به گزارش
پایگاه 598، دفاع مقدس هشت ساله ملت ايران در برابر تجاوزات رژيم مورد حمايت ابرقدرت هاي جهاني شيريني ها و تلخي ها و رمز و رازهاي فراواني دارد كه هنوز با وجود گذشت قريب دو دهه از پايان جنگ و علي رغم همت و تلاش مورخان و نويسندگان تاريخ و حوادث جنگ بسياري از آنها مورد تجزيه و تحليل و موشكافي جدي قرار نگرفته است.
يكي از موضوعات اصلي مرتبط با دفاع مقدس مسئله پذيرش قطعنامه 598 از سوي جمهوري اسلامي ايران است كه در آن روزهاي حساس حرف و حديث هاي فراواني با خود داشت و امروز هم شايد نسل جوان به درستي نتواند علل و عوامل تاثيرگذار در پذيرش آن را براي خود حلاجي كند. به همین منظور پایگاه 598 گفتگوی صورت گرفته با سردار محمد کوثری از فرماندان جنگ و همچنین نماینده مردم تهران در مجلس نهم را منتشر می نماید.
به نظر حضرتعالي پذيرش قطعنامه مولود يك امر سياسي بود يا نظامي يا اقتصادي؟اگر بخواهيم راجع به پذيرش قطعنامه از ديدگاه امام بگوئيم هيچ يك از اين عوامل نبود. يعني بر اساس تصميمي كه خود حضرت امام گرفتند صورت گرفت و ايشان نه اينكه به اين مسائل توجه نداشتند، بلکه اين نبوده كه بخواهيم بگوئيم بر اساس اين موارد اتفاق افتاد، اما از طرفي هم ميشود گفت كه هر سه مورد هم وجود داشت . به خاطر اينكه وضعیت اقتصادي در آن زمان زياد مناسب نبود، از نظر سياسي هم به صورتي بود كه ميطلبيد ما تصميم بگيريم و از نظر نظامي هم به صورتي بود كه باز بهترين زمان همان وقتی بود كه اين تصميم گرفته شد. پس در هر حال از ديدگاه حضرت امام اگر بخواهيم بررسي كنيم بايد بگوئيم هيچ يك از اين موارد دخيل نبودند، بلكه خود حضرت امام مصلحت را در اين ديدند، يعني در اثر مشورتي كه با مسئولين كردند، اما اگر بخواهيم از سوی مسئولین کشور نگاه كنيم هر سه موردش وجود داشته است.
در آن نامهي که به حضرت امام نوشته شد برخی از استنادها نظامي است.از يك طرف نظراتي كه آقاي هاشمي خواسته بود در آن نامه آمده است و همچنین نظر نخستوزير وقت آقاي موسوي، فرمانده سپاه، مسئول تبليغات جبهه و جنگ كه وزير ارشاد وقت اقاي خاتمي بود، و استناد ها از هر سه طرف شده بود نه فقط نظامی.
به نظر حضرتعالي مسئولين وقت در گزارشاتشان نسبت به حضرت امام چقدر صداقت داشتند؟از ديد خودشان صداقت داشتند ولي از ديد اين كه ما در بطن موضوع و جنگ بوديم بايد بگوئيم آن شناخت خيلي دقيق و قطعي را نتوانسته بودند انتقال بدهند، بلكه ظاهر موضوع را انتقال داده بودند و همين بحث هم بالأخره جمعبندي شد.
چرا حضرت امام رضایت به قبول قطعنامه ميدهند؟ و اينكه با پذيرش قطعنامه چقدر از اهدافي كه حضرت امام براي جنگ ، ادامهي جنگ و نتايج آن متصور بودند ،رسيديم.بحث موضوع پذیرش قطع نامه 598 اين طور بود كه آقاي هاشمي به عنوان جانشين فرمانده كل قوا آمدند نظرات افرادي را گرفتند، جمعبندي كردند، با خيلي از مسئولين تصميمگيرندهي كشور، هم در بُعد اقتصادي و هم در بُعد سياسي به شور گذاشتند و به اين نتيجه رسيدند كه ديگر نميشود جنگ را ادامه داد، به همين دليل وقتي كه به نتيجه رسيدند به اتفاق سي چهل تا از مسئولين سياسي و نظامي و تقريباً اقتصادي اين نتيجه را خدمت امام بردند و در آنجا موقعي كه نتيجهي آن جلسه را ارائه كردند، حضرت امام بعد از بررسي بالأخره پذيرفتند و اين كه بايد بگوئيم قبول قطع نامه از جهاتي هم بهترين موقع برای پذیرفتن بود و باعث غافلگيري دشمن شد و دشمن فکر این را نمی کرد که امام چنین تصمیمی را بگیرد.
ما به چه سطحی از اهدافمان ( حداقل ، متوسط و حداکثر ) رسيديم؟ما كه به اهدافمان رسيدیم چون دشمن را كاملاً بيرون كرده بوديم، اما اينجا شعار بر اين اساس بود كه جنگ جنگ تا رفع فتنه، شايد به اين هدف كه حضرت امام در صحبتهايشان كرده بودند و مردم شعار ميدادند، به اين نتيجه نرسيديم، اما اصل موضوع كه بالأخره دشمن را توانستيم بيرون كنيم، تنبيهش كنيم و نگذاريم يك وجب از خاك كشورمان در اختيار كشور باقي بماند، همه جوره بايد بگوئيم كه نتيجهي مثبت آن قطعنامه بود.
ما ميخواهيم بدانيم اين گزارشاتي كه خدمت حضرت امام بردند چقدر در تصميم حضرت امام اثر داشت، نه از اين جهت كه بگوئيم امام العیاذ بالله از ترس چنين تصميمي گرفتند! ميخواهيم بدانيم اگر اين گزارشات، گزارشات ديگري بود - بيشتر از جنبه نظامي و اقتصادي - امكان داشت حضرت امام قطعنامه را قبول نكنند، یعنی این گزارشات چقدر مبنای تصمیم گیری حضرت امام بود؟امام نگاه نميكرد به تصميمات مسئولين، به امكانات و به وجود تجهيزات، به حضور مردم و در نهايت همهي اينها را كه كنار هم بگذاريم بايد بگوئيم حضرت امام تصميم گرفتند، يعنيم وقعي كه مسئولين به اين نتيجه رسيدند، اما اينكه من عرض كردم برداشتها تا حدّي غلط بود، تا حدّي دقيق نبود، اين نه اينكه عنادي داشته باشند اما برداشت خودشان را ارائه كرديم كه اين برداشت ديگر برداشت جامع و كاملي نبود به خاطر اينكه اگر جامع و كامل بود، حضرت امام برنميگشت بگويد اگر ميدانستم مردم اين چنين در صحنه حضور دارند من راه را ادامه ميدادم، يعني شناخت، مثل آقاي خاتمي كه بايد بگوئيم به عنوان مسئول تبليغات دفاع مقدس بود در اواخر جنگ، شناخت نداشتند و گفته بودند مردم خسته شدند و حضور پيدا نميكنند، در صورتي كه ديديم مردم چطوري حضور دارند، موقعي كه حضرت آقا در نماز جمعه از مردم خواستند كه حضور پيدا كنند چقدر گسترده آمدند حضور پيدا كردند، وقتي حضور پيدا كردند از يك طرف هم اين پذيرش باعث شد كه منافقين خيلي عجله كنند، اولاً دشمن نشان داد كه به قانون پايبند نيست، علّتش هم اين بود كه وقتي ما پذيرش قطعنامه را اعلام كرديم از طرف حضرت امام، عراقيها تازه حمله كردند و تا همان مناطقي را كه گرفته بودند در اوايل جنگ بيش از آن تجاوز كردند ولي وقتي كه نيروها آمدند سازمان پيدا كردند در كوتاهترين زمان اينها را چون متحرك بودند عقب زديم و ما هم رفتيم روي مرز، اين يك مورد بود، پس دشمن به هيچ قاعده و قانوني پايبند نبود و فقط منافع خودش را ميخواست و اينجا فقط زور بود كه بايد نشان داده ميشد كه بحمدالله مجدداً اين مسئله باز اقدام شد و دشمن را بيرون كردند.
دوم اينكه منافقين اينطوري احساس ميكردند كه ميتوانند راحت تا تهران بيايند و مردم از نظام اسلامي حمايت نميكنند و بر اين اساس خيلي تعجيل و خيلي عجولانه آمدند حمله كردند تا جايي كه عراقيها گفته بودند كه تا سرپلذهاب ما راه را باز ميكنيم و شما از آنجا بيائيد تا تهران برويم، اين شد كه منافقين هم آمدند به دام نيروهاي رزمندگان اسلام كه اين هم خودش لطف خدا بود كه نزديك يك سوم از نيروهاي آنها در عمليات مرصاد قتل عام شوند و توان خودشان را از دست بدهند. پس هر يك از اينها ميتواند باشد كه اينها باعث شد كه نه تنها خود قطعنامه نكات مثبتي داشته باشد بلكه طبعات مثبتش هم بر همين اساس بوده.
نگاه حضرت امام به جنگ تفاوتي نسبت به نگاه بقيهي مسئولين داشت؟بله. امام اصلاً يك چيز ديگري فكر ميكرد و يك جور ديگري مردم را نگاه ميكرد و توانمنديهاي مردم را شناخت خيلي عميق و دقيقي نسبت به مسئولين ديگر داشت و يا كلاً اصلاً نسبت به مسئلهي دفاع مقدس امام طوري ديگري نگاه ميكرد تا مسئولين. مسئولين خيليهايشان بالأخره در اين رابطه خسته شده بودند، در اين رابطه شايد يك حالت آيهي يأس ميخواندند، اما امام نه! امام چون بر اساس آن حركت الهيِ خودش با خدا معامله ميكرد و از توانمنديِ مردم بسيار عميق شناخت داشت، لذا اين بود كه اصلاً نسبت به ديدگاه خيلي از مسئولين به صورت ديگري بود ولي امام نميخواست دور از واقعيتها بخواهد تصميم بگيرد بلكه بر اساس يك سري واقعيتها و نظرات مسئولين تصميم گرفتند.
شما با پيش فرض اين تفاوت ديدگاه، باضافهي خيلي از صحبتهايي كه خيلي از همين مسئولين رده بالاي زمان جنگ امروز دارند، اينها را كه كنار هم بگذاريم، تعبير جام زهر را چطور معرفي ميكنيد؟ يك جامي كه زهر در آن هست و بعد طرف ميخورد و معلوم هم هست كسي كه ليواني پر از زهر ميخورد چه اتفاقي از نظر جسمي به سرش ميآيد. شما اولين چيزهايي كه از شنيدن تعبير جام زهر به ذهنتان خطور ميكند چيست؟گذشته از اين مسائل؛ اين حرف كه در اينجا بعضي از مسئولين، شايد اگر ميدانستند چنين موضوعي ميخواهد پيش بيايد، هيچ موقع نظر خودشان را مكتوب نميكردند، يا نظر خودشان را نميدادند، اما بالأخره چون آقاي هاشمي به عنوان جانشين فرمانده كل قوا بود و خواسته بودند كه نظراتشان را بدهند اين چنين شد كه بالأخره آن نظراتي كه مكتوب كردند و درخواستها را مكتوب كردند و ارائه دادند، بر اساس آن اسناد و مدارك آقاي هاشمي آمد كار را دنبال كرد كه بتواند به اين نتيجهاي كه ميخواست برسد.
چهار پنج روز پيش آقاي هاشمي يك صحبتي كردند و فرموده بودند كه ما رفتيم خدمت حضرت امام يك سري اطلاعات و بحثها كرديم و بعد حضرت امام فهميدند و قضيه را متوجه شدند و آن تصميم بزرگ تاريخي را گرفتند.ايشان كه اظهار نظر كردند بالأخره بعد از گرفتن نامههايي كه گفتم از نخستوزير وقت، از آقاي خاتمي كه مسئول تبليغات جبهه بود و از آقا محسن كه بالأخره آقاي هاشمي گرفته بود، بعد از آن رفتند صحبت كردند و الا قبلش اين نبوده كه به اصطلاح بخواهند صحبتي باشد، اوضاع يا روند در جبههها هم واقعيّتش آنطور كه داشت عمل ميشد خوب نبود، همهي اينها اگر بخواهيم به ظاهر مادي نگاه كنيم درست تصميم گرفته شده، ولي اگر بخواهيم به آن ديدي كه امام به مسئله نگاه ميكردند، نه! امام جاي ديگري را ميديدند و بايد بگوئيم اصلاً با اين امكانات و اين چيزها نبود كه بخواهند تصميم بگيرند، چون اگر ميخواستند آنطوري تصميم بگيرند روزهاي اول جنگ اصلاً نبايد ميگفتند كه مردم بيايند دفاع كنند، پس اين ديدگاهها تفاوت دارد، ولي اگر ميدانستند كه ميخواهد نهايتاً به جام زهر تبديل بشود، مثلاً ميدانند كه مثل دكتر رضايي هيچ وقت نامهاي بر اين اساس نميدادند.
امروز که بالأخره متوجه شدند جام زهر بوده، و تبعاتش را ديده اند، ولي خيلي مفتخرانه به آن كاري كه قبلها كردند افتخار ميكنند و آن را يكي از اسناد درخشان كارنامه عمل خودشان ميدانند.حالا آن نظرات خودشان است ولي نظر من اين است.
به عنوان آخرين سؤال؛ نقش شخص آقاي هاشمي را در قطعنامه چطور ارزيابي ميكنيد؟به عنوان جانشين فرمانده كل قوا كه ميخواست وضعيّت جنگ و منطقهي جنگي را تعيين تكليف كند، حالا آمدند دست به چنين كاري زدند، بالأخره به عنوان جانشين فرمانده كل قوا جايگاهشان يا به اصطلاح تصميماتشان را خودشان بايد بيايند اعلام نظر كنند، ولي ما در آن مقطع از زمان ميگفتيم، البته به عنوان فرمانده لشكر بوديم، ميگفتيم اين كار ضرورتي نداشت بلكه ميشد با همان وضعيّت هم ادامه بدهند، تا اينكه بالأخره امام به آن خواستهي خودش كه جنگ جنگ تا رفع فتنه برسند. البته يك طرف ديگرش هم اين است كه هميشه رهبران تصميمي كه ميگيرند بر اساس مشورت نزديكان است كه مسئوليتي دارند، خود پيامبر را هم كه نگاه كنيد در خيلي از جاها خودشان نظر مخالف داشتند ولي موقعي كه نظرات را جمع ميدادند ميپذيرفتند، مثل جنگ احد، اينها چيزهايي بوده كه بر اساس نظرات نهايي مسئولين ايشان تصميم ميگرفتند.