کد خبر: ۹۱۶۴
زمان انتشار: ۱۸:۲۲     ۲۲ بهمن ۱۳۸۹

گروه فرهنگي- عليرضا پورصباغ:

انیمیشین قلب سیمرغ (وحید نصیریان) گام‌های معلق یک اثر

انیمیشن "قلب سیمرغ" با همه کاستی هایش در ساختار تصویرسازی رایانه، محتوای داستانی بسیار ضعیفی دارد و محصول قابل قبولی نیست اما یک تمرین است برای سینمایی که افق های دوری را برای خود متصور است.

اگر ضعف های داستانی را در کنار قالب اصلی این انیمیشن در یک دیدگاه کلی لحاظ کنیم، کلیت قلب سیمرغ در واقع یک بازی رایانه ای است که تماشاگر هیچ اختیاری برای کنترل قهرمانش ندارد. اگر به نمونه های خارجی این مجموعه ها مثل "دانه سیب" نگاهی کنیم، به کاستی های قلب سیمرغ پی خواهیم برد. ضمن اینکه انجمن گویندگان جوان، قلب سیمرغ را دوبله كرده كه انصافاً دوبله ضعیفی هم دارد.

یک حبه قند (رضا میرکریمی) سندروم هیچ، الگو برداری از مولفه‌های اصغر فرهادی

شکستن خط فرضی در ساختار یک حبه قند بسیار آزار دهنده است، البته رویه داستانی یک حبه قند برداشتی از مولفه های کاهانی و فرهادی است. شخصیت های فروانی که در کنار یکدیگر حول یک موضوع محوری گرد آمده اند و در نهایت با یک تراژدی (مرگ) همه چیز پایان می یابد.

اما ضعف اصلی فیلم در این است که در آثار فرهادی و کاهانی با رخ دادن تراژدی، موقعیت کلی داستان و شخصیت‌ها تغییر پیدا می کند و بدنه محتوایی روندی صعودی پیدا می کند اما در یک حبه قند، زمانی که تراژدی اتفاق می افتد، داستان سقوط می کند. فرمولی که در سینمای ایران تبدیل به یک مد می شود و دائما از جانب فیلم‌سازان دیگر در حال تکرار است.

سیب و سلما (حبیب اله بهمنی) الگوی مناسب فیلم‌های دینی

داستان ساده و تک خطی‌ اين فيلم در ابتدا آزار دهنده به نظر می رسد اما هر چه قدر از زمان فیلم می گذرد، نکات ریز اما برجسته و قابل کشفی در این اثر نهفته است که بر کشش های روایی فیلم می افزاید. زمانی که فیلم تمام می شود، تنها نتیجه ای که می توان از ماحصل تلاش حبیب اله بهمني گرفت، فیلمی استاندارد در سینمای دینی و معناگرا است.

 

 

گلچهره (وحید موسايیان) من و خودمو و سینما

استراتژی قابل ستایش کارگردان در مورد آنچه که در کشور همسایه -افغانستان- می گذرد، اما در میانه فیلم دغدغه‌مندی کارگردان در مورد کشور دوست و همسایه تبدیل به روایت‌های شخصی عاشقانه نسبت به مدیوم سینما می شود.

یک سینمای پاراديسوي محصول کشور ایران که تمامی قصه اش در افغانستان می گذرد. البته فکر می کنم ساختن فیلم در مورد سینما و مشاغل سینمایی الگویی کاملا کهنه است از سانست بلوار (وایلدر)، هشت و نیم (فلینی)، (میکس) مهرجویی و الگوی اصلی این فیلم که برداشتی غیر مستقیم از سینما پارادیسو است به کهنگی قصه هایی در مورد سینما می افزاید.

 

بهشت اینجاست (حمید سلیمیان) در جستجوی معنا

دوباره با فیلمی مواجه شدیم که کارگردانی سرگشته و شوریده حالی دارد که در دایره این شوریده حالی و سرگشتگی نتوانسته فیلمی استاندارد و متناسب با الگوی بومی و مذهبی بسازد. کارکردها و القائات فیلم جنبه های بسیار منفی دارد و فیلم میان عرفان اسلامی و تمنای مسیحی پرسه می زند.

 

 

 

راه آبی ابریشم (محمدرضا بزرگ نیا) صرف بیت المال مسلمین جهت نمایش رقص زنان چینی

واقعا چند سالی است با دیدن فیلم‌هایی که فارابی پول های هنگفتی صرف می کند، به یک نتیجه مشخص رسیده ام؛ دور ریختن بیت المال در جهت رسیدن عده ای به اهدافشان. واقعا آقای بزرگ نیا از نمایش رقص زنان چنینی در قالب یک عروسی ایرانی در این فیلم شرم و حیا نمی کند، فارابی هم در خواب خرگوشی فرو خفته و به عده قلیلی اعتماد می کند و پول هایش صرف علقه های این عده می شود. داستان راه آبی ابریشم یک فیلم فارسی تاریخی است، فیلم نه تاریخ ایران زمین را به رخ می کشد و نه فرهنگ آن روزگاران را. آیا این همه هیاهو و تلاش برای رسیدن به سینمای فاخر از دریچه اسراف بیت المال مسلمین ممکن است.
نظرات بینندگان
نام:
ایمیل:
انتشاریافته:
در انتظار بررسی: ۰
* نظر:
جدیدترین اخبار پربازدید ها