سرویس نقد رسانه 598 - روز گذشته پایگاه خبری «رجانیوز» با درج مطلب جامعی اقدام به انتشار داستان
فیلم «یک خانواده محترم» نمود. در آن مطلب به اهم نکات داستان اشاره شده بود و
بدلیل پرهیز از اطاله، برخی نکات ذکر نگردید. پایگاه 598 برای روشن تر شدن افکار
عمومی و بدلیل عدم اکران این فیلم و تلاش سازنده برای اکران نسخه سانسور شده،
نکات دیگری را همراه با برخی قسمت های فیلم منتشر می نماید.
داستان فیلم در مورد فردی به نام آرش است که پس از سالها به ایران بازگشته و با کشوری کاملاً ویرانه مواجه می شود. ویران همانند خانواده اش که پدر خشکه مذهبی حرام خور و انقلابینِمایش برای او رقم زده.
«پدر» که مهرداد ضیائی با ریشی پُرپشت نقش آن را ایفا می کند،
جمعاً حدود 8 حضور در فیلم دارد که آن را نه شخصیت و نه حتی تیپ می توان دانست و
تنها بازیگری استخدامی است که انقلابیون را به لجن بکشد. کل حضور او این صحنه ها است:
- صحنه توزیع ارزاق کوپنی و اعلام تمام شدن برنج به مردم
- بلافاصله حضورش در انبار پر از برنج و چَک زدن به دو فرزند خردسالش
بدلیل پاره شدن کیسه ها (بلافاصله به چهره امام در حال سخنرانی کات می خورد)
- صحنه ای که در خانه دراز کشیده و سر همسرش فریاد می کشد که ساکت شود
تا صحبت های امام را گوش کند
- صحنه ای که با خانواده اش به زیرزمین پناه می برد و آنها می بینند کلی
ارزاق دولتی دزدیده و انبار کرده و وقتی همسرش اعتراض می کند، با او درگیر می شود.
پسرش جلو می آید، شروع به کتک زدنش می کند
- چند فریم از گرفتن مصنوعی دستش جلوی صورت بدلیل شهادت فرزند نوجوان
- صحنه شکستن شیشه حمام برای بردن همسرش به تیمارستان و فریاد همسرش که
«به من دست نزن حروم خور»
- صحنه کتک زدن دیوانه وار پسرش
- صحنه جدا کردن خشن پسر خردسالش از دوست دختر خردسالش که از او عکس
گرفته و او را بوسیده
اینها گزیده صحنه های بد حضور مهرداد ضیائی در فیلم نیستند، کل حضورش هستند. حال فکر می کنید پسرش بعد فوت او چه می کند؟ لباس های او را روی تخت پهن کرده
و جای سرش، قرآنی روی رحل قرار می دهد...
از زن مذهبی فیلم (زهره) که پریوش نظریه نقشش را ایفا می کند، این چند
صحنه را داریم:
هنگام ورود آرش به خانه، دمپایی هایی را در داخل خانه می بینیم که به
گفته پسر زن، بدلیل حساسیت مادرش بر نجس و پاکی باید پوشیده شود
در بدو ورود آرش (که با او صمیمی حرف می زند) سفت خود را با
چادر پوشانده
سر میز غذا، تک برنج هایی که روی سفره ریخته را بیمارگونه جمع می کند
(که باعث نگاه متحیرانه برادر شوهرش می شود)
در آشپزخانه مشغول سابیدن پشت سر هم یک موزائیک است و آب شلنگ با فشار
باز است و دوربین چند ثانیه از آن تصویر بسته می گیرد (مقایسه کنید با صحنه برنج
جمع کردن)
آرش (برادر شوهرش) از او لیوان آب می خواهد؛ متوجه نمی شود، آرش می
خواهد پا به آشپزخانه بگذارد که با ممانعت او مواجه می شود. او دمپایی هایش را با
شلنگ می شورد و جای پایش را آب می گیرد.
وقتی می خواهد به او آب دهد، لیوان را به اندازه چند بار پر می کند و
می گذارد آب از آن چند ثانیه ای سرریز شود
شب با صدای بلند نوار، قرآن می خواند. بطوریکه آرش و فرزندش بیدار می
شوند.
آرش به او می گوید فرزندان خوبی داری، پاسخ می دهد «خدا از سر
گناهانشان بگذرد»
پسرش بیدار می شود و می آید درحالیکه صدای قرآن پخش است به او می گوید
«دوباره قرصات رو نخوردی؟ پاشو برو بخواب» و قرآن را خاموش می کند
در فلش بکی می بینیم همسر فعلی اش در نوجوانی او را روی کولش گذاشته و
درحالیکه جیغ می زد، به زیرزمین می برد
در آخرین حضورش، شب دیروقت به خانه می آید که مورد سوال پسرش قرار می
گیرد. سپس به او فحش کثیفی می دهد
- وقتی آرش را به زندان انداختند، جلوی در زندان درخواست آزادی او را می
کند که در نمایی از بالا دیده می شود
اینها هم گزیده حضور پریوش نظریه در فیلم نیستند و کل صحنه هایی است
که او بعنوان زن مذهبی داستان در آنها حضور دارد.
کل مسئولینی که در این فیلم به تصویر کشیده می شوند اینها هستند:
- کارمند اداره گذرنامه که با ترشرویی به آرش می گوید کارش انجام نمی شود
و وقتی زیاد اسرار می کند، می گوید سیستم قطع شده.
- مسئول همان اداره که وقتی آرش را به دفترش می برد، به او می گوید «عقلت کم بود به ایران برگشتی؟»
- رئیس دانشگاه در شیراز که قیافه و طرز صحبت کردنش به عقب مانده ها می
ماند و در کلاس ها دوربین نصب کرده و بخاطر پخش مستندی درباره جنگ، آرش را مؤاخذه
می کند.
- یکی از مسئولین دانشگاه که جلوی پخش جزوه درسی آرش را می گیرد.
- چهار نفر از مسئولین اطلاعات که با کتک و تجاوز جنسی، آرش را به زندان
می اندازند.
- دو پلیس که بدلیل حرکت روی خط سرعت، ماشین را متوقف می کنند.
- برادر زاده جوان آرش که از مسئولین رده بالای زندان اوین است. آرش را
بازی می دهد و با پدرش در تلکه کردن آرش همکاری می کند و دستور گرفتن و کتک زدن و
زندان انداختن آرش را می دهد. او نهایتاً با همکاری پدرش، دستور قتل وکیل پدربزرگش
را که وصیت نامه اش را داشت همراه با همسرش صادر می کند. او انحراف جنسی دارد و
عکس های موبایل خواهرش را در گوشی اش ریخته که با اعتراض او مواجه می شود. از
دیالوگ «خدا از گناهانشان بگذرد» مادر به نظر می رسد که ایندو رابطه جنسی با
یکدیگر داشته باشند.
- جعفر (برادر آرش) که در نوجوانی به همسر فعلی اش (همان زن مذهبی)
تجاوز کرده و الآن جدای از آنها زندگی می کند و شرکتش در تمام قاره های جهان شعبه
دارد. او دکترای تقلبی گرفته و به دروغ خود را جانباز جا زده. (البته دقیقاً مشخص
نمی شود که او مسئول نظام است یا خیر؛ ولی قطعاً ارتباط تنگاتنگی با حکومت دارد). نقش
او را «مهران احمدی» بازی می کند.
اینها هم گزیده ای از چهره مسئولین نظام در این فیلم نیستند و
همانطورکه یک نفر انسان سالم در کل فیلم مشاهده نمی شود، مسئولین طبق معمول کثیف ترین
ها هستند.
اما قلم هیچگاه نمی تواند توصیف کاملی از صحنه های گزینشی کارگردان از
جنگ و نحوه تدوین آنها بدست دهد. سه فلاش بک به رزمندگان در فیلم می خورد (به اضافه صحنه ای دیگر):
- صحنه ای که امام مشغول سخنرانی و تحریک و تشویق به حضور در جنگ در بین مستمعینی تماماً نوجوان است و
نگرانی و ترس در چهره آنها موج می زند. قضیه بدین منوال است
که صحنه هایی که در اصل رزمندگان از شرمندگی از امام خود در شرف گریه بودند، به
جای صحنه نگرانی آنها از جنگ جا خورده است.
- صحنه ای از چند صف از رزمندگان نوجوان که با نگرانی و احساس نا امیدی، مشغول خواندن گروهی دعای فرج هستند.
- صحنه فتح خرمشهر که با دیالوگ های هجو و ابلهانه گزارشگر (که گویا
مونتاژ بوده و توسط فیلمساز نوشته و به آن اضافه شده) همراه می شود. صحنه هایی از
خرابی و ویرانی و خیل مجروحان و کشته ها که با دیالوگ های حماسی همراه شده و مخاطب
غربی را به خنده وا می دارد. در همین اثنا، چند سرباز عراقی از سنگرهایشان بیرون
می آیند و یکی از آنها که دوربین روی آن زوم می کند، با التماس عکس امیرالمومنین
را نشان می دهد و می گوید «من شیعه ام، من مسلمانم، من مرید علی هستم» تا جای هیچ
شکی بر پوچ بودن هشت سال دفاع مقدس برای مخاطب باقی نماند.
- صحنه هجو و البته اعصاب خرد کن ورود جنازه نوجوان شهید به خانه اش که
با شعار دادن تمسخرآمیز «این گل پرپر از کجا آمده؟ از سفر کرببلا آمده» و سینه زنی
تمسخرآمیز جمعیت، تباکی مصنوعی پدر، جیغ های زنانه که کپی تمسخر گریه در خنده
بازار است، عمامه چپکی روحانی و چهره کریه او، نهایتاً به صحنه بی رحمانه
باز کردن کفن نوجوان شهید توسط مادر و بغل کردن او به مدت حدود 15 ثانیه ختم می
شود. این مادر نه تنها در آنجا هیچ حس معنوی و حتی گریه ای ندارد، بلکه چندی بعد،
از مرگ پسرش دیوانه شده و وقتی به تیمارستان برده می شود، به محض ورود، با بی رحمی
تمام کارگردان، جلوی پسر 5-6 ساله اش شوک مغزی داده می شود. تا جایی که او خود را
خیس می کند.
این فیلم
مزین می شود به تصویری از آرم الله جمهوری اسلامی که دورش را آتش فرا گرفته و چهره بدون عمامه امام وسط آن
قرار دارد و بر درب محل توزیع ارزاق کوپنی نصب شده است.بابک
حمیدی (بازیگر نقش آرش) که اخیراً در مصاحبه ای با سایت خبرآنلاین، به دفاع از این
فیلم پرداخته است، آن را «تصویر توی کما رفته ی چرک و چیل مسعود بخشی از
تهران» توصیف می کند. او بطور کامل از نقش خود در این فیلم و تهیه کننده آن «محمد
آفریده» دفاع می کند و معتقد است این فیلم به هیچ وجه به دفاع مقدس توهین نکرده و
مخالفت ها علیه آن را «مغرضانه» می داند.