علیرضا عالمی/ در مطلبی با عنوان "جزیره ای بنام جمهوری اسلامی" به توضیح نگاه راهبردی رهبر انقلاب در خصوص تشکیل حکومت اسلامی و چگونگی تحقق آن پرداختیم. در آنجا به گوشهای از سخنان مقام معظم رهبری اشاره شد که فرمودهاند:
«مرحوم سيد قطب در يكى از نوشتههايش حرفى دارد كه من از چهل سال قبل يا شايد بيشتر كه اين حرف را ديدم، دائماً در ذهن من هست. او ميگويد اگر طرفداران و داعيان اسلام - مضمون حرف اين است، حالا جزئيات حرف چون خيلى قديم ديدم، يادم نيست - به جاى نوشتن اين همه كتاب، به جاى اين همه تبليغات، به جاى اين همه سخنرانى، ادارهى اين همه مسجد، يك كار براى ترويج اسلام بكنند، آن كار از همهى اين كارها تأثيرش بيشتر است. و آن اينكه در گوشهاى از دنيا - به ذهنم است ميگويد در يك جزيرهاى دور افتادهاى - يك حكومت اسلامى تشكيل بدهند؛ نفس تشكيل يك حكومت اسلامى در گوشهاى از اين دنياى بزرگ اثرش از هزاران كتاب، هزاران سخنرانى، هزاران مطلب نكتهدار در ترويج دين، بيشتر است. ما اين را امتحان كرديم.»
اما سوالی که در اینجا مطرح میشود این است که شاخص و ملاک تحقق یک جامعه اسلامی چیست؟ این جزایر کوچکی که باید تشکیل بشود و رشد یابد و بعد از توسعه اسلام در آن، در دیگر مناطق گسترش یابد، دارای چه خصوصیتی است؟
برای شناخت صحیح شاخصهای یک جامعه اسلامی مجدداً به بیانات مقام معظم رهبری مراجعه میکنیم.
ایشان در درس خارج فقه خود حديثي را از حضرت امام باقر (ع) بيان و شرح فرمودند كه از نظر ميگذرد:
«قَالَ
أَبُو جَعْفَرٍ (ع) أَ يَجِيءُ أَحَدُكُمْ إِلَي أَخِيهِ فَيُدْخِلُ
يَدَهُ فِي كِيسِهِ فَيَأْخُذُ حَاجَتَهُ فَلَا يَدْفَعُهُ فَقُلْتُ مَا
أَعْرِفُ ذَلِكَ فِينَا فَقَالَ أَبُو جَعْفَرٍ ع فَلَا شَيْءَ إِذاً
قُلْتُ فَالْهَلَاكُ إِذاً فَقَالَ إِنَّ الْقَوْمَ لَمْ يُعْطَوْا
أَحْلَامَهُمْ بَعْد». (كافي، ج 2، ص 174)
في الكافي، عن الباقر
(عليهالسّلام)؛ «أ يجيء احدكم الي اخيه فيدخل يده في كيسه فيأخذ حاجته
فلا يدفعه». حضرت امام محمد باقر (ع) از يكي از اصحابشان سؤال ميكنند ـ كه
اين مقدمه ديگر ذكر نشده كه آن صحابي كه بود و چه سؤال كرده بود و از كجا
آمده بود؛ اينها ديگر توي اين روايت نيست ـ كه آيا در آنجائي كه شما هستيد،
وضعيت اينجوري است كه يكي از شماها بيايد دستش را توي جيب برادر دينياش
بكند و هر چه كه لازم دارد، از توي جيب او بردارد، او هم ناراحت نشود؟ به
اين حد رسيدهايد كه جيبتان براي همديگر رايگان باشد؟
حضرت سؤال ميكنند كه در اموال شخصي، شما اينجور هستيد كه مثلاً قبايتان را آنجا آويزان كردهايد، رفيقتان ميآيد دست ميكند توي جيب قباي شما و يك مقدار پولي كه لازم دارد، برميدارد و بقيهاش را آنجا ميگذارد و بعد راه ميافتد ميرود، به شما هم اصلاً برنخورد و ناراحت نشويد؟ چنين وضعي بين شما هست؟ «فقيل ما اعرف ذلك فينا». آن راوي گفت كه در بين خودمان اينجور وضعي نيست. «فقال فلا شيء اذاً»؛ فرمود: پس هنوز خبري نيست، هنوز چيزي نيست.
من اينجا اين حاشيه را اضافه كنم كه اين مالِ زمان امام باقر (عليه الصّلاة والسّلام) است. در آن زمان، شيعه تدريجاً داشت شكل ميگرفت. بعد از حادثه عاشورا، در ظرف اين 33 سال، 34 سالي كه دوران امام سجاد (عليه الصّلاة و السّلام) بود، تدريجاً و يواشيواش مردم جمع ميشدند؛ چون بعد از حادثه عاشورا، آن شدت عملي كه به خرج داده شده بود، شيعه را متفرق كرد؛ بعضيها برگشتند، بعضيها منصرف شدند، بعضيها از ولايت اهلبيت پشيمان شدند؛ هر كسي به يك طرفي رفت. در اين 34 سال، يواشيواش مردم جمع شدند. در زمان امام باقر (عليه الصّلاة و السّلام) مردم بيشتر جمع شدند. مردم تدريجاً در شهرها، در نقاط مختلف، نزديك و دور، جمع ميشدند. اين مال آن وقت است كه حضرت ميخواهند بگويند اين كانونهاي تشيع را بايد در سرتاسر دنياي اسلام اينجوري تشكيل دهيد، اينجور با هم باصفا باشيد.
حضرت وقتي فرمودند «فلا شيء» ـ هنوز هيچ خبري نيست؛ آني كه بايد بشود، نشده است ـ آن طرف ترسيد؛ «قيل فالهلاك اذاً؟». «هلاك» در اينجا و در خيلي جاهاي ديگر به معناي مردن نيست؛ به معناي بدبخت شدن است: يعني پس ديگر بدبخت شديم آقا؟ ديگر هيچي نيست؟ «فقال انّ القوم لميعطوا احلامهم بعد». «احلام» در اينجا جمع «حلم» است. ماده «حَلُمَ يَحلُمُ» به معناي حلم ورزيدن است؛ با «حَلَمَ يَحلُمُ» كه به معناي رؤيا و اضغاث احلامي كه در قرآن هست، تفاوت دارد؛ آن از باب نَصَرَ يَنصُرُ است، حَلَمَ يَحلُمُ است؛ اين از باب شَرُفَ يَشرُفُ است؛ حَلُمَ يَحلُمُ. اينجا احلام جمع حلم است. پس هنوز به آن بردباري و آن ظرفيت لازم نرسيدهايد. بنابراين به معناي هلاك نيست كه بگوئيم نابود شديد، عذاب خدا گريبان شما را گرفت؛ نه، به معناي اين است كه هنوز آن ظرفيت لازم را پيدا نكردهايد».
از اینرو چنین میتوان نتیجه گرفت که اولاً یکی از ملاکهای پیشرفت و تحقق مناسبات اسلامی در یک جامعه پاسخ به این سوال است كه آيا در آنجائي كه ما هستيم، وضعيت اينطور است كه اگر يكي بيايد دستش را در جيب برادر دينياش بكند و هر چه كه لازم دارد از جيب او بردارد، او هم ناراحت نشود؟
دوم اینکه اگر در هستهها و جزایر اسلامی شکل گرفته توسط ما که در سراسر جامعه پراکندهاند، چنین فرهنگ و مناسباتی وجود نداشته باشد نباید به تحقق آن در کل جامعه و در سراسر جهان امید داشت...