اسرائيل قطعي به نظر مي رسيد
ولي آن حمله وحشيانه با شكست سختي روبرو شد تا آنجا كه «كميته وينوگراد»
ارتش اسرائيل را به ناتواني و ژنرال زئيف شف- استراتژيست معروف اسرائيلي-
نظاميان رژيم صهيونيستي را به شدت ملامت كرده و گفت سربازان اسرائيلي براي
حمله به افراد غيرمسلح در پياده روها تربيت شده اند!...
امروزه اما،
تمامي شرايط به نفع مقاومت و به زيان رژيم صهيونيستي رقم خورده است.
متحدان سينه چاك و جنايتكار اسرائيل در منطقه با انقلاب هاي اسلامي حذف شده
اند و كشورهاي اسلامي آزاد شده به جبهه مقاومت پيوند خورده اند. توان
نظامي و مخصوصا موشكي حماس در مقايسه با سال 2008 چند برابر شده است ضمن آن
كه امروزه از موشك هاي جديد با برد دهها- و بعدها شايد معلوم شود كه صدها-
كيلومتر برخوردار است.
ملت هاي مسلمان منطقه براي رودررويي مستقيم
با نظاميان كودك كش اسرائيل لحظه شماري مي كنند و به قول ژنرال پترائوس
-فرمانده نظامي اسبق آمريكا در منطقه و رئيس سابق سازمان سيا كه اخيرا بعد
از رسوايي كثيف جنسي ناچار به كناره گيري شد- «آمريكا ديگر در منطقه، غريبه
تلقي مي شود و مردم از نگاه ايران به ما و متحدان ما مي نگرند». بنابراين
از هم اكنون مي توان نتيجه گرفت اسرائيل با يك محاسبه غلط- كه بايد آن را
لطف خداي سبحان و مصداق كلام حضرت سجاد(ع) دانست- با پاي خود به مهلكه آمده
است.
4- ديروز، شبكه خبري و راديو تلويزيوني اروپايي و فراگير
«يورونيوز» در گزارشي از قول پاسكال يونيفاس مديرموسسه روابط بين المللي در
پاريس، احتمال داده بود كه حمله اخير رژيم صهيونيستي به غزه براي اسرائيل
پاياني نظير جنگ 22 روزه سال 2008 داشته باشد و آورده بود «سناريوي اسرائيل
جنگ گسترده نيست. آنها مي دانند كه در اينصورت بيش از هميشه حمايت جامعه
جهاني را از دست خواهند داد، در حال حاضر، هدف اسرائيل برجسته كردن نقش
ايران به عنوان دشمن شماره يك و خطر اصلي در منطقه است».
پاسكال
يونيفاس در ادامه مي گويد «شرايط كنوني براي اسرائيل خطرناكتر از سال 2008
است. حماس نسبت به گذشته مسلح تر شده و تسليحات پيچيده اي در اختيار دارد-
اشاره به سرنگوني جنگنده F16، موشك باران تل آويو، شليك به ناو اسرائيل در
مديترانه و...- حماس مي تواند تانك هاي اسرائيل را از دور و بدون آن كه
افسر تانك متوجه جهت شليك باشد، منهدم كند و... در نتيجه حمله نظامي به غزه
يك دام براي اسرائيل است كه علاوه بر پاياني تلخ تر- شما بخوانيد شيرين
تر- از حمله 2008، افكار عمومي جهانيان را نيز عليه اسرائيل برمي انگيزد».
5-
اگر در چند دهه گذشته رژيم كودك كش اسرائيل مي توانست به قول موشه دايان،
براي ترساندن اين و آن، از خود تصوير يك «سگ هار» را به نمايش بگذارد،
امروزه با موج فراگير بيداري اسلامي كه از انقلاب اسلامي در ايران الگو
گرفته است، اين «سگ هار» فقط پارس مي كند بي آن كه كسي را بترساند تا آنجا
كه وقتي نتانياهو اداي همان سگ هار را درمي آورد، با تمسخر ارگان سازمان
«سيا» روبرو مي شود.
سال گذشته 16 مركز اطلاعاتي و امنيتي آمريكا با
صدور بيانيه اي چندده صفحه اي اسرائيل را بزرگترين خطر براي امنيت ملي
آمريكا معرفي كردند. اقدامي كه در آمريكا نه فقط سابقه نداشت بلكه به شدت
دور از انتظار تلقي مي شد و رسانه هاي آمريكايي اين اقدام را پاسخي به
اعتراض مردم آمريكا در تظاهرات گسترده موسوم به جنبش ضد وال استريت، تفسير
كردند.
جنبشي كه ضديت با اسرائيل، مخالفت با نظام سرمايه داري و
جلوگيري از هزينه كردن پول ماليات دهندگان آمريكايي و اروپايي براي رژيم
صهيونيستي، شعار و خواسته هاي بارها اعلام شده آن است.
6- چه كسي و
كدام دست پنهان، اسرائيل را به مهلكه اخير - يا به قول يورونيوز به اين دام
خطرناك- كشانده است؟ و آيا همه شواهد و قرائن حكايت از آن ندارند كه اين
سگ هار- به قول موشه دايان- و الاغ چموش - به گفته آن روستايي در صدر اين
يادداشت- با حمله اخير به غزه، براي دير باورترين اذهان مردم دنيا نيز
كمترين ترديدي باقي نگذاشته است كه مرگ تنها راه پاك كردن جغرافياي سياسي
منطقه از اين رژيم كودك كش است؟! مخصوصا آن كه امروزه ملت هاي مسلمان براي
مقابله رودررو و انتقام از اين جرثومه هاي فساد و تباهي لحظه شماري مي
كنند.
روزنامه جمهوری اسلامی در ستون سرمقاله امروز خود این چنین نوشت:
ضرورت پرهيز از شعارهاي اقتصادي نادرست
بسمالله الرحمن الرحيم
مجادلات
اخير ميان مديران دولتي و برخي افراد شناخته شده عرصه سياسي در مورد ضرورت
پرداخت مبالغ بيشتري در قالب يارانه نقدي به اقشار مختلف جامعه، بيش از
آنكه جنبه كارشناسي و اقتصادي داشته باشد، رنگ و بوي تبليغات سياسي و
انتخاباتي دارد.
اين گمانه، زماني بيشتر تقويت ميشود كه گويندگان و
مبلغان تئوري افزايش مبلغ يارانه نقدي را در ظرف زماني و مكاني امروز كشور
مورد تحليل قرار دهيم و سابقه اظهاراتشان را نيز در نظر بگيريم.
متأسفانه
نگريستن از اين زاويه ما را به نتايج خوبي نميرساند و بيش از پيش مؤيد
اين واقعيت است كه اصرار بر بالا رفتن مقدار حمايتهاي مالي مستقيم در قالب
پرداخت پول به مردم آن هم در همسايگي زماني انتخابات دوره يازدهم رياست
جمهوري، ناظر بر تبليغات سياسي است نه برخاسته از دغدغههاي كارشناسي چه از
زبان رئيس دولت دهم بيان شود و چه از زبان نامزد هميشه در صحنه دورههاي
مختلف انتخابات رياست جمهوري دو دهه اخير.
در عين حال، توجه به چند
نكته در مورد چرايي تأكيد افراد سياسي بر افزايش مبلغ يارانه نقدي يا گسترش
شيوه پرداختهاي نقدي به مردم در قالبها و با عناوين مختلف حائز اهميت
است و نبايد از آنها غافل شد.
نخستين نكته را بايد در پاسخ اين پرسش
مطرح كرد كه چرا سياستمداران كنوني ايران يا حداقل برخي از آن دسته
سياسيوني كه به دنبال جلب آراء مردم هستند، پرداخت كمكهاي مالي به اقشار
مختلف جامعه را همچنان جذاب و رأيآور ميدانند، آن هم سهل الوصولترين
شيوه اين كمك رسانيها را كه پرداخت نقدي است؟
به اين پرسش از دو
منظر ميتوان پاسخ داد؛ يكي درك نادرستي كه در برخي اهالي سياست نسبت به
كاركرد و جايگاه پول در اقتصاد دارند و پاسخ دوم اينكه پرداخت پول به جامعه
داراي تأثيراتي است كه براي اين افراد از اهميت زيادي برخوردار است.
واقعيت
اين است كه مرور بسياري از سياستهاي اقتصادي و اجتماعي اجرا شده طي سه
دهه گذشته گوياي اين مسئله است كه در اغلب مواقع درك صحيحي از نقش و كاركرد
پول در اقتصاد ايران وجود نداشته است و متأسفانه همچنان نيز ندارد.
اصول
اقتصادي تا به حال بارها به اثبات رساندهاند كه تزريق بيمحابا و بدون
قاعده پول همواره مشكل ساز بوده است و زمينه ساز مشكلات فراواني خواهد بود
اما طي سه دهه اخير و خصوصاً سالهاي مياني دهه 80 دولتها بدون توجه به
اين اصول اثبات شده و غيرقابل خدشه، راه حل بسياري از مشكلات يا تحقق
بسياري از وعدههاي خود را در چاپ و تزريق بيشتر و بيشتر پول تصور كرده
اند؛ تصوري كه با كمال تأسف امروز و با آشكار شدن نتايج آن، نادرستي و زيان
بار بودن آن مجدداً به اثبات رسيده است.
نكته دردآور در اين ماجرا
اين است كه با وجود مشخص بودن ريشههاي مشكلات فعلي كه بيترديد بخشي از
آنها در تزريق نقدينگي به شكلهاي مختلف خصوصاً يارانه نقدي قابل رديابي
است، برخي همچنان از ضرورت تزريق پول بيشتر سخن ميگويند و مخالفان اين
تصميم را نيز با عتاب و خطاب نوازش ميكنند كه اين افراد اجازه پرداخت پول
را به مردم نميدهند، غافل از اينكه بخش عمدهاي از مشكلات فعلي اقتصاد
ايران خود معلول پرداخت پول در گذشته به مردم و تزريق نقدينگي خارج از
قاعده به جامعه است.
اين نكته نيز نبايد مورد غفلت قرار بگيرد كه
جذابيت تزريق پول به جامعه در شرايطي افزايش مييابد كه عموم مردم شاهد عدم
تعادلهاي بزرگي ميان هزينهها و درآمدهايشان باشند؛ در چنين شرايطي طبيعي
است كه اقشار كم درآمد جامعه كه فاصله ميان درآمدها و هزينه هايشان بيش از
ساير افراد است، به اين تصور كه دريافت پول بيشتر از دولت در هر قالب و به
هر عنواني ميتواند بخشي از اين فاصله را پر كند، جذب شعارهايي از اين
قبيل ميشوند كه مبلغ يارانه نقدي بايد افزايش يابد.
نكته اين نيست
كه ميزان يارانه پرداختي در شرايط فعلي تكافوي هزينههاي افزايش يافته را
ميكند بلكه سخن در اين است كه بخشي از شكاف ميان هزينهها و درآمدها خود
ناشي از تزريق نقدينگي به جامعه و محروميت بخش توليد از نقدينگي است.ي به
بيشتر شدن اين فاصلهها كمك ميكند، امري كه قطعاً مطلوب هيچ كس نيست.
«دوئل هنیه و اعراب سازشکار»عنوان مقاله امروز روزنامه وطن امروز به قلم زهرا طباخي:
بدترین
حرکتی که در میانه پیچ بدنامی تاریخ میتوانست از رژیم غاصب صهیونیستی سر
بزند به احتمال صددرصد حمله نظامی پرحجم به باریکه «غزه» با محبوبیت و
مشروعیت جهانی بود. تصور اینکه ملتهای جهان نیز با فرانسوا اولاند در این
جنگ خونین هم نظر هستند، چون حماس به سمت سرزمینهای اشغالی سالی 10 موشک
شليك کرد، مضحک است؛ مگر اینکه همه عالم وقایع محاصره غزه و حوادث تاریخی
را از یاد برده باشند!
توجهی به شعارهای مطرح شده از ابتدای قرن 21 و
مقایسه وحشیگریهای پیشرفته و نوین بشر در برخورد با همنوعان خود در طول
12 سال اخیر برای بسیاری از ملتها جالب توجه است هرچند ظاهرا برای دولتها
عادی شده! انسان متمدن امروزی مفتخر است که به مجوزی اخلاقی- سیاسی برای
«دریدن مشروع و قانونی» سایرین دست یافته است! از اخلاقیات بگذریم، چون
فعلا ضمانت اجرایی ندارد و زور، ملاک برتری است. چه شد که اسرائیل دوباره
ننگ «بچهکشی» را به جان خرید؟ آیا توسل به زور همیشه جواب میدهد؟
1-پیش
از این مطرح شد حرکت سیاسی- نظامی اوباما در «لو دادن جهانی» پترائوس به
عنوان مهمترین، پرسابقهترین و بزرگترین جاسوس با واسطه اسرائیل، اعلام
آشکار جنگ با منافع این رژیم در سطحی بسیار بالا بوده است. شاید در ظاهر
این انتقامگیری اوباما مقطعی و اقدامی تلافیجویانه برای پاسخ دادن به
گربهرقصانیهای رسانهای صهیونیستها در ایام پیش از انتخابات به نفع
رامنی باشد اما جنگ در سطح «امنیت ملی آمریکا» یک دعوای کوچک با سروصدای
زیاد نیست.
اصل آشوب در سطحی فرادست رسانهها با شدت و حدتی در حال
وقوع است که اسرائیل را وادار کرده است پا در میدان انتحار بگذارد و جنگی
جدید را به پای بزرگترین حامی سیاسی- نظامیاش بنویسد. جنگی تمام عیار
تقدیم به «برنده جایزه تمسخر صلح نوبل» که اتفاقا از مشکلات اقتصادی و
سیاسی رنج میبرد و به دنبال «آشتی با ایران» به عنوان گناهی نابخشودنی هم
هست!
2-نظریه دوم که مضاعف بر تئوری انتقامگیری از اوباما و تغییرات
در سطح ریاست سیا، ناتو و قطعا بسیاری از کرسیهای استراتژیک دیگر میشود،
«بحران مشروعیت صهیونیسم» است. اسرائیل بعد از درگیری با جامعه جهانی در
انتهای سال 90 و ابتدای 91 بر سر ماجرای حمله به ایران با ریزش شدید آرای
جهانی مواجه شد به نحوی که انگلیس به عنوان قیم قانونی این رژیم علنا بر سر
منافع ملی خود با نتانیاهو دست به یقه شد.
وقتی نگاه جهانی به
اسرائیل از یک اقلیت مظلوم هولوکاست زده که از جانب اروپا و آمریکا با
مسلمانان خونخوار درگیر است تبدیل به یک «اقلیت وحشی» بیمنطق و جنگطلب
شد، زنگهای خطر برای افراطیون صهیونیست به صدا درآمد. اسرائیل این بار نیز
امنیت ساکنان سرزمینهای اشغالی را بهانه قرار داد تا با حملهای به
اصطلاح «تلافیجویانه» به زنان و کودکان غزه، معصومیت از دست رفته خود را
در خط مقدم مواجهه با اسلام به دست آورد.
3-آغاز جنگ مثل همیشه وجهه
سیاسی صهیونیسم را در میان کشورهای حامی وی که به بازیهای چندجانبه نیز
علاقهمند هستند، بهبود میبخشد هر چند در حد اظهارنظرات سیاسی به نفع این
رژیم باقی بماند اما به درگیریهای داخلی در میان اقوام ناراضی، ترسو و
خسته از جنگ ساکن در سرزمینهای اشغالی دامن میزند.
در شرایطی که
«خودسوزیهای هفتگی» به تازگی در اسرائیل متوقف شده بود سران صهیونیسم با
یک انتحار همهجانبه وارد بازی با «موشکهای فجر5» ارسالی از غزه به مقصد
تلآویو، سرزمین موعود یهود شده اند! تا همین جای کار نیز نصر غزه آوازهاش
به گوش جهانیان رسیده است.
4-از طرفی با افزایش تعداد شهدا و
زخمیها و همچنین کشتههای طرف مقابل شرایط جهانی با گذشت زمان به نفع غزه
طی خواهد شد. در واقع راهی به جز پایان زودهنگام جنگ، پیش روی اسرائیل و
کشورهای حامی وی نیست اما قطعا بازی امتیازگیری سران صهیونیسم از جامعه
جهانی به کینهای عمیق و خستگی 60 ساله دامن خواهد زد. وقت محاسبه سود و
زیان آمریکا و اروپا فرارسیده است. حفظ سگی که چیزی نمانده دست صاحبش را هم
قطع کند یا سر بریدن آبرومندانه وی؛ اینها گزینههای روی میز است
5-اما
چرا اسرائیل «حال» را برای آغاز جنگ انتخاب کرد؟ پاسخ یک کلمه است:
«سوریه»! جنگیدن در 2 جبهه سختترین کار ممکن برای یک رژیم در تله افتاده
است. بنا بود جنگ سوریه به سرعت تمام شود و محاصره اسرائیل پایان پذیرد.
راهکارهای
پس پرده مثل تشکیل دولت انتقالی نیز روی زمین ماندهاند. به جز فرانسه
کودن! هیچ دولتی هنوز شورشیان ضد اسد که سودای قدرت در سر میپرورانند را
به رسمیت نشناخته است حتی انگلیس! یا آمریکا! «جنگ» راهکار اسرائیل برای
فشار آوردن بر حامیان اروپایی و آمریکایی است تا دست بجنبانند و خط محاصره
مقاومت را درهم بشکنند. ترکیه، مصر، قطر،عربستانسعودی و امارات! این
امتحان خوبی برای راستیآزمایی ادعاهایی است که اسماعیل هنیه را به سمت
«برادران عرب» و «میراثخواران آتاتورک» هل داد.
ایران، لبنان و
سوریه تنها باید بنشینند و صحنه را تماشا کنند! آیا امیر قطر هم مثل «هشام
قندیل» حاضر است با آتشبس 3ساعته صهیونیستها به نفع وی قدوم نامبارکش را
در غزه بگذارد و با جسد بیجان یک کودک غرق به خون فلسطینی عکس بیندازد؟
از بعضی سران بیناموس عرب ورود به جنگ رسانهای ظاهری نیز برنمیآید
اسماعیلجان! «به مقتل دوستان اخوانالمسلمین خوش آمدید» را قطعا حاضرند
بزرگ به خرج خودشان بر سردر غزه نصب کنند! البته! البته!
6-عرب
یعنی نصرالله! عربی یعنی اسدیسم! بشار ایستاد و سیدحسن! از هر طرف که حساب
کنیم شرایط به نفع محور مقاومت در حال تغییر است. چه بسا مسیر گشایش گره
سوریه از غزه بگذرد. در اوج ابتلائات دنیوی، ایمانآورندگان به خدا و رسول
میپرسند: متی نصرالله؟ پاسخ میرسد: الا ان نصرالله قریب! (بقره 214)
خونهای
پاک تضمینکننده پیروزی هستند. هنیه هم این را فهمیده است که مقابل
ددمنشیهای اسرائیل آویزان قطر و مصر و ترکیه نمانده است. پیروزی نزدیک
است به فضل پروردگار!
ستون یادداشت روز، روزنامه خراسان به قلم هادي محمدي به بررسی بحران سوریه اختصاص یافت:
گفتگوي ملي در تهران فصلي تازه در بحران سوريه
حدود 21ماه از آغاز ناآرامي ها در سوريه مي گذرد و کلاف بحران در اين کشور پيچيده تر از گذشته به نظر مي رسد.
جداي
از حمايت هاي تسليحاتي برخي کشور ها از مخالفان دولت سوريه که بدون شک
نقشي اساسي در روند تخريب تحرکات ديپلماتيک براي حل اين بحران داشته است
اين سوال باقي است که اصولا چرا اين نشست ها به نتيجه اي قابل قبول براي حل
اين بحران منتهي نشده است.
از نشست استانبول که خروجي اش تشکيل
شوراي ملي سوريه به تقليد از انقلابيون ليبي بود تا کنفرانس ژنو با حضور
قدرتهاي بين المللي و منطقه اي منهاي ايران که حاصلش اجماع بر تشکيل دولت
انتقالي شد و اين آخرين جلسه در دوحه قطر که در آن ائتلاف ملي انقلابيون و
مخالفان سوريه اعلام موجوديت کرد از نقاط ضعف بسياري برخوردار بودند که اين
نقاط ضعف عامل شکست آنها بوده و هست .
يکي از اين عوامل عدم حضور
ايران به عنوان پرنفوذ ترين کشور بر دولت سوريه در ژنو بود که حتي باعث
درگيري لفظي کوفي عنان با هيلاري کلينتون و آغاز روند کناره گيري عنان از
نمايندگي سازمان ملل و اتحاديه عرب در امور سوريه شد. در نشست هاي استانبول
نيز شوراهايي از مخالفين تشکيل شدند که به دليل نداشتن پايگاه مردمي در
داخل سوريه عملا به محلي براي هدررفت پول هاي ارسالي و بادآورده تبديل شدند
تا آنجا که حتي آمريکايي ها هم از اجلاس دوحه به عنوان آخرين فرصت براي
مخالفان اسد در هماهنگ شدن و برنامه داشتن براي دريافت کمکهاي اين کشور
يادکردند.
اجلاس دوحه بنا برتحليل برخي تحليل گران مي تواند گام
مهمي در راستاي متشکل کردن مخالفان دولت سوريه باشد.وقتي تحولات سوريه با
تحولات کشورهاي ديگر نظير تونس، مصر و يمن مقايسه شود در مي يابيم که دو
مسئله مانع از پيروزي سريع مخالفين شد؛ يکي انسجام نيروهاي نظامي بشار اسد و
ديگري اختلافات نيروهاي مخالف او.
نشست دوحه تا کنون توافقاتي روي
کاغذ بوده است و بنا به تجربه گذشته و مواضع برخي گروه هاي حاضر در اين
نشست که با فشار و اکراه حاضر به پذيرش اين توافق شده اند علامت سوال هاي
جدي براي به نتيجه رسيدن را درمقابل خود مي بيند.در عين حال نفس اين نشست
به معني گسترده تر شدن بحران سوريه است. نشستي که مانند ديگر نشست هاي قبلي
جاي طرف مقابل خالي بود و حتي گروه هاي حاضر رانيز نمي توان نماينده تمام
گرو ه هاي مخالف دولت اسد دانست.
آنچه امروز قرار است در تهران با
عنوان نشست گفت وگو هاي ملي سوريه برگزار شود داراي ويژگي هايي است که کمتر
در نشست هاي قبلي که درباره بحران سوريه برگزار شده است به چشم خورده يا
اصلا وجود نداشته است ،حضور دوطرف دعوا و همچنين نمايندگان ساير طوايف ،
اقوام و اقشار سوريه است.
به جز نمايندگان دولت سوريه حدود 200 نفر
از شخصيت هاي مخالف دولت با پايگاه هاي مختلف اجتماعي و سياسي در اين نشست
حضور دارند شخصيت هايي که به گفته مسئولان برگزار کننده اگرچه چندان شناخته
شده و رسانه اي نيستند اما پايگاه مردمي خوبي در سوريه داشته و به طور
مشخص خواستار حل بحران سوريه از راهکار سياسي مي باشند. هرچند اين مسئله
بايد در صحنه عمل مشخص شود.
جمهوري اسلامي پس از حرکت مرداد ماه خود
در مساله سوريه با عنوان نشست دوستان سوريه در جهت نفي خشونت، که
نمايندگان دولت اين کشور از جمله آقاي علي حيدر وزير آشتي ملي سوريه و
نمايندگان 30کشور که روابط خوبي با سوريه دارند را به تهران کشاند نشست
امروز در تهران را تدارک ديده است .
ابتکار امروز گفتگوي ملي سوريه در
تهران مي تواند سرفصلي تازه براي ميدان داري جمهوري اسلامي در ميانه عرصه
تحرکات بين المللي حل و فصل بحران سوريه باشد.
حضور نمايندگان اقوام
و گروههاي مختلف مردمي سوري علاوه بر بخشي از معارضين (که البته گروه هاي
مسلح را شامل نمي شود) در اين اجلاس مي تواند فرآيند صلح را از يک ميدان
محدود جنگي و از فاز نظامي به کل ساختار ملي و اجتماعي - فرهنگي سوريه بسط
داده و از توانايي هاي گروهها و قبايل براي پايان دادن به خشونتها استفاده
کند .
تجربيات ايران درکمک به تشکيل لويي جرگه افغانستان يا شوراي
ملي عراق اگرچه با موفقيت صددرصدي همراه نبود اما تلاش کشورمان سبب شد تا
حدود زيادي از خشونت ها در اين دوکشور کاسته شده و زمينه براي تشکيل
ساختارهاي دموکراتيک قدرت فراهم شود.
در سوريه فعلي نيز اگر آن چنان
که در طرح 6ماده اي جمهوري اسلامي آمده ، اين گفتگوها بتواند به پايه اي
براي توقف خشونتها و ادامه همکاريها و گفتگوهاي مسالمت آميز آتي بدل شود،
مي تواند در تشکيل نهادهاي سياسي بعدي کمک شايان توجهي باشد. طرح 6 ماده اي
ايران شامل آتش بس،گفت وگو هاي ملي(مرحله فعلي)،تشکيل دولت موقت،برگزاري
انتخابات مجلس با نظارت سازمان ملل و تشکيل مجلس،تشکيل دولت انتقالي و
نهايتا برگزاري انتخابات رياست جمهوري با هماهنگي ونظارت سازمان ملل مي
باشد .
در اين طرح در عين حال تاکيد شده است بشار اسد به عنوان رئيس
جمهور قانوني براي حفظ ساختار و جلو گيري از فروپاشي اجتماعي در سوريه
همچنان تا زمان برگزاري انتخابات رياست جمهوري تحت نظارت و هماهنگي سازمان
ملل بايد در قدرت حضور داشته باشد.
ترديدي نيست که سوريه يکي از
راهبردي ترين مناطق خاورميانه به شمار مي رود که تسلط و نفوذ بر آن مي
تواند در بسياري جهات کمک حال سياستهاي هر کشور پرنفوذ در اين منطقه
باشد.قطعا يکي از دلايل اصلي برخي کشورهاي همسايه سوريه يا منطقه و يا حتي
قدرتهاي فرامنطقه اي براي آتش افروزي و فتنه گري در سوريه هم همين موقعيت
راهبردي است؛ هرچند نبايد از ياد برد که اين موقعيت حساس به شمشيري دو لبه
تبديل شده که بي ثباتي و ناامني در آن به سرعت منافع و امنيت ساير کشورهاي
دور و نزديک را نيز تحت الشعاع قرار مي دهد.
اجلاس تهران اگر با
موفقيتي در بازکردن راه گفتگو ميان گروههاي سوري و گامي در جهت کاهش درگيري
ها باشد، مي تواند هديه خوبي براي بسياري از کشورهاي وارد شده در بحران
سوريه به شمار آيد، حتي براي آنهايي که خارج از معيارهاي عقلاني با ارسال
اسلحه و پول به گروههاي مخالف ناامني را بيشتر مي کنند يا آن هايي که وارد
معرکه شده اند و اينک نه راه به جلو دارند و نه عقب و بيشتر منتظر بهانه اي
براي خروج از اين معرکه هستند.
اميد مي رود نشست امروز تحت عنوان
گفت وگوي ملي سوريه که با شعار "خشونت نه، مردم سالاري آري" برگزار مي شود
بتواند نه به عنوان يک معجزه بلکه به عنوان يک فصل تازه در مسير حل سياسي
بحران سوريه اقدامي اثرگذار و مثبت باشد هرچند اين اميد واري علامت سوال
هاي جدي در مقابل خود مي بيند.
اين که وزن و جايگاه واقعي گرو ه هاي
حاضر در اين نشست تا چه حددر کنترل بحران سوريه موثر واقع شود با اما و
اگر هايي روبرو است و بايد در صحنه عمل سنجيده شود و مهم تر از آن مشکل
فعلي در سوريه نه اعتراض هاي مدني(مردم و گروه هاي سياسي ) بلکه گروه هاي
مسلحي هستند که با برخي حمايت هاي خارجي امنيت در سوريه را به مخاطره
افکنده اند حال سوال اين است که اين نشست و گروه هاي حاضر در آن تا چه حد
در تضعيف جايگاه اين معارضان مسلح و بازگرداندن آرامش به سوريه مي تواند
نقش ايفا کند.
حملات بیرحمانه ارتش اسرائيل واوضاع دلخراش کودکان غزه موضوع سرمقاله امروز روزنامه ابتکار به قلم فضل الله ياري بود:
کدام معاهده جان پناه کودکان غزه ميشود؟
انتشار
تصاوير جسم بي جان و خون آلود کودکان فلسطين و به خصوص غزه بر اثر حملات
ارتش اسرائيل در رسانهها، اگرچه دردناک و دلخراش است و عواطف هر انساني را
جريحه دار ميکند، اما بدون ترديد از لحاظ خبري اتفاق تازه اي نيست. نه از
آن لحاظ که مرگ يک کودک ارزش خبري ندارد، بلکه از آن جهت که به علت تکرار
اين اتفاق از سوي سربازان اسرائيلي به امري عادي بدل شده است. به گونه اي
که وجدان جهان به آن عادت کرده و به راحتي برآن چشم ميبندد و سوت زنان از
کنار آن ميگذرد.
در عصري که ادعاي حفظ محيط زيست، حمايت از جانوران
اهلي و وحشي و خودکشي نهنگها و انقراض گونههاي مختلف گياهي و جانوري
براي خودش کمپينها،کنوانسيونها و معاهدات بين الملي و بين قاره اي و
جهاني دارد و دولتهاي بزرگي پشت آنها سنگر گرفته اند تا دغدغههاي
انساني(!) خود را به جهانيان نشان دهند، کودکان غزه از اين موضوع مستثني
شده اند و تنها در خيابانهاي تهران و قاهره و طرابلس و ديگر کشورهاي
مسلمان،مردمي با تصاوير خونين اين کودکان و پدران و مادرانشان مظلوميت آنان
را فرياد ميزنند.
اين در حالي است که حاکمان کشورهاي بزرگ از
آمريکا گرفته تا اروپا با استناد به يک موضوع چشم خود را براين فجايع
ميبندند و آن اين است که هيچ قراردادي براي اين موضوع( حمايت از کودکان
غزه) ندارند.اين درحالي است که در برابر مرگ برخي از شهروندان کشورهم پيمان
خود (اسرائيل ) انساني ترين(!) واکنشهاي خود را نشان ميدهند.
در
حالي که شهر تل آويو ونيروگاه اتمي ديمونا در قلب اسرائيل خط قرمز پررنگي
در مناسبات سياسي و ديپلماسي آنان، محسوب ميشود، ويراني خانههاي مردم غزه
و مرگ کودکان و زنان اين نوار باريک جغرافيايي نه تنها محلي از اعراب
ندارد بلکه برعکس،دفاع مشروع(!) کشوري شمرده ميشود که مورد حمله قرار
گرفته است و لابد اقدامي درست،به جا و به هنگام.
واقعيت اين است که
تصاوير ارسالي از شهر غزه و ديگر شهرهاي فلسطين در عصر کنوني نقيض محکمي بر
ادعاهاي حقوق بشري جهان کنوني است. ادعاهايي که تنها در صورت توافق دو يا
چند کشور و در قالب توافقنامههاي امنيتي، اقتصادي و سياسي عملياتي
ميشود.گويي انگيزههاي بشر دوستانه کنوني ازروح انساني خود خالي شده و در
حد توافقات بينالمللي با ضمانتهاي جرايي نظامي و يا اقتصادي متوقف شده
است.
اين البته همان چيزي است که برخورد دوگانه با موضوعات جهان
ناميده ميشود. در چند دهه گذشته همواره غرب و آمريکا چشم خود را بربخشي از
فجايع انساني بسته و بخش ديگري از آن را به مدد رسانههاي پر قدرت خود به
مسئله اصلي جهان بدل کرده اند و در اين ميان انچه که سبب اين همه تبعيض
ميشود، پيمانهايي است که با کشورهاي درگير اين فجايع داشته اند.
ستم
بسياري از حکومتها به مردم تحت نظرشان تنها به دليل انعقاد قراردادهايي
مسکوت گذاشته شده و نه تنها اقدام سياسي خاصي عليه آن انجام نميشود که
رسانهها نيز رويکردي جالب توجه به آن داشته اند. در اين قبيل موارد،
ادعاهاي آزادي بيان و جريان آزاد اطلاعات، به طور موقت تعطيل ميشود تا
مبادا قراردادها و کنوانسيونهاي منعقده خدشه دار شود.از سوي ديگر برخورد
برخي ديگر از حکومتهاي غير همسو با آنان با مردم تحت سلطه خود با امواج
خبري گسترده اي همراه ميشود که هر مخاطب ناآگاهي در آزادي خواهي و اقدامات
بشردوستانه آنان، کوچک ترين ترديدي به خود راه نميدهد.
جهان غرب
به خوبي ميتواندبا کمي دقت براي سئوال مهم اين سالهاي خود، پاسخي مناسب
پيدا کند و آن اينکه «چرا بسياري از ملل ستمديده جهان شعارهاي آزادي و
برابري را باور نميکنند؟»و اين که چرا عليرغم شعارهاي جذاب و
فريبنده،بسياري از پروژههاي اجتماعي، اقتصادي و سياسي آنان براي کشورهاي
جهان به نتيجه دلخواه شان منجر نميشود؟
اين روزها تصاوير ارسالي از
غزه چالش بزرگي براي ادعاهاي حقوق بشري کشورهاي حامي اسرائيل است که
همزمان که چشم بر فجايع تحميل شده بر زنان و کودکان غزه ميبندند، کشته گان
معدود اسرائيلي در موشک باران حماس را دليل محکمي براي حملات گسترده به
مناطق مسکوني اين قسمت از خاک فلسطين و به خاک و خون کشيدن کودکان و ويراني
زيرساختهاي اقتصادي و عمراني زندگي مردم اين شهرمي دانند.
به نظر
ميرسد که يکي از ملاکهاي ضروري براي جلب توجه جهاني به مرگ کودکان غزه،
نشستن رهبران گروههاي فلسطيني سر ميزي است که غرب براي صلح موعود خود
تدارک ديده است.آن وقت شايد که اين فجايع راهي به ذهن سران جهان پيدا کند.
ارزش جان اين کودکان بسته به قراردادي است که جهان غرب يک طرف آن را امضا
کرده باشد.
صبح امروز روزنامه رسالت در ستون سرمقاله خود در نقد اداره امور صدا و سیما چنین نوشت:
شأن رسانه ملي جامِ جم جور نيست
قسمت
اول اين نقد نسبت به تنقيد و تنقيح كليات طرح يك شوري اداره صدا و سيما
بهصورت مفصل پرداخته شد. رسانه ملي در طي 30 سال گذشته هم قانون اداره و
هم قانون خط مشي اصول برنامهها داشته و هم قانون اساسنامه به ترتيب مصوب
سالهاي 59 و 61 و 62 مجلس شوراي اسلامي و هم قانون نحوه اجراي اصل 175 در
بخش نظارت كه مصوب سال 70 مجمع تشخيص مصلحت نظام را داشته است .
اينكه
مديريتهاي 30 ساله رسانه ملي به مُّر اين قوانين عمل كردهاند يا نه را
بايد اول از اركان مسئول سازمان پرسيد و دوم از دستگاههاي نظارتي مسئول بر
حسن اجراي قوانين اعم از بازرس قانوني سازمان صدا و سيما كه به موجب ماده
138 قانون محاسبات عمومي در حكم يك شركت دولتي آنهم از نوع زيانده محسوب
ميشود و يا ديگر مراجع نظارتي بايد پرسيد و بعد قضاوت كرد.
اما اگر
عملكرد مويد عدم رعايت قوانين ومقررات لازم الاتباعي باشد كه در اين 30
سال رعايت نشده ورود به جزئيات طرح يك شوري مذكور و توليد انبوه 40 ماده و 7
تبصره و 73 بند جديد در اجرا به همان سرنوشتي تبديل خواهد شد كه صد و اندي
ماده و تبصره و بندي كه از سال 59 تاكنون رعايت نشده و در ماده 40 طرح
جديد نسخه ملغي الاثر اعلام شده تبديل خواهند شد.
پس چه بايد كرد؟
چاره كار براي اداره امور صدا و سيما ملغي الاثر كردن همه قوانين و مقررات
موضوعه است يا احيا، الحاق و اصلاح قوانين اجرا شده يا اجرا نشده! كداميك؟
پيشنهاد دهندگان طرح به كدام ماده از قانون اداره و كدام تبصره از قانون
اساسنامه 30 ساله رسانه ملي ايراد دارند كه آن را قابل اصلاح نميدانند كه
كل قانون اداره و كل قانون اساسنامه سازمان راملغي الاثر كرده و يك قانون
جديد را ارائه كردهاند؟
با اين مقدمه به سراغ جزئيات طرح يك شوري فوق ميرويم. توجه به مراتب زير مويد ايرادات اساسي وارد به جزئيات اين طرح است.
1-
جزئيات طرح در 6 فصل و 40 ماده شامل احكام و موضوعاتي است كه در هيچيك از
آنها، اركان سازمان مشخص نيستند. اداره بنگاه عظيمي كه هر سال كم و بيش
6000 ميليارد ريال زيان عملكرد دارد و چند ده برابر آن گردش مالي، بدون
داشتن اركان مسئول، چگونه اداره خواهد شد؟
2- در جاي جاي مواد بندها
و تبصرههاي اين طرح نام مقام معظم رهبري و دفتر معظم له آمده است كه
مشخصا ميتوان به مواد 1 و 5 و 9 و بند 2 و 8 ماده 12 و ماده 21 و 23 طرح
اشاره كرد و اشاره چندين و چندباره به نام مقام معظم رهبري اين تصور را
متبادر به ذهن ميكند كه گويا اين مقام معظم رهبري است كه سازمان را اداره
ميكند نه مديران ومسئولين سازمان
3- اين تصور عام نادرست، به يقين
مسئولين رسانه ملي و به باور برخي از دستگاههاي نظارتي تبديل شده است كه
سازمان از جمله دستگاههايي است كه مستقيما زير نظر رهبري اداره ميشود به
همين دليل سازمان از جمله مستثنيات ماده 117 قانون مديريت خدمات كشوري تصور
شده و مقررات اين قانون در امور استخدامي سازمان رعايت نشده است.
4-
تصور اينكه اداره امور سازمان مستقيما زير نظر رهبري اداره ميشود باور
نادرستي است كه از يك سو مسئوليت ناشي از خبط و خطاي مالي اداري استخدامي
سازمان را و همه آثار مخرب و منفي سوء تدبير در تهيه برنامهها ، فيلمها و
برخي سريالهاي مبتذل در اين سازمان را متوجه معظم له ميكند و اين موضوع
موجب يك مصونيت نانوشته ميگردد كه هرگونه خطاي مجريان را به هزينه معظم
له منظور خواهد كرد كه بايد از آن به شدت پرهيز كرد.
5- هرگونه رد و
انكار ادعاي فوق با توجه به آنكه از 30 سال پيش تاكنون شروع شده و هم
اكنون هم ادامه دارد مردود است. ماده 117 قانون مديريت خدمات كشوري مويد
اين ادعاست. اگر اينگونه نيست، مسئولين سازمان، بازرس قانوني سازمان و
دستگاههاي نظارتي ناظر بر عملكرد مالي سازمان بايستي به اين سئوال پاسخ
دهند كه مقررات استخدامي سازمان بر مبناي كدام حكم و ماده قانوني در حالي
كه سن بازنشستگي طبق قانون لاحق 30 و 35 سال است، مدت 20 و 25 ساله را
اعمال ميكنند؟
6- مجري يا ناظري كه مدعي است، سازمان زير نظر
مستقيم رهبري اداره ميشود و به اين دليل مفاد قانون مديريت خدمات كشوري
رالازم الرعايه بهعنوان مقررات استخدامي خود نميشناسد، بايد به اين سئوال
پاسخ دهد كه آيا معظم له مصوب كرده يا مستقيما دستور فرمودهاند كه
كاركنان سازمان بهجاي 30 سال خدمت پس از 20 يا 25 سال خدمت بازنشسته
شوند؟!
7- بهطوري كه مراتب فوق نشان ميدهد مشكل سازمان ، خلاء
قانوني نيست. چرا كه هم قانون لازم الرعايه براي اداره امور صدا و سيما(
مصوب 59) و هم قانون خط مشي كلي و اصولي برنامههاي سازمان صدا و سيما(
مصوب 61) وجود دارد مسئله، اجرا يا عدم اجرا و تخلف از مفاد اين قوانين
است، نه تغيير يا اصلاح آنها ، ولي در ماده 40 طرح حكم به ملغي الاثر نمودن
آنها داده شده است!
8- مشكل اصلي، اعتبار يا عدم اعتبار
آييننامههاي مالي، محاسباتي، اداري و استخدامي موجود سازمان است كه در
فصل چهارم از ماده 25 تا ماده 40 به آن جسته گريخته پرداخته شده است بدون
آنكه به اصل مشكل توجه شود.
9- مرجع قانوني تصويب آييننامههاي
مالي ، اداري ، معاملاتي و استخدامي سازمان در قانون اساسنامه مشخص است.
اين مرجع شوراي نظارت 6 نفره است، نه مجلس شوراي اسلامي 300 نفره! در طي 30
سال گذشته به نظر ميرسد اين آيين نامهها تهيه و تدوين و تنظيم نشدهاند.
از اين به بعد هم با تصويب طرح يك شوري موصوف مرجع تنظيم مشخص نشده پس
آنچه كه در شرف انجام است تداوم و تشديد خواهد يافت. آيا منظور طراحان طرح
از ارائه چنين طرحي همين است؟
10- در صورتيكه با تصويب قانون
برگزاري مناقصات تكليفآيين نامه معاملاتي سازمان از تاريخ تصويب سال 83 به
بعد روشن شده است. با تصويب قانون مديريت خدمات كشوري و قرار نگرفتن سازمان
در عداد دستگاههاي مستثني شده در ماده 117 آن، آييننامه اداري و
استخدامي سازمان هم از تاريخ تصويب (سال 86 )روشن است، ميماند آييننامه
مالي و محاسباتي.
11- سازمان صدا و سيما يا بايد از آييننامههاي
مالي ومحاسباتي موجود ( قانون محاسبات عمومي) بهعنوان يك موسسه دولتي كه
در ماده يك طرح يك شوري به آن معترف است تبعيت كند يا بايد به آييننامه
مالي محاسباتي خاص خود كه ميبايستي به تصويب مرجع قانوني مقرر در بند 9
ماده 16 قانون اساسنامه رسيده عمل كند، ديگرچه نياز به طرح 40 مادهاي يك
شوري ميباشد؟
12- اگر آنچه را كه به شرح ماده 25 الي 40 اين طرح
آورده شده است به عنوان آيين نامه مالي و محاسباتي جديد رسانه ملي تلقي
كنيم بايد از مسئولين سازمان از يك سو و از بازرس قانوني سازمان صدا و
سيما( اگر در طي اين 30 سال چنين بازرسي وجود داشته و به وظايف قانوني خود
عمل كرده باشد) پرسيد در طي سنوات گذشته آيين نامه مالي ومحاسباتي قديم
سازمان مصوب كدام مرجع چه بوده است؟
اين مقال را با نقد ماده به ماده طرح يك شوري فوق در قسمت سوم پي خواهيم گرفت.
حشمتالله فلاحتپيشه،كارشناس مسائل بينالملل در سرمقاله امروز روزنامه تهران امروز نوشت:
آمانو دنبال چيست؟
بررسي
گزارش جديد آمانو درباره فعاليتهاي هستهاي ايران نشان ميدهد كه اين
گزارش هم همانند گزارشهاي قبلي دنبالكننده برنامههاي خاص اين سازمان
باشد. از اين رو همچون گذشته از محتواي اين گزارش بر ميآيد كه آقاي آمانو
دنبالكننده يك رفتار و عملكرد سياسي عليه ايران است.
بايد توجه كرد
كه گزارش آقاي آمانو تمام واقعيتهاي موجود در پرونده هستهاي ايران را
نشان نميدهد و سعي ميكند در شرايطي كه حتي آمريكاييها بحث مذاكره را
پيشنهاد كردهاند، چالشهايي را با هدف ابهام در قالب برنامه هستهاي ايران
مطرح كند.
نكاتي بسيار در اين گزارش وجود دارد كه بايد مورد توجه
قرار بگيرد، در اين گزارش تلاش ميشود بدون استناد به اسناد و مدارك درباره
ساخت كلاهكهاي هستهاي ايران صحبت شودكه ميتواند يك فضاي سياسي عليه
ايران را شكل بدهد.
اين گزارش برخلاف گزارشهاي گذشته كه بخشي از آن
در آژانس و بخش ديگر آن در شوراي امنيت بوده، گزارشي كاملا شوراي امنيتي
است و سعي بر اين دارد كه ايران را به عنوان تهديد نشان بدهد و ابهاماتي را
درباره برنامه هستهاي ايران مطرح كند.
اينكه جمهوري اسلامي ايران
سايت فردو را جهت تهيه سوخت مورد نياز خود براي مصارف پزشكي تجهيز كند
طبيعي است زيرا آژانس در اين باره از تعهدات خود تخطي كرده و سوخت مورد
نياز را به ايران نداده است.
بررسي اين گزارش نشان ميدهد كه حامل
نظرات تند طيف1 + 5 است تا فضاي منفي عليه جمهوري اسلامي ايران شكل بگيرد،
اما واقعيت ايران جداي از اين موضوع است. برنامه ايران در قالب مقررات
آژانس و در قالب توافقات صورت گرفته بين ايران و آژانس است و حركت جديدي از
سوي ايران صورت نگرفته است از اين رو ابهاماتي كه عنوان ميشود تنها جهت
يك فضاسازي سياسي عليه ايران است.
اگر در يك فضاي جدي اين بحثها
صورت بگيرد در آن زمان حقانيت جمهوري اسلامي ايران اثبات خواهد شد.حتي
تبديل 30درصد از سوخت توليد شده به سوخت 20درصد جهت استفادههاي پزشكي از
سوي ايران يك چراغ سبزي به آژانس و 1 + 5 بود و نشان داد كه ايران از سوخت
توليد شده خود تعريف نظامي ندارد.
نكته ديگر اين است كه با هدفهاي
از پيش تعيين شده، سعي و حركت آقاي آمانو مسيري مشخص دارد و از اين رو براي
گزارشهاي آينده نيز برنامهريزي كردهاند. به گونه اي كه آقاي آمانو عملا
مسيرآنسكام (كميسيون بازرسي مخصوص سازمان ملل) را رو به روي ايران قرار
بدهد و با تكيه بر اين موضوع كه برنامه ايران يك برنامه ممنوعه است و
نميتواند راستي آزمايي لازم را انجام دهد.پرونده ايران را به شوراي
امنيت سازمان ملل متحد ارسال كند.