پایگاه 598 - نمیدانم درستش چیست، اما مطمئنم که هرچه هست، این نیست. جامعهای صحیح است که همهچیز سر جای خودش باشد و پیچ و مهرههایش درست کار کنند و من چنین وضعی را شاهد نیستم. این را از آن جایی میگویم که میبینم تمام مبانی اطرافم بر تمایلات و نیازها و توانمندیهای مردانه استوار گشته و زن هیچ جایگاهی در زیرساخت این مدنیت ندارد و گویی وصلهایست ناجور. تابهحال انواع همایش مردان را شنیدهاید؟ فرهنگسرای مردان، نقش مردان در پیشرفت اجتماع، اهمیت حضور مرد در عرصههای علمی، حضور مردان مسلمان در عرصههای علمی، حساب ویژهی پسران و هزار مطلب اینچنینی دیگر هیچگاه بهچشم نمیخورند.
نیازها و تمایلات زنان دیده نمیشود یا اگر بشود، از فرعیات جامعه حساب میشود.
مصداق و گواه سخنم اینجاست که عموم مردان مشکلی با هویت مردانهی خویش ندارند. میدانند که مرد هستند، باید سر کار بروند، شب برای استراحت به منزل بیایند، همکار دارند و رئیس و همسر و فرزند که دو تای آخری را باید حمایت مالی و معنوی کنند.
به طرف دیگر ماجرا برویم؛ به جایگاه زن. زنان جامعهی ما نمیدانند مرد هستند یا زن! این واقعیت امر است. باید کار کنند یا نه؟ اگر بله، که وقت و حالی برای زن بودن و مادر بودن ندارند؛ چراکه علی (علیه السلام) میفرماید: «زن گل بهاریست، نه قهرمان.» و اگر نه، که در منزل آنقدر از جامعه دور میشوند که توانایی تربیت صحیح فرزند را نخواهند داشت. علی (علیه السلام) میفرماید: «فرزندانتان را برای زمان خودشان تربیت کنید.» به کدام یک از این دو مهم می توان دست یافت؟ آیا این مهم را میتوان با در خانه ماندن و نگریستن به دیگران از پشت آکواریوم گزینشی تلویزیون برآورده ساخت؟ یا باید کار کرد و خود را له نمود؟ کاش کسی جوابی برای این اصل عدم قطعیت هایزنبرگ (۱) مییافت!
اکثریت قریببهاتفاق افراد این دوره و زمانه راه دوم را برمیگزینند؛ کار کردن. جامعه از او میخواهد مانند مردان کار کند و مسئولیتپذیر (!) باشد. با دیگر همکاران زمخت و سنگین رفتار نماید و از طرف دیگر هم مدام تفاوتهایش با مردان را به سخره میگیرد؛ خاله زنک بودن، رانندگی قانونمند، بلد نبودن پارک ماشین، سبزی پاک کردن، صحبتهای خارج از کار، تمیز بودن و هزار خصیصهی دیگر زنانه، تا در نهایت، او برای مقبولیت در اجتماع خُلق و خویی کاملا مردانه بگیرد؛ رانندگی بیقانون، نگران نبودن و اهمیت ندادن به مشکلات دیگران، کثیف و شلخته بودن، انجام ندادن کارهای ظریف و زنانه مثل کارهای هنری چون خیاطی و ملیلهدوزی و کارهای خانگی چون سبزی پاک کردن و آشپزی باحوصله.
همهی اینها به این دلیل است که ملاک صحیح و بینقص بودن، مرد است. زن با او سنجیده میشود، نه با خودش! پس او آگاهی و ارضای حس مفید بودنش را به قیمت اینها بهدست میآورد.
و حالا روی دیگر این سکهی کج و کوله (!) این زن زمختِ بیروحِ مردنما وارد منزل شده است. نگاهها به او میفهماند که تمیزی و غذا و کارهای خانه و مهربانی و نگرانی برای مشکلات دیگر اعضا و… انتظاریست که جامعه و مردش از او دارد. با تمام وجود میدود تا کانون گرم خانوادهاش به سردی نگراید؛ چون او مسئول است و باید مسئولیتپذیر باشد! پس او بعد از محل کار، رنگی کاملا متفاوت باید به خود بگیرد تا اینجا نیز «وظیفه»اش را بهخوبی انجام دهد!!!
این انسان زن است یا مرد؟ او کیست؟ اصلا هویت دارد؟ آیا تمایلات و برآوردن نیازهای او در برنامهی روزانهاش گنجانده شده؟ آیا او دیده میشود یا فقط ابزاریست برای برآوردن نیازهای جامعه در سطوح مختلف؟
همینجاست که بنیان خانواده بر اثر لرزش مبنایش که زن است، میلرزد و سست میشود؛ چون او هویتش را نمیداند و گاه بر اثر فشار طاقتفرسای وظایف، جای نقشها را اشتباه میکند. در خانه مرد است و در جامعه زن. با همکارانش لطیف است و با همسرش زمخت. به بیگانه محبت میکند و به خانوادهاش ناملایمی و بیتوجهی و به تبعِ سست شدن کوچکترین واحد اجتماع -خانواده- جامعه هم بر خود میلرزد. اینجاست که همه به این فکر میافتند که چه کنیم و کجای جامعه را چسب زخم بزنیم و چه قشری را آموزش دهیم و…
حال آنکه خانه از پایبست ویران است!
نمیدانم درستش چیست، اما مطمئنم هرچه هست، این نباید باشد!
——————————————————-
۱. این اصل اظهار میدارد که جفتهای مشخصی از خواص فیزیکی، مانند مکان و تکانه، نمیتواند با دقتی دلخواه معلوم گردد. به عبارت دیگر، افزایش دقت در کمیت یکی از آن خواص مترادف با کاهش دقت در کمیت خاصیت دیگر است. بهطور خلاصه، یعنی هرچه به عدد دقیقتری از مکان الکترون برسیم، عددی که از تکانه یا سرعت آن بهدست میآوریم، غیر دقیقتر خواهد بود!
منبع: نشریه الکترونیک چارقد