هنگامی که پرویز صیاد - کمدین معروف
سالهای پیش از انقلاب که با سری فیلمهای «صمد» معروف شد- فیلم «صمد در
راه اژدها» را در سال 56 با موضوع تاثیر پذیری بالای مردم ایران از
فیلمهای رزمی شرق آسیا ساخت، شاید کسی فکر نمیکرد که با گذشت بیش از سی
سال و با وقوع اتفاقات عظیمی همچون انقلاب اسلامی و جنگ تحمیلی که تاثیرات
فرهنگی عمیقی بر جامعهی ایرانی به جا گذاشتند، همچنان سریالها و
فیلمهای شرق آسیا با وجود رقبای قدرتمندی همچون هالیوود و بالیوود، با
استقبال مردم ایران مواجه شوند.
به گزارش رجانیوز، تاثیر سریالهای شرقی
گاه به حدی زیاد بوده است که برخی از تولیدکنندههای کالاهای ایرانی (به
خصوص تولیدکنندههای پوشاک و لوازم التحریر) برای فروش بیشتر، از تصاویر
قهرمانان این سریالها روی کالاهایشان استفاده میکنند و کودکان ایرانی،
کتاب و دفترهای درسی خود را با برچسبهای مربوط به این سریالها تزئین
میکنند. حتی در بعضی از موارد، آش چنان شور میشود که این سریالها رئیس
رسانهی ملی را هم به وجد میآورند تا آنجا که وی پخش یکی از همین
مجموعههای شرقی را دردورهی ریاست خود، از افتخاراتش میشمارد!
در باب استقبال از این سریالها
میتوان ساعتها صحبت کرد و مصادیق عجیبی از آن را که بیشتر مناسب انتشار
در صفحهی حوادث هستند، روی کاغذ آورد؛ از جمله خودکشی جوان یاسوجی به علت
علاقه به سوسانو و یا مرگ یک کودک چهار ساله به علت تعجیل اعضای خانوادهاش
برای تماشای سریال جومونگ. اين روزها هم كه سريال كرهاي «دونگيي» به
پرمخاطبترين سريال رسانهي ملي تبديل شده است و بيشتر از تمام مجموعههاي
وطني، توانسته است مخاطبين را جذب تلويزيون كند. اما به راستی راز موفقیت
طولانی مدت سریالها و فیلمهای شرقی در همهی این سالها در چه چیزی است؟
تا به حال شاید مقالات زیادی در مورد
این سریالها نوشته شده باشد که در هر یک به نوعی به بخشی از دلایل این
استقبال عجیب و غریب ایرانیان از اين محصولات شرقي اشاره شده است. عدهای
قرابتهای فرهنگی و حضور مولفههای شرقی و برخی رویکردهای اخلاقی را در این
استقبال، بسیار موثر میدانند و در این باب، سهم بالایی برای این موضوع
قائلند. اما در مقابل، عدهای دیگر معتقدند که این موضوع نمیتواند عامل
اصلی این استقبال باشد؛ چرا که ما با بسیاری از کشورهای دور و اطراف- همچون
کشورهای عربی و مسلمان منطقه مانند سوریه و ترکیه- به مراتب از لحاظ
فرهنگی اشتراکات بیشتری داریم تا کشورهای شرق آسیایی، اما به جز برخی مقاطع
خاص و کوتاه، هیچ گاه سریالهای سوریهای یا مصری و یا ترکیهای
نتوانستهاند میزان موفقیت سریالهای شرقی را تکرار کنند.
از سوی دیگر آمارها نشان میدهد که
سریال های کرهای در سالهای اخیر تا شبکههای امریکایی و انگلیسی هم پیشروی
کردهاند و در آنجا نیز با استقبال روبرو شدهاند که این موضوع خود نشانگر
آن است که قرابت فرهنگی نمیتواند تنها علت استقبال از این سریالها باشد؛
و اگرنه چه قرابتی بین فرهنگ سرد و بيروح آمریکايي و انگليسي با فرهنگ
احساسی و شرقی کره و ژاپن وجود دارد؟ پس باید به دنبال علت دیگری باشیم تا
به راز موفقیت این سریالها برسیم.
از طرفی، به هیچ وجه نمیتوان پذیرفت
که این استقبال جهانی، ریشه در ارزشهای فنی این سریالها داشته باشد. چرا
که هر مخاطب نیمه حرفهای نیز میداند که سریالهای شرقی و به خصوص
سریالهای کرهای که این روزها بازارشان به شدت گرم است، از لحاظ فنی و
ارزش های تصویری، هیچ حرفی برای گفتن ندارند. چنانكه نه خبري از حركت
دوربين حرفهاي ميبينيم و نه بازيهاي قوي و يا صحنههاي اكشن و بيگ
پروداكشن جذاب.
داشتن یک داستان یک خطی و سرراست،
استفاده از دکورهای تقریبا عظیم، منظرههای زیبا، رنگهای دلنوازی که در
قالب لباسهای خوش بافت کاراکترهای سریال خودنمایی میکنند و استفاده از
فرهنگ بومی کره در کنار بهرهگیری از مولفههای جذابی همچون غذاهای کرهای،
از دیگر دلایل موفقیت این سریالها به شمار میآید که تا به حال در مقالات
متعددی به آن پرداخت شده است. اما همهی دلایل بالا را میتوان در
سریالهای دیگر کشورها و دیگر نواحی به صورت کاملتر و حرفهایتر یافت، پس
چرا این سریالها از موهبت استقبال دائمی مخاطب شرقی و حتی غربی بهرهمند
هستند؟
به زعم نگارنده، آنچه در این سریالها
بیش ازهر چیز دیگری موجبات موفقیت و جذب مخاطب انبوه را فراهم آورده است،
همانا استفاده از تم پیشرفت در فیلمنامه نویسی و طراحی اولیهی قصههای
این سریالهاست. اگر بخواهیم تعریفی از فیلمنامههایی با تم پیشرفت ارائه
دهیم، باید بگوییم که همانطور که از نام آن مشخص است، این فیلمنامهها طرح
اولیهای با موضوع پیشرفت یک انسان و تلاش او در راه رسیدن به یک هدف
متعالی دارند. طبق قواعد کلاسیک این فیلمنامهها، قهرمان قصه کسی است که
موفق میشود از مدارج پایین اجتماع ( همچون بردگی و فقر شدید) به مقامات
عالیهی جامعهاش برسد و در این راه، همیشه سختیهای طاقت فرسایی هم متحمل
میشود.
بدین ترتیب مخاطب با قهرمان قصه گام
به گام جلو میرود و از آنجا که نیاز به پیشرفت در همهی انسانها به وفور
یافت می شود، مخاطب با شخصیتهای قصه به شدت همذات پنداری میکند؛ به نحوی
که در سختیهایش اشک میریزد و با موفقیت او هیجان زده میشود. اینگونه
است که مخاطب برای رسیدن قهرمان قصه به هدف نهاییاش، لحظهشماری کرده و
تعدد قسمتهای سریال او را خسته نمیکند.
این همان چیزیست که ردپای آن در تمام
سریالهای شرقی موفق در ایران و البته سایر نقاط جهان به وضوح مشاهده می
شود. از «سالهای دور از خانه» و «جنگجویان کوهستان» سالهای پیشین گرفته تا
«جواهری در قصر» و «افسانهی جومونگ» و «دونگيي» ، همه و همه داستان
پیشرفت پر دردسر یک انسان را به تصویر کشیدند. یکی قهرمانش را به جنگ
نابرابریهای جامعه و فقر میفرستد و دیگری، توسعهی یک امپراتوری را به
عنوان هدف قهرمان سریال خود تعیین میکند. تلاش پسر دست و پا چلفتی پادشاه
برای رسیدن به حکومت سرزمین تحت سیطرهی پدرش به منظور گسترش عدالت و احیای
امپراتوری درخشان از دست رفته، طی کردن مدارج موفقیت در دربار پر از دسیسه
و نیرنگ امپراتور توسط یک دختر با استعداد و نهایتا رسیدن به مقام پزشک
مخصوص دربار، موفقیت های پلهپلهی یک شخص فرودست در تجارت و یا سیر صعودی
یک کودک یتیم از بردگی تا رسیدن به لقب امپراتوری دریا، نمونههای دیگری از
طرح های اولیهی برخی از مشهورترین سریال های کرهای هستند که در سالهای
اخیر، در ایران و سایر نقاط دنیا به شدت موفق بودهاند.
همانطور که مشاهده میشود در همهی
این سریالها، تم پیشرفت بسیار پررنگ است و مولفههای گفته شده مو به مو در
آنها رعایت شدهاند. چنان که در همهی این سریالها نقش این قهرمان در حال
پیشرفت، به شدت پررنگ است؛ تا آنجا که عموما مخاطب این سریالها را با نام
همین قهرمانش میشناسد. «سالهای دور از خانه» را «اوشین» میخواند و
«جنگجویان کوهستان» را «لین چان»، به جای «جواهری در قصر» میگوید یانگوم و
«امپراتور بادها» را با عنوان «جومونگ دو» میشناسد. قهرمانهایی که
باورپذیرند و در راه رسیدن به هدفشان از همه چیز می گذرند. و کیست که نداند
که این قهرمانان اصلیترین رکن موفقیت این سریالها هستند. همان
قهرمانهایی که پیش از این در «گنج قارون» با همین تم پیشرفت گیشهها را
فتح می کردند و این روزها...
این روزها به وفور شاهد سریالهای
ایرانیای هستیم که در آن زندگی آرام یک خانواده یا دوستی مستحکم دو برادر
یا دو دوست به تصویر کشیده میشود که به زودی و طی ماجراهایی این زندگی
آرام یا دوستی قدیمی در آستانهی فروپاشی قرار میگیرد و از اینجا به بعد،
مخاطب باید در آرزوی برگشتن اوضاع به منوال قبلی باشد و برای رسیدن به
وضعیت ابتدایی کاراکترها لحظه شماری کند. بی آنکه خبری از پیشرفت باشد، شما
باید مدام پسرفت کاراکترها را مشاهده کنید و لذت ببرید! در نهایت هم
امیدوار باشید که با الطاف غیبی و آسمان ریسمان کردنهای کلیشهای نویسنده
و کارگردان همه چیز به روزهای خوش ابتدایی بازگردد.
و این یعنی حرکت از صفر به منفی و
بازگشت از منفی به صفر! بدیهی است که در هیچ جای دنیا به چنین حرکتی پیشرفت
گفته نمیشود و اینجاست که مخاطب ایرانی، به دنبال حس پیشرفت گمشدهاش، به
سراغ قهرمانان شرقی اخلاق مدار میرود و با پیشرفت آنها امیدوار میگردد و
حس تازه ای به او دست میدهد. حسی که سریالهای داخلی از او گرفتهاند.
سریال هایی که قهرمان ندارند. سریالهایی که پر از ضد قهرمانند. سریالهایی
پر از شخصیتهای خاکستری. سریالهایی که برای جامعه مفید نیستند، چون
جامعه را به پیشرفت امیدوار نمیکنند.
نكتهي آخر آنكه خبرهترین کارشناس
فرهنگی جامعه هم، مدتي پيش خواستار قهرمان پروری در مجموعه های نمایشی
شدند. آنجا که در دیدار با هنرمندان صداوسیما، (12 تيرماه 89) رهبر معظم
انقلاب صحبت از لزوم قهرمانپروری در سريالهاي نمايشي کردند... راستی گوش
شنوایی هست؟