جوان- بازيگران زن و مرد در صحنه نمايش،
برخلاف محدوديتهاي سينما و تلويزيون آزادند تا در نقشهاي مختلفي مانند
زن و شوهر، خواهر و برادر، عاشق و معشوق، قاتل و مقتول و... با يكديگر
همبازي باشند. ولي در تئاتر ايراني بر اساس يك اصول انساني و اخلاقي،
اشاره بياني و بدني به موضوعات غيراخلاقي و جنسي يا تصويرگري چنين
وضعيتي، حتي به ضرورت داستان و شخصيتپردازي، هميشه تقبيح شده و ممنوع
بوده است. به كار بردن الفاظ ناپسند غيرمرسوم و ركيك و همينطور ترسيم
صحنههاي اروتيك در تئاتر، از رايجترين خطوط قرمز در اين عرصه بوده و
هست.
گرچه شايد روزگاري در رژيم گذشته اين
گونه فضاسازيها مرسوم بوده، اما پس از انقلاب اسلامي ايران و در جو مذهبي
جامعه، تماشاگران با چنين نمايشهايي كنار نميآمدند. با اين همه متأسفانه
طي سالهاي اخير شاهد نمايشهايي در صحنه تئاتر ايران بودهايم كه در آنها،
اين چارچوبهاي اخلاقي شكسته شده و كارگردانها براي رساندن منظور خود يا
نويسنده يا افزايش جذابيت نمايش، از عناصر اروتيك، جنسي، شهواني و
غيراخلاقي بهره بردهاند. آخرين نمونه چنين آثاري كه منجر به جنجال خبري در
اين حوزه شد، نمايش«هداي گابلر» به كارگرداني وحيد رهباني بود؛ اثري كه
با وجود برخورداري از بازيگران زن درتمام نقشها، ايجاد و نمايش لحظههاي
محرك جنسي به هيچ وجه خودداري نكرده بود. چنين صحنههاي مشابهي را ميتوان
در آثار كارگردانهاي ديگر نيز جستوجو كرد.
«گروتسكي بر تبارشناسي دروغ و تنهايي»،
«خداي كشتار»، «آوازه خوان طاس» و «سومين شب هفته كه به اشتباه به اون
ميگن دوشنبه» برخي از اين مواردند. به تازگي نمايش ديگري هم به اين فهرست
اضافه شده، «پيرمردي با بالهاي بزرگ» به كارگرداني پرستو گلستاني.
در اين نمايش به غايت ضعيف و بيارزش،
علاوه بر صحنههاي مكرري شامل رقص و پايكوبي زنان و مردان شهر به سبك
اسپانيايي و به همراه گيتار اسپانيش، لحظهاي هست كه مردم شهر (و البته
تماشاگران) شاهد نمايش موجودي به نام «زنكبوت» در سيرك هستند! نقش اين
شخصيت را يك بازيگر مرد (هومن خدادوست) بازي ميكند. فارغ از كيفيت خوب يا
بد بازي او، انتخاب لباس، نوع آرايش و غلظت و شدت آن و نحوه اجراي اين نقش،
بسيار دور از موازين شرعي و اخلاقي لازم در تئاتر است.
به خصوص لباسهاي براق و چسبان و تنگي
كه نوعي حس اروتيك و زنانگي را در صحنه نمايش تداعي ميكند، همراه با
چرخشهاي متعدد و نمايشگري اين شخصيت ـ بازيگر، بسيار تأسفبرانگيز و
چندشآور است. ضمن اينكه اصلاً معلوم نيست ضرورت نشان دادن «زنكبوت» با
وضعيتي كه توصيف شد در اين نمايش چه بوده است! حال پرسش اينجاست كه آيا
تئاترهاي ما طي دهه اخير، قرار است مروج صحنههاي اروتيك و شهوتانگيز
باشند؟! آيا چنين نمايشهايي از فيلترها و مميزيهاي دولتي و نظارتي
نميگذرند كه به سادگي مجوز اجراي عمومي دريافت ميكنند؟ همه ميدانند كه
هر نمايشي براي اجرا، توسط كارشناسان و مميزهاي دولتي، بازبيني ميشود.
اگر چنين است بايد پرسيد مميزهايي كه
به نمايش «پيرمردي...» اجازه اجرا دادهاند، چگونه چشم خود را بر اين صحنه
بسته و از آن گذشتهاند؟ يا شايد بازبينهاي محترم اصلاً تمام اجرا را
نديده و به تماشاي بخشهايي از آن بسنده كردهاند! جالب آن كه
«پيرمردي...» چنان كه از سر و شكل اجرا و سابقه كارگردانش برميآيد، قرار
است نمايشي باشد براي گروه سني نوجوان و اگر چنين باشد، آيا نشان دادن
چنين لحظههايي براي اين گروه سني، مناسب و ضروري است؟ به نظر ميرسد مسائل
غيراخلاقي و تصويرگريهاي جنسي اين روزها در نمايشهاي ايراني باب روز
است و حتي تماشاگران نسل جديد آن را بيشتر ميپسندند.
حال آنكه استفاده از شوخيهاي خارج از
محدوده، الفاظ غيرمعمول و دور از شأن جامعه و خانواده، معمولاً در
نمايشهاي كمدي، آييني و تخت حوضي كاربرد دارند، هرچند كه چند سالي است در
آثار سنتي و روحوضي هم اينگونه شوخيها به تناسب نياز و كمتر استفاده
ميشود. جاي تأسف است كه نمايش ايراني آنقدر از جايگاه درست و اخلاقي خود
دور شده كه كارگردانهاي نسل معاصر براي پر كردن سالنهايشان يا خوشايند و
خنداندن تماشاگران به هر قيمتي، از تمهيدات جنسي و ناپسند كمك ميگيرند.
ديگر متنهاي فاخر و ادبي و مبلغ
انساندوستي، ادب و اخلاقگرايي به ندرت مجال ظهور مييابند. ديگر بازيگري و
كارگرداني از روزهاي اوج و شايسته و قابل احترامش دور شده و خالقان تئاتر
سالنهاي كم رونق و تاريك تئاتر را محفلي براي نشان دادن «نبايد»ها
يافتهاند. انگار اين روزها، منطق كارگردانها محض اجراي چنين نمايشهايي
منطق «كي به كيه» است، ولي آيا تئاتر ما به اين همه شوخيها و لحظههاي
جنسي و غيراخلاقي نياز دارد؟!