سرویس نقدرسانه 598/ نگاهی به انتقادات حرفه ای موجود بر صدا و سیما نشان می دهد که هم اکنون بین ناقدین صدا و سیما با سلایق مختلف فرهنگی، بیش از تفاوت دیدگاه، اشتراک نظر وجود دارد. اشتراکاتی که ریشه آنها به «عدم مهارت کافی» صدا و سیما و نیز «محافظه کاری مضر» آن باز می گردد. در گفتگوی زیر که با آقای علی معلم، سردبیر نشریه سینمایی «دنیای تصویر» و منتقد برجسته سینمایی، وی به بررسی علل ناکارآمدی سریال های صدا و سیما پرداخته است.
به نظر شما سریال های تلویزیون چقدر در انتقال پیام های تربیتی شان موفق اند؟
متأسفانه تلویزیون در بیشتر موارد با یک سری خطوط شعاری سریال می سازد. این مشکلی است که در اغلب فیلم فارسی های قبل از انقلاب هم وجود داشت که فیلم، یک شعار و پیام مستقیم خوبی در غالب دو خط مطرح می کند، اما در ساختار فیلم، این شعار نقض می شود. متأسفانه اغلب سریال های تلویزیون علی رغم اینکه شعارهای خوبی را می خواهند القاء کنند، نتیجه ای که در ذهن مخاطب می آورند، در بسیاری موارد اشتباه و حتی غیر اخلاقی است.
در حالی که بالعکس این، در بسیاری از سریال هایی که در شبکه های معتبر خارجی مانند HBO پخش می شود، ممکن است شما در ظاهر آن یک سری نکات غیر اخلاقی را مشاهده کنید، اما نتیجه آن یک تأثیر مثبت و اخلاقی است. مثلاً بنده سریالی را می دیدم به نام «جان آدامز» که درباره دومین رئیس جمهور آمریکاست که شناخته شده هم نیست. این سریال به ظاهر دارد یک موضوع سیاسی را مطرح می کند که از یک نظر ممکن است یک فیلم تبلیغاتی به نظر برسد، ولی وقتی فیلم را با دقت می بینید، متوجه می شوید که دارد یک بحث سیاسی- اجتماعی خوبی را مطرح می کند و مخاطب را دعوت به تأمل در تاریخ و مطالعه می کند. خود من بعد از دیدن این سریال رفتم و آن قسمت تاریخ را مطالعه کردم.
ولی ما کمتر سریالی را داریم که چنین اثری بر مخاطب بگذارد؛ حتی سریال های قوی ما مانند مختار، آنقدر توسط فیلمساز رقیق و ساده شده است که عملاً تأمل برانگیز نیست و مخاطب را به فکر جدی فرو نمی برد و بیشتر شعاری است. درحالی که زمینه تاریخی سریال، یک زمینه جدی و قوی است. یا سریالی مثل «در چشم باد» که سریال قوی و قابل قبولی است، باز نحوه پخش و به نظرم «نحوه تدوین» به فیلم ضربه می زند و نمی تواند با تماشاگر وارد گفتگویی شود که او را وادار به تعمق کند.
به نظر من یک سریال و فیلم خوب که حتی در جهان هم تعداد آن کم است، اثری است که انسان را «دعوت به مطالعه و تعمق در هستی خودش» بکند. یعنی شما حتی با دیدن یک سریال «مافیایی» که ممکن است حتی یک کار گنگستری ساده باشد، اگر آن معنا خوب پرورش پیدا کرده باشد و در فرم مناسبی بیان شده باشد، شما شاهد یک کنکاش و دعوت در هستی خواهید بود. شاید ظاهر «تیر و تفنگ» باشد، اما معنی این نیست.
این را هم در حاشیه عرض کنم که ما متأسفانه ظاهر بینی می کنیم؛ ما گاهی یک فیلم را نگاه می کنیم که ظاهر آن درست است، حجاب ها رعایت شده، حرف زشت زده نمی شود و بقولی «شرعیات ساده» در آن رعایت شده، اما می بینید که این فیلم، معنای ارزشمندی را به مخاطب نمی دهد؛
مثالی هم ممکن است بزنید؟
مثلاً در سریال های خانوادگی ما که چند تایشان هم در ماه رمضان پخش شدند، شما می بینید که «بحث اجتماعی» از آنها گرفته شده؛ یعنی مشکلات بنیادی و مسائل خانواده را در پرتو یک سری شعار بررسی می کند و ناشی از «حرف مردم» می داند. درحالی که شما نمی توانید ساختارهای اجتماعی را از بحث کنار بگذارید؛ این سریال می گوید «من علی معلم خطاکارم» ولی این «من» را بعنوان یک «منتجه اجتماعی» نمی بیند. همه بحث های سر خواهر شوهر و مادرشوهر است و مشکل این نیست که یک سری الگوها و ساختارهای اجتماعی و اخلاقی جامعه غلط است. مشکل ساختاری، به مشکل افراد تقلیل پیدا می کند.
در حوزه سینما هم همینگونه است و ما دعوا را به افراد منتقل می کنیم. طوری فیلم می سازیم که زن و شوهر پس از تماشای فیلم با هم دعوایشان می شود! ولی شما یک فیلم آمریکایی را نگاه می کنید که درباره خیانت است، ولی وقتی یک زن و شوهر و یک پسر و دختر جوان از سالن بیرون می آیند، نسبت به خیانت احساس بدی پیدا می کنند.
باز در حاشیه عرض کنم که بعضی ها اشکال می کنند که چرا ما فیلم هایمان درمورد خیانت است، چرا در مورد دزدی است؟ پس راجع به چه باشد؟ سینما اصولاً از محور «شر» و از بحران شروع می کند. از ایستایی که نمی تواند شروع کند و اصلاً درام همین است. یعنی شما درامی که از اول تا آخر در آرامش و همه چیز مثبت است را که نمی روید ببینید، شخصیتی که متحول نمی شود را نمی روید ببینید. اگر مثلاً «اخراجی ها» پر فروش می شود، دلیلش این است که در آن «یک سری آدم بی سر و پا متحول می شوند».
الآن مثلاً برخی یک فیلم به نام دفاع مقدس می سازند که شخصیت اصلی آن از اول تا آخر هیچ تحولی نمی یابد. این اشتباه است و اینها فیلم جنگی و دفاع مقدسی نیستند. اینها فیلم هایی هستند که از قبل تصمیم گرفتن قهرمانشان یک آدم خوب باشد! از اول می بینید یک آدم خوبی است که یک سری کارهای خوبی هم می کند! من نه شاهد درامی هستم، نه ساختار داستانی، نه پیچشی وجود دارد، نه قهرمانش قهرمان است، نه ضدقهرمان ضدقهرمان است، خب واقعیت این است که شما همچین فیلمی را نمی بینید.
نکته مهم این است که شما وقتی سراغ بدی ها یا تیره بختی ها می روی، نگرش خودت چیست؟ ممکن است معتقد به نهیلیسم باشی و همه چیز را پوچ بدانی که این یک تأثیر اجتماعی دارد، و یا ممکن است بگویی نه، اگرچه شرایط تیره است، ولی من به سربلندی معتقدم، من به قهرمان معتقدم، من به بیرون آمدن از بحران معتقدم.
مشکل اصلی فیلم ها و سریال های ایرانی این است که معتقد به بیرون آمدن از بحران نیستند و در همان موقعیت می ماند و تماشاگر را دعوت به تحول نمی کند، دعوت به ایستایی می کند.
این را لطفاً بیشتر تبیین فرمایید.
یعنی همان نکته منفی که فیلم به ظاهر قصد نقد آن را دارد، در مخاطب نهادینه می شود. مثلاً من بارها دیدم در سریال ها که زن دارد شوهرش را استراق سمع می کند یا دیگری پشت در مشغول گوش دادن به حرف های دیگری است که این یعنی «دعوت به تجسس». خب این در بسیاری از آثار تلویزیون اصلاً تبلیغ می شود و پس از تماشای فیلم، مخاطب خودش احساس می کند که باید بیشتر مراقب شوهرش باشد! یا «دعوت به فضولی در زندگی دیگران» که به شدت در دین ما نهی شده است. و یا «مقایسه ایجاد کردن»؛ یعنی «لوکسی گری» که لوکس بودن را نه در نظم و تمیزی ببیند، بلکه «تنوع طلبی» و «تجمل گرایی» را در جامعه گسترش دادن.
شما یکدفعه می بینید مردم علاقه پیدا می کنند در یک پنت هاوس خیابان زعفرانیه باشند! آن کسی که در یک خانه کوچکی در یک شهرستان زندگی می کند، او را نسبت به زندگی خودش شرمنده و متأسف می کنند.
به نظر شما دلیل این مشکل در فیلم های ایرانی چه چیزی است؟
نگاه غلطی که چه در دستگاه ممیزی ما و چه در برخی ناقدین محتوایی وجود دارد. اینکه تصور می کنند در یک فیلم، همه چیز باید خوب باشد و بدی نمایش داده نشود. درحالی که ما از بدی به خوبی می رسیم، از شک به ایمان می رسیم. درگیری بین ضعف ها، شک و ایمان، بدی و خوبی است که داستان را جذاب می کند. شما حتی در مورد ابر قهرمان هایی مثل بتمن و سوپرمن هم می بینید که این ضعف هایشان است که شما را به دیدن ادامه فیلم ترغیب می کند. اینکه بر این ضعف هایشان غلبه می کنند. اگر همه چیز خوب باشد و قهرمان بدون ضعف همه مشکلات را پست سر بگذارد که فیلم کارتونی می شود و تماشاگر او را باور نمی کند و با او همزادپنداری نمی کند.
ادامه دارد...