وي درباره اينكه آيا اختلاف آنها بين عبدالله نوري و خاتمي است، گفت: نه چون اختلاف بين آقاي نوري و خاتمي و موسوي خوئيني ها و هاشمي رفسنجاني هميشه بوده و قرار هم نيست كه اصلاح طلبان مثل تيم فوتبال منچستر همه يكرنگ باشند. واقع مطلب اين است كه هر قدر آقاي خاتمي به لحاظ شخصيتي آدم شريف، محترم و صادقي هست ، اما به لحاظ مديريت سياسي به نظر من زير صفر است. اين هم بدشانسي جنبش دموكراسي خواه بوده كه فردي در رأسش قرار گرفته كه از لحاظ قابليت تشكيلات و سازماندهي فوق العاده ضعيف است.
صادق زيباكلام با رد اين مطلب كه موسوي خوئيني ها اصلاح طلبان را در دهه 70 سازماندهي مي كرد، گفت: نه خير، تاج زاده و حجاريان و رمضان زاده و اين تيپ افراد بودند كه برنامه ريزي را پيش مي بردند. حجاريان 70 درصد سلامتي اش را از دست داده، تاج زاده و رمضان زاده كه در زندان هستند و الان امر افتاده دست چهره هايي كه از لحاظ تشكل و سازماندهي قدرتي ندارند.
وي درباره اين سؤال كه «آقاي هاشمي چه؟» اظهار داشت: آقاي هاشمي زماني مغز متفكر اين كار بوده است البته در سال هاي 50 تا 65 اما الان آقاي هاشمي كه نزديك به 80 سال دارند، ديگر حال و حوصله اين را ندارد كه از لحاظ سازماندهي و تشكيلات براي اصلاح طلبان برنامه ريزي كند.
وي درباره درگيري اصلاح طلبان با هاشمي پس از روي كار آمدن اصلاح طلبان مي گويد: امثال گنجي و عبدي انگيزه شان عقيدتي و سياسي و ايدئولوژيك نبود، مشكلات شخصي بود و مي خواستند از آقاي هاشمي انتقام بگيرند. يك اقليت راديكال حمله كردند و بقيه اصلاح طلبان هم سكوت كردند. اگر به فضاي 76 و 77 برگرديد متوجه آن سكوت ها مي شويد. زدن هاشمي ابزاري بود كه هزينه كم و منافع زيادي براي اصلاح طلبان داشت.
وي ادامه مي دهد: در مطبوعات آن موقع گفتم كه وقتي نفر آخر در آخرين واگن قطار اصلاحات از روي پل هاشمي رد شد، يك نارنجك از پنجره به روي پل انداخت و به او گفت «باي، باي». آنقدر ما بي تجربه بوديم كه فكر مي كرديم ديگر كار تمام است، ما نه محافظه كاران را شناخته بوديم، نه قدرت مذهب را شناخته بوديم، ما چيزي از جامعه مان هم نمي شناختيم و براي همين مي گفتيم كه بزنيد هاشمي رفسنجاني را و نمي دانستيم زودتر از چيزي كه فكر مي كنيم، باد و بوران مي آيد و برف و يخبندان مي شود و شد. سال 79 بود كه قطار اصلاحات كم كم شروع كرد به گير كردن.
وي درباره اينكه «هاشمي به آزادي بيان معتقد نيست؟» مي گويد: نه اينكه معتقد نباشد، برايش مهم نيست.
زيباكلام سپس به موضوع انتخابات پرداخت و با پيش بيني مشكلاتي نظير عدم تاييد صلاحيت يا عدم امكان فعاليت نامزد اصلاح طلبان گفت: رئيس دولت اصلاح طلب از همان روز اول فلج است. من معتقدم چرا بايد اصرار كنيم كه يك دولت اصلاح طلب تشكيل شود؟ آيا بهتر نيست كه از يك نامزد اصولگرا كه معتدل تر، ميانه روتر و بغض و كينه اش نسبت به اصلاح طلبان كمتر است، حمايت بكنيم و برابر ساير نامزدهاي تندروي اصولگرا كه مي خواهند سر به تن اصلاح طلبان نباشد؟ او ممكن است بتواند نيم ميليمتر اصلاحات را به جلو حركت دهد. از ميان تمام نامزدهاي موجودي كه الان صحبتشان است، قاليباف را يك چنين نامزدي مي بينم.
وي سپس مدعي ايجاد فضاي آشتي ملي شد و گفت: اگر اين درست باشد، آن وقت چه كسي مي تواند دولت آشتي ملي بوجود بياورد؟ نه سعيد جليلي، قاليباف و نه عارف نمي توانند اين دولت را بوجود بياورند اما به نظر من ناطق نوري مي تواند اما اين مثل انداختن زنگوله پاي گربه هست و اولين كساني كه به من حمله كردند با اين حرف، خود اصلاح طلبان بودند. آنها گفتند ما 16 سال پيش بين خاتمي و ناطق، ناطق را انتخاب نكرديم و حالا بعد از 16سال مي گوييد كه ناطق بايد دولت تشكيل دهد؟ گل بگيرند در علوم سياسي اي كه شما در دانشگاه تهران تدريس مي كنيد. پاسخ من اين است كه بعضي مواقع براي جلو رفتن بايد كمي عقب آمد و نيرو جمع كرد تا دوباره بتوانيم جلو برويم. اين خيلي مشكل است چون از 100 نفري كه به خاتمي رأي مي دهند، 10 نفرشان هم حاضر نيستند به ناطق نوري رأي دهند. اين اختلاف را بايد چهره هاي اصلاح طلب و روزنامه نگاران و مطبوعات پر كنند. منافع ملي مي طلبد اصلاح طلبان غرور خودشان را زير پا بگذارند و از همه بخواهند كه به ناطق نوري رأي بدهند. اين طوري ممكن است 40 نفر ديگر هم بيايند به ناطق نوري راي بدهند و عده اي از اصولگرايان نيز به او راي دهند و شوخي شوخي مي بينيد كه ناطق نوري رئيس جمهور شد. ناطق نوري را براي يك هدف بزرگ آورديم كه آن هم آشتي ملي است.