تهران امروز، در چند سال گذشته،سینمای ایران بهشدت با افت تماشاگر مواجه
شده و در این ماجرا،عوامل مختلفی دخیل و موثر بودهاند. از اینرو،امروز
دیگر بسیاری از سینماروهای حرفهای قدیم،که برای اکران فیلمهای دلخواه و
محبوبشان یا فیلمهایی که تماشای آنها را در جشنواره فیلم فجر از دست داده
بودند لحظهشماری میکردند،ترجیح میدهند به جای هزینههای گزاف و نجومی
جهت دیدن فیلمها در سالن سینما،منتظر پخش آن فیلم در شبکه خانگی بمانند و
با پرداخت بهایی بسیار کمتر از قیمت بلیت،نسخه DVD فیلم را تهیه و همراه با
افراد خانواده تماشا کنند.
غافل از اینکه فیلمهای سینمایی تا سر
از شبکه خانگی یا حتی رسانه ملی درآورند،از فیلتر و ممیزیهای متعددی
میگذرند و در این طی طریق،هر کس به فراخور سلیقه،دیدگاه،اعتقاد و
حسوحالش،تکهای از اثر را جدا میکند و به دست نفر بعد میسپارد،تا
جاییکه در مواردی مشاهده میشود فیلمی را که مخاطبها در خانه و در دستگاه
ویدئو یا سینمای خانگی نظاره میکنند،کمترین میزان شباهت را به نسخه اصلی و
اکرانشده در جشنواره فیلم فجر دارد. اعمال این جرحوتعدیلهای
فراوان،اغلب داد کارگردان را درمیآورد و با اعتراض شدید اما بینتیجه
فیلمساز،منتقدها و هوادارهای فیلم مواجه میشود. مانند آنچه چند سال پیش
برای فیلم «هامون» و به بهانه نمایش آن در یکی از شبکههای تلویزیونی پیش
آمد و منجر به نگارش نامهای از جانب «داریوش مهرجویی» و انتشار در
ماهنامه فیلم شد.اینک بار دیگر همان ماجرا و اینبار در شبکه نمایش خانگی
رخ داده است.
فیلم «سعادتآباد» که همین یکیدو هفته پیش در این
واحد دسترسی به محصولات فرهنگی توزیع شد،یکی از مهمترین صحنههای پایانی
خود را از دست داد و به محتوای فیلم آسیب وارد شد. حال در چنین وضعیتی و در
مواجهه با این مشکل اساسی،پرسشهای بسياري پیش میآید. نخست اینکه چرا و
با چه توجیهی فیلمهایی که در اکران جشنوارهای و عمومی خود، بیکم و
کاست رنگ پرده میبینند، وقتی وارد دیگر رسانههای فرهنگیهنری
میشوند،اینگونه تکهپاره و دچار تغییرهای کم و زیاد میشوند؟چه کسی این
مرزها را تغيير داده و تهدیدهای اخلاقی،اجتماعی و سیاسی را برای پخش
فیلمها در هر بخش و قسمتی تعیین میکنند؟ در وهله نخست، به نظر میرسد این
اجرای موازین اصلاحی و اخلاقی بهزعم دستاندرکاران این امور،ناشی از نبود
نظارتی درست و قانونمند بر این چرخه توزیع باشد.
زیرا طبیعی است
فیلمهایی که بخصوص در دهه اخیر با وسواس بسیار مراحل کسب پروانة تولید و
نمایش را اخذ میکنند،پس از بارها نظارت و شور و بررسی، به دستور وزیر
ارشاد یا معاونان وی راهی اکران میشوند و به یقین آنها برای این نمایش
عمومی در سالنهای سینما،تمام خط قرمزها و موارد حساسیتبرانگیز را لحاظ
کردهاند اما با اینهمه،زمانی که مخاطبها فیلم را از شبکه خانگی تهیه
میکنند،آن را مغایر با نسخهای میبینند که در سینما دیده بودند.مهمترین
لطمهای که این موضوع به فروش فیلمها در شبکه نمایش خانگی میزند،
بیاعتمادی تماشاگرها به پخشکننده و حتی در بُعدی کلیتر تهیهکنندههای
فیلمهای آتی خواهد بود.
گرچه در این میان،نباید تهیهکنندهها را
چندان مقصر دانست،چراکه برای نمونه تهیهکنندهای که فیلمش در اکران
عمومی(به هر دلیلی) با شکست مواجه شده، برای جبران ضرر و بازگشت اندکی از
سرمایه، چشم امید به توزیع گستردة اثرش و فروش داخلی و جهانی آن بسته است.
بنابراین
حتی به قیمت کوتاهشدن صحنهای از فیلم،تن به توزیع خانگی آن یا فروش به
شبکههای تلویزیونی میدهد،ولی نباید فراموش کرد این خودسانسوری، بیش از هر
چیز،اجحاف در حق مخاطبی است که برای دیدن نسخة کامل و بیاشکال فیلم،هزینه
کرده و با چیزی خلاف انتظارش روبهرو میشود.از سویی دیگر، نبود یک متولی
مشخص و پاسخگو برای رسیدگی به چنین معضلی و همچنین وجودنداشتن یک آییننامة
مدون و اصولی که با رعایت موازین شرعی و قانونی کشور،اختیار تام برای
نشاندادن فیلم به انواع مخاطبها و قشرهای گوناگون ساکن در این سرزمین را
صادر کرده باشد،از دیگر دلایلی است که سبب قیچیخوردن فیلمها بر اساس
سليقه شخصي میشود.
گویا بهتر است متولیان اصلی سینما در این آب و
خاک،ابتدا تکلیفشان را با خود روشن کرده و بدانند چه چیزهایی را میخواهند
به چه کسانی(بخوانید عموم مردم!) نشان دهند،سپس اقدام به برپایی
جشنوارههای ریز و درشت و رسمي و غیررسمی و انتخاب و گزینش و نمایش فیلمها
کنند.این درست که برای مثال،در روزهای برگزاری جشنواره فیلم فجر،گروهی خاص
و در واقع جشنوارهباز مقابل سینماها صفهای دراز و طویل میبندند و این
امکان برای همه وجود ندارند که فیلمها را به تماشا و ارزیابی بنشینند اما
آیا آنها که در سالنهای جشنواره فیلم میبینند،تافتة جدابافتهاند یا
خاصتر از مردم معمولياند؟! به راستی آنها کیستند که حق دارند نسخة داغ و
اورژینال فیلم را ببینند و دیگران، باید به تماشای فیلمهای بیاتشده و
ناخنکخورده بنشینند؟! بامزه آنجاست که مقیاسهای سانسور در هر ایستگاه با
دیگری در تفاوت است و هیچکس هم نمیداند متر و معیار این تغييرات در
فیلمها بر چه اساس و قاعدهای است.
سکانس یا پلانی در صحنة پایانی
از فیلمی که در سینما از گیر و گرفتهای موجود در قصه،گرهگشایی و رفع
ابهام میکند،در نمایش خانگی به دست یک ممیز غیرکارشناس، از دل فیلم بیرون
میآید تا تماشاگر خانگی همچنان میان سردرگمی و پرسشهای بیپاسخ، سرگردان
باشد.
آیا با ممانعت از نمایش آنچه به واسطة درک و شناخت فیلمساز از
محیط پیرامون خویش و شرایط حاکم بر جهان داستانی فیلم و شهر و کشور در
اثرش گنجانده شده، به شکل غیرمستقیم از تماشاگر دعوت نمیکنیم چشمهایش را
بر واقعیت ببندد و چیزی را که به او عرضه شده،استفاده کند؟نکتة دیگری که
شاید بر دامنزدن به چنین شرایط موثر است، حضور اشخاص ناکارآمد در
تصمیمگیریها و صدور احکام اکران و نمایش است.
برخی از کسانی که
مجبورند فیلمها را تماشا و پروانه نمایش برای آن صادر کنند، صلاحیت و قدرت
تشخیص موارد ممیزی و موثر بر افکار عمومی را ندارند. این سنگپرانیهای
بیخود و بیجهت، کاغذبازیهای اداری و تشریفاتی و در نهایت قیچیکاریهای
نادرست فیلمهایی که(فارغ از خوب و بدبودنشان) برای پلان به پلان آنها،وقت و
اندیشه و سرمایه و نیروی انسانی هزینه شده، بیش از هر چیز به رونق اقتصادی
و فرهنگی سینماهای ما لطمه میزند و باعث میشود تماشاگرهای عشق فیلم و
سینما،از صرافت تعقیب و تماشای فیلمهای خودی بیفتند و به خرید و مصرف
فیلمهای خارجی و نشستن پای سریالهای زرد و بیخاصیت کشورهاي ديگر
علاقهمند شوند.