حدود 47 بهار از عمر با برکت ثامنالائمه(ع) میگذشت اما هنوز فرزندى کاشانه پر فروغش را فروزان نساخته بود، طعن و زخم زبان دشمنان ادامه داشت و حتی مانند «حسین بن قیاما» به وسیله نامه نیز امام رضا علیهالسلام را مورد آزار قرار مىدادند. چنانچه با وقاحت تمام در نامهاى به امام رئوف نوشت: چگونه ممکن است امام باشى در صورتى که فرزندى ندارى؟!
ضامن آهو (ع) پاسخ او را چنین میدهند: «از کجا مىدانى که من فرزندى نخواهم داشت، چند روزى طول نخواهد کشید که خداوند به من پسرى عنایت خواهد کرد که حق را از باطل جدا مىکند».
ضریح جوادالائمه(ع) در سال 1287 شمسی |
تا اینکه در دهم رجب سال 195 هجری پیشبینی امام رضا علیهالسلام با تولد امام جواد علیهالسلام به تحقق پیوست و با ولادت ستاره نورانی خاندان امامت تمامى شایعات مربوط به امام رئوف (ع) را پایان بخشید و دلهره و اضطراب را از میان شیعیان زدود، به همین دلیل است که ثامنالائمه (ع) در حق فرزندش میفرماید: این مولودى است که براى شیعیان ما «در این زمان» با برکتتر از او زاده نشده است.
علامه مجلسی(ره) در «جلاء العیون» درباره ولادت امام محمد تقی علیهالسلام مینویسد: ابن شهر آشوب به سند معتبر از حکیمه خاتون دختر امام موسی کاظم (ع) روایت میکند که روزی برادرم حضرت رضا(ع) مرا طلبید و فرمود: «ای حکیمه امشب فرزند مبارک خیزران متولد میشود و باید تو در وقت تولد او حاضر باشی»، من در خدمت آن حضرت ماندم، چون شب فرا رسید حضرت مرا با خیزران و زنان قابله به حجره آورد و چراغی نزد ما افروخت و از حجره بیرون رفت و در را بر روی ما بست.
حکیمه خاتون میافزاید: خورشید امامت با به دنیا آمدنش حجره را نورانی کرد، بر آن حضرت پرده نازکی چون جامه احاطه کرده بود و نوری از حضرت ساطع میشد، چون نور مبین را در دامن گرفتم، آن پرده حائل را از خورشید جمالش دور کردم، حضرت امام رضا(ع) به حجره آمد، پس از آنکه حضرت جواد (ع) را در جامههای مطهر پیچیده بودیم و حضرت رضا(ع) آن گوشواره امامت را از ما گرفت و در گهواره عزت و کرامت گذاشت و آن مهد شرف و عزت را به من سپرد و فرمود: از این گهواره جدا مشو!
حرم جوادالائمه(ع) در سال 1293 شمسی |
چون روز سوم ولادت فرا رسید، امام جواد(ع) دیده حقیقت بین خویش را به آسمان گشود و به سوی راست و چپ نظر کرد و به زبان فصیح ندا داد: «اشهد ان لا اله الا الله و اشهد ان محمد رسول الله»، چون این حالت غریب را از آن نور دیده مشاهده کردم، به خدمت حضرت رضا(ع) شرفیاب شدم و آنچه دیده و شنیده بودم را به خدمت حضرت عرض کردم، حضرت فرمود: «پس از این عجایب بسیار را بیش از آنچه مشاهده کردی، مشاهده خواهی کرد». (منتهی الامال ج2 ص572و573، المناقب ج4 ص394، بحار النوار ج48 ص316 و ج50 ص10، الانوار البهیه ص250 ، حلیه الابرار ج4 ص524 ، الثاقب فی المناقب ص504 ، مدینه المعاجز ج7 ص260)
این مولود با برکت که در سن 9 سالگی به امامت رسید و حدود 16سال رهبرى و امامت شیعیان را عهدهدار شد، در این مدت معجزات و کرامات زیادی را از خویش به یادگار گذاشت که در ادامه به برخی از این معجزات اشاره میشود.
حرم جواد الائمه (ع) در سال 1297 شمسی |
*شفای چشم
محمد بن میمون میگوید: به همراه امام رضا(ع) در مکه بودم، به حضرت عرض کردم، میخواهم به مدینه بروم، نامهای برای ابی جعفر بنگار تا با خودم ببرم، امام رضا (ع) تبسمی کرد و نامهای نوشت، به مدینه رفتم در حالیکه چشمهایم به دردی مبتلا بود، به درب خانه امام جواد (ع) رفتم، نامه را تحویل دادم، «موفق» غلام امام گفت: سر نامه را بگشا و در پیش روی امام قرار ده، این کار را کردم، آنگاه حضرت جواد (ع) فرمود: ای محمد وضعیت چشمت چگونه است؟، عرض کردم: یا بن رسول الله، همانگونه که مشاهده میفرمایید، بیمار است و نورش رفته است.
حضرت جواد (ع) دستش را دراز کرد، بر چشمم کشید، بیناییم چون سالمترین زمانش گشت. دستها و پاهای حضرت را بوسیدم و در حالی بازگشتم که بیناییام را بازیافته بودم و این در زمانی بود که سن حضرت کمتر از سه سال بود. (مسندالامام الجواد (ع) ص117، الخرائج والجرائح ج1 ص 372، موسوعة الامام الجواد(ع) ج1 ص235، اثبات الهداه ج3 338، بحارالانوار ج 50 ص 46، مدینة المعاجز ج 7 ص372، کشف الغمة ج2 ص365، حلیة الابرار ج4 ص540)
حضور عبدالباسط در حرم جوادالائمه(ع) در سال 1335 شمسی |
*آزادی از زندان
اباصلت میگوید: پس از دفن حضرت رضا(ع) به دستور مأمون یک سال زندانی شدم، پس از یک سال از تنگی زندان و شب نخوابی به ستوه آمدم، دعا کردم و برای رهایی از زندان به محمد(ص) و آلمحمد (ص) متوسل شدم، از خداوند خواستم به برکت آلمحمد (ص) در کار من گشایشی انجام دهد، هنوز دعایم به آخر نرسیده بود که حضرت ابی جعفر(ع) نجات بخش گرفتاران عالم، وارد زندان شد و فرمود: «ای اباصلت! از تنگنای زندان بیتاب شدهای»، عرض کردم: به خدا سوگند سخت بیتابم، فرمود: «برخیز»، دستی به زنجیرها زد و غل و زنجیرها از دست و پای من بر زمین افتاد، سپس دست مرا گرفت و از کنار نگهبانان زندان عبور داد، نگهبانان در حالی که مرا نظاره میکردند، توان سخن گفتن با مرا نداشتند و از زندان خارج شدم، سپس حضرت فرمود: «برو در امان خدا که هرگز نه دست مامون به تو میرسد و نه دست تو به مامون»، اباصلت میگوید: همانگونه که حضرت فرمود تا حال مامون را ندیدهام. (عیون اخبار الرضا (ع) ج 2 ص678)
حرم مطهر حضرت محمدتقی(ع) در سال 1342 شمسی |
*شهادت عصا بر امامت
«یحیی بن اکثم» از علمای دربار عباسی می گوید: روزی برای زیارت قبر رسول خدا (ص) رفته بودم که امام جواد (ع) را دیدم، با او در خصوص مسائل گوناگونی مناظره کردم ، همه را پاسخ داد، به او گفتم: خواستم از شما چیزی بپرسم اما شرم دارم از پرسش، امام فرمودند: «بدون آنکه سئوالت را بپرسی، من پاسخ آنرا میدهم، تو میخواهی بپرسی امام کیست؟، گفتم: آری به خدا سوگند همین است ؟!، فرمود:منم گفتم: بر این مدعا نشانه و حجتی دارید؟ در این لحظه عصایی که در دست امام بود، به سخن آمد و گفت: «اّنه مولایی امام هذا الزمان و هو الحجة»؛ «همانا مولای من حجت خدا و امام این زمان است». (الکافی ج1ص 353، الامام الجواد (ع) من المهد الی اللحد ص 72)
نمایی از حرم جوادالائمه(ع) در سال 1350 شمسی |
*نقره از برگ زیتون
«ابوجعفر طبرى» از ابراهیم بن سعید نقل مىکند که: حضرت امام جواد (ع) را دیدم که بر برگ درخت زیتون دست مىزد و آن برگها به برگ نقره تبدیل مىشد، من آنها را از حضرت گرفتم و آنها در بازار معامله کردم، آن برگها نقره خالص بود و هرگز تغییرى نکردند. (دلائل الامامة ص398، موسوعة الامام الجواد (ع) ج1ص228، اثبات الهداة ج3 ص 345)
نمایی از صحن بازسازی شده حرم کاظمین(ع) در سال 1389شمسی |
*طلا شدن خاک
«اسماعیل بن عباس هاشمى» مىگوید: در روز عیدى به خدمت حضرت جواد (ع) رفتم، از تنگدستى به آن حضرت شکایت کردم، حضرت سجاده خود را بلند کرد، از خاک قطعهاى از طلا گرفت، یعنى خاک به برکت دست حضرت به پارهاى طلاى گداخته مبدل شد، آن را به من عطا کرد، من آن را به بازار بردم، شانزده مثقال بود. (اثبات الهداة ج3 ص 338، بحارالانوار ج 50 ص 49، مدینة المعاجز ج 7 ص373، موسوعة الامام الجواد (ع) ج 1ص 253)
اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا اَباجَعْفَر، مُحَمَّدَ بْنَ عَلِىٍّ الْبَرَّ التَّقِىَّ الاْمامَ الْوَفِىَّ، اَلسَّلامُ عَلَیْکَ اَیُّهَا الرَّضِىُّ الزَّکِىُّ، اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا وَلِىَّ اللهِ، اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا نَجِىَّ اللهِ، اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا سَفیرَ اللهِ، اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا سِرَّ اللهِ