به گزارش پایگاه 598، موسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی(ره) چندی پیش اقدام به چاپ خاطرات صادق طباطبایی (دایی سید حسن خمینی) در قالب کتاب "لبنان،امام موسی صدر،فلسطین"نمود. وی در این مصاحبه مطالبی بسیار عجیبی مطرح نموده است که تعجب هر خواننده ای را بر می انگیزد.
صادق طباطبایی با ذکر خاطره ای در صفحه 27 این کتاب مدعی می شود که امام خمینی(ره) از پدر وی (مرحوم آیة الله محمد باقر سلطانی طباطبایی) درخواست تفویض امر ولایت را به خود می کند! وی در ادامه اظهار می دارد که پدرش قصد استنکاف از این امر را داشته، اما هنگامی که با اصرار امام (ره) مبنی بر دشواری تصمیم گیری در صورت عدم داشتن ولایت مواجه می شود با اکراه قبول کرده و شرط می کند که از این قضیه در زمان حیاتش کسی مطلع نگردد.
نکته جالب در مورد مطلعین این قضیه این می باشد که گوینده ادعا می کند مرحوم سید احمد خمینی (ره) آنرا برای افراد مورد وثوق خود که شامل مهدی کروبی و موسوی خوئینی ها می گردد، نقل کرده است! این ادعای تفویض ولایت در حالی بیان می شود که بر اساس مبانی فقهی شیعی ولايت تشريعي الهي در زمان غيبت معصوم به فقيه عادل ـ يعني شبيهترين و نزديکترين شخص به امام معصوم ـ منتقل ميشود و این امر قابل تفویض از سوی شخص غیر معصوم نمی باشد. از اين رو فرمودهاند: شعبهاي از ولايت تشريعي امام (ولايت سياسي) به دليل غيبت و عدم حضور، به نايب عام او واگذار شده است و ولايت سياسي فقيه امتداد ولايت انبيا و اوليا است و با ولايت سياسي آنها يکسان و برابر است.
وی در ادامه بیان خاطرات نادر خود با نقل خاطره ای عدم اشکال شرعی دست دادن مرد مسلمان با زنان خارجی را به دلیل عرف کشور های غربی به پدر خود نسبت داده و مدعی می شود که مرحوم شهید بهشتی و آیة الله شهید سید محمد باقر صدر(رهبر شیعیان عراق که در سال 1359 توسط صدام به شهادت رسید) نیز با پدر وی هم عقیده بوده اند!
در حالیکه این کتاب حاوی
مطالبی است که کذب بودن آن بر هر خواننده ای واضح است و از موسسه تنظیم و نشرآثار
امام(ره)که این روز ها به جولانگاه مخالفین میراث امام خمینی(ره)که همانا اصل
ولایت فقیه می باشد، تبدیل شده اما جای بسی تأمل است که وزارت ارشاد از این کتاب
به عنوان کتاب برگزیده سال تقدیر نمود.
قسمتی از متن کتاب (صفحه 27):
... " اجازه دهید تا برایتان قضیه ای را نقل کنم که تا کنون در جایی منعکس نشده است. چه بهتر که این قضیه همین جا مطرح گردد. مرحوم پدر اصرار داشتند، که این مطلب در زمان حیاتشان به کسی گفته نشود ، اما به هر حال در زمان حیاتشان این قضیه بازگو گردید، یعنی مرحوم حاج احمد آقا در اواخر عمر گرانبار خود،
آن را برای آقایان مهدی کروبی، علی اکبر آشتیانی و سید محمد موسوی خوئینی ها و تنی چند از دوستان و یاران امام تعریف کردند. قضیه از این قرار است:
در همان ماه های اول انقلاب، یعنی در اردیبهشت یا خرداد سال 1358 بود که شبی خواهرم زنگ می زند و به پدر می گوید، امام می خواهند با شما صحبت کنند امام که آن موقع در قم اقامت داشتند، گوشی را می گیرند و به پدرم می گویند«مطلبی می خواهم به شما بگویم که الان احمد برایتان توضیح خواهد داد» چون حال خیلی مساعدی نداشتند گوشی را به احمد آقا می دهند ظاهراً با این جمله می خواستند تاکید کنند که مطلب موثق است احمد آقا گوشی را می گیرد؛ ایشان مثل ما به پدر آقاجون می گفتند. احمد آقا می گوید: « آقا جون! آقا می گویند که شما ولایتتان را به من تفویض کنید» آقاجون در جواب می گویند: « ما هر چه داریم از شما داریم. شما بر ما ولایت دارید من بر کسی ولایتی ندارم» احمد آقا می گوید: « امام می گویند من نه تعارف می کنم و نه شوخی! من احساس مسئولیت شرعی می کنم و تکلیف برایم شاق است، باید اجازه داشته باشم که تصمیم بگیرم. بنابراین شما این اجازه را به من بدهید و ولایت خود را به من تفویض کنید» آقاجون می گویند:« این بزرگواری و شکسته نفسی شماست؛ اما چون عنوان شرع را رویش گذاشتید، من هر چه دارم در اختیار شماست و از جانب من مختار هستید" ....
------------------------
محمد حسین رضایی