سايت گل- مصاحبه علي دايي در خصوص چگونگی انتخاب بازیکن و مربی سال، حاوی نکات جالب و گاه متناقضي بود.
كاراكتر يا عملكرد؛ مسئله اين است
دايي در ابتداي مصاحبه معیار انتخاب را عملکرد سال قبل افراد ذكر ميكند اما در ادامه دلیل عدم انتخاب مورینیو را کاراکتر ناخوشایند او ميداند و با این بیان ارزش فنی نظرات خود را به باد میدهد. جالب است بدانیم این روزها در محافل فوتبال اروپا بحثی در مورد کریس رونالدو در گرفته که شخصیت نهچندان دلچسب و غرور آشکار در کردار او تاثیر عمدهاي در عدم انتخابش داشته و دارد. اما مخالفین اين نظريه به درستی میگویند «میتوانید به او کاپ اخلاق ندهید اما نمیتوانید او را به این دلیل از حق خود محروم کنید.» براي انتخاب مسی باید بتوانید برتری او یا هر کس دیگر را با دلایل فنی موجه ثابت کنید و تنها معیار سنجش، عملکرد سال گذشته و میزان تاثیر آنها در موفقیت تیمهایشان است. باید نتایج حاصله از این بررسی فنی را در دو طرف ترازوی فوتبال قرار دهید.
اما در مورد دايي وقتی موضوع جالبتر میشود که بدانیم، ترادف نام دايي با فوتبال ایران و عنوان شناختهشدهترین بازیکن ایرانی در سراسر جهان همه و همه -حتی منزلت او در فیفا- ناشی از عملکرد شخصی او در عرصه فوتبال است. دايي در ایران چنین موقعیتی ندارد چرا که او از منظر توانايیهایش قضاوت نمیشود، بلکه بر اساس کاراکتر و اخلاق نسبتا تندش مورد داوری قرار میگیرد. قضاوت دايي درباره مورینیو یک معنا بیشتر ندارد؛ اينكه مبنای قضاوت ما ایرانی جماعت، احساسات است و عقل و منطق را به آن راهی نیست حتی اگر دايي باشی و خودت یک عمر از ناحیه چنین قضاوتهای نابجايی آسیب دیده باشی.
دايي و سبكي كه جايي در آن ندارد
اما عجیبترین نکته مصاحبه، ترجیح سبک خاص بارسا به سایر سبکها بود که نیاز به توضیح ندارد. چرا كه صداوسیما و گزارشگرانش، همراه مقلدین و مربیان ایرانی شيفته اين سبك و البته سینهچاکان بیشمارش حرفی برای گفتن باقی نگذاشتهاند. اما آنچه مسلم است اينكه به فرض محال اگر این سبک همهگیر شود، بخش مهمی از بازیکنان تاریخساز از جمله خود علي دايي قادر به بازی در این سبک نبوده و نیستند. چنانچه ديديم ابراهیموویچ در روزهاي اوج خود نتوانست با آن هماهنگ شود، لذا بايد يك تسویهحساب اساسی با کل تاریخ فوتبال صورت گیرد و بخش مهمی از فوتبال مثل بازی هوايی و بازیکنان قدرتی، بلندقد، بازی فیزیکی انگلیسی و ایتالیايی و.... را به زبالهدان تاریخ ریخت كه در نهایت فوتبال فقط بازی کوتولهها خواهد شد.
اما انتخاب تکبازیکن شاخص از بارسا تقریبا غیرممکن است، چون تعادل میان بازی گروهی و انفرادی در فوتبال بارسا به نفع بازی گروهی به هم خورده است. حتی دايي نیز از سهگانه مسی، ژاوی و اینیستا ناخواسته با هم نام میبرد چون این سه در کنار هم به سبک بارسا معنا میبخشند. برای انتخاب یکی باید قرعه کشید، اما دايي مسی را انتخاب میکند و دلیل ترجیحش را گلزنیهای اخیر مسی در تیم ملی آرژانتین عنوان میکند که تلویحا اعتراف و اشاره به بازیهای ناموفق قبلی او در تیم ملی دارد.
برای انتخاب بهترین بازیکن باید اطمینان یافت که فقط مهرهای کارآمد در یک تیم نیست و حضورش در هر تیمی تاثیرگذار است. مثلا درخششی که ژاوی در بارسا دارد در تیم ملی ندارد. این سه نفر در بارسا چنان با هم مچ شدهاند که به قول معروف چشمبسته همدیگر را پیدا میکنند. لذا انتخاب هریک از آنها، با صرفنظر از رونالدو، ظلم در حق دو نفر دیگر است. اما هیچکدام از این سخنان این معما را حل نمیکند که چرا دايي سبکی را دوست دارد که خود او با تمام توانايیهای انکارناپذیرش نمیتوانست مهرهای موثر در این سبک بازی باشد؟ آیا با انتخاب این سبک خود و گذشتهاش را نفی نمیکند؟
فوتبال بارسا؛ ضدفوتبال مدرن
حیف که عصبیت موجود اجازه نمیدهد ضعفها و ضررهای ناشی از تقلید ناقص اين سبك در فوتبال خودمان را نقد کنیم. حتی یکی از مربیان ایرانی چنان تحت تاثیر این سبک بود که ضعف اصلی فوتبال ایران را عدم توانايی در قدرت حفظ و مالکیت توپ اعلام کرد. فعلا به این سخن بسنده میکنیم که بگويیم فوتبال ترکیب متوازن و متعالي از انواع تکنیکهای انفرادی و تاکتیکهای گروهی است. حتی تکنیک دفع بیهدف توپ توسط مدافع در شرایط دشوار، یا دروازهبان در مواقع تک به تک بخشی از فوتبال است. اما اگر این تکنیک توسط بازیکنان نود دقیقه ادامه داشته باشد به آن ضدفوتبال میگویند. در فوتبال بارسا مالکیت و حفظ توپ به هدف اصلی تبدیل شده که بیشباهت به مورد بالا نیست.