کد خبر: ۵۴۸۹۰
زمان انتشار: ۱۰:۳۱     ۲۵ ارديبهشت ۱۳۹۱
بولتن نیوز- مباحث مطرح شده در این گزارش و مطالب شماره های قبلی و بعدی آن دلیلی بر نفی دانش و آگاهی برخی از افرادی که از آنها نام برده می شود نیست بلکه مقاله اخیر بر این نکته تاکید دارد که اولا چرا نشریاتی مانند << ماهنامه مهر نامه>> تنها و به شکلی گزینشی سعی بر آن دارد که از روشنفکران و نویسندگانی استفاده کنند که بیشتر آنها دانش آموخته غربند و تفکر اکثر آنها متاثر است از علوم انسانی غربی و شرق کمونیستی. دوما هدف از انتخاب گزینشی چنین افرادی چیست و سیاستگذاران این گونه نشرییات چه چیزی را و با چه ابزاری می خواهند به خوانندگان خود القاء کنند. سوم اینکه در نهایت، چرا و چگونه باید به سمتی برویم تا بتوانیم علوم انسانی ای منطبق با فرهنگ و آیین اسلامی و ایرانی داشته باشیم.  دانشی که برگرفته از فرهنگ و مذهب ما باشد و علاوه بر پاسخ دادن به ذهن کنجکاو دانش پژوهان جوانی که در جستجوی ایده الی برای آینده و رشد و نمو ارزشهای برتر در جامعه اسلامی خود هستند، بتواند نمودی باشد از آنچه آموزه های دینی ما به ما آموخته و توان مواجهه ما با علوم انسانی برگرفته از آکادمیها و فلاسفه غربی و شرق کمونیستی را افزایش دهد.

علوم انسانی در حال حاضر دارای دو پارادایم اصلی است. یکی پارادایم "علوم انسانی مدرن" و دوم "علوم انسانی جدید" که با نام پست مدرن هم خوانده می شود. در "علوم انسانی جدید" با روش‌های عموماً تحلیلی، انتقادی و تفکری-تعمقی امور انسانی را مطالعه می‌کنند. این روش‌ها معمولاً در تقابل با روش‌های تجربی در علوم تجربی و علوم انسانی مدرن قرار می‌گیرند.

در این زمینه باید تدوین علوم را بر اساس تلفیق عناصر کارگشای گذشته و کارساز حال مدنظر داشت. بنابراین بومی‌سازی بدین معنا نیست که تنها به علوم سنتی بچسبیم و بر این اساس هر چیزی که علوم جدید ادعا دارد را رد کنیم. در مقابل، این امر هم پذیرفته نیست که تنها علوم جدید را ملاک قرار دهیم و در این راستا میراث سنتی را از خود دور کنیم. درواقع حقیقت از تلفیق آنچه که از گذشتگان رسیده با آن چیزی که در حال حاضر موجود است به دست می‌آید.

به عبارت دیگر حقیقت را باید میان علوم انسانی فعلی و مباحثی که از گذشته رسیده، جستجو کرد و با توجه به این رویه، یک نوع بازسازی را متناسب با جوامع خودمان صورت دهیم. همچنین با جداسازی عناصری از تفکر جدید که همخوانی دارد با تفکر سنتی و تطبیق آنها، نتایج و کاربرد آن را در فرهنگ خودمان دنبال کنیم.

بر این اساس، اساتید و هر فرد اندیشمندی که در این راه گام بر می‌دارد و در پی انجام اقدامی تازه در حوزه علوم انسانی است، باید متوجه باشد که چه عناصری از گذشته و حال می‌تواند در کنار یکدیگر کارساز باشد تا بتواند به صورت پازل‌وار، مشکلی از علوم انسانی را حل کند.

در این رابطه عبدالله نصری از شاگردان معروف علامه جعفری که از محضر اساتیدی چون فردید و مهدی حائری یزدی هم استفاده کرده است در رویارویی با تجدد می‌نویسد:

« به زعم شایگان ما بسیاری از مفاهیم تفکر غربی را ناآگاهانه و «بی‌چون و چرا و بدون دید تحلیلی و تاریخی می‌پذیریم» و دربارهٔ آنها پرسش نمی‌کنیم. خاطرهٔ قومی ما رو به زوال است. ما دچار توهم مضاعف هستیم، چرا که از یک سوی می‌پنداریم که ماهیت تفکر غربی را شناخته و می‌توانیم عناصری از آن را برگزینیم که با میراث فرهنگی ما سازگار است، و از سوی دیگر «گمان می‌کنیم که هویت فرهنگی خود را حفظ می‌کنیم»، در حالی که خاطرهٔ قومی ما تاب مقاومت در برابر تفکر غربی را ندارد. این توهم مضاعف به دو صورت بروز می‌کند: ۱. غربزدگی ۲. بیگانگی از خود »

« از نظر شایگان مدرنیته ما را دچار اسکیزوفرنی یا روان‌گسیختگی کرده‌است، چرا که مدرنیته نظام ارزشی خود را بر ما تحمیل کرده، و ما در میان دو جهان بیگانه از یکدیگر به سر می‌بریم. ما در مواجههٔ با غرب شیفته نظام‌های سیاسی و حقوق آن شدیه‌ایم و مفاهیم مدرنی چون حق و آزادی را پذیرفته‌ایم، بدون آنکه نسبت به الگوی معرفتی که مبنای این مفاهیم بود توجه داشته باشیم. همان چیزی که سروش هم به آن توجه دارد. »

دکتر جان لچز استاد فلسفه دانشگاه وندربيلت آمريکا نیز در مورد امکان بومي سازي علوم انساني می گوید: علوم انساني به مانند ساير علوم داراي محورهايي است که مي‌تواند در بسترها و زمينه‌هاي فرهنگي گوناگون مورد توجه قرار گيرند. به نظر وی در حال حاضر آنچه در علوم انساني مطرح است تبعيت از يک علوم انساني واحد نيست، کشورهاي گوناگون بر اساس نوع نيازشان از علوم انساني بومي شده، استفاده مي‌کنند. اما اين به آن معنا نيست که تمام آنچه در علوم انساني وجود دارد بايد بومي شود و يا نياز به اين کار باشد.


لچز تاکید می کند: امروزه شاهد تکوين و تکميل برخي نظريه ها در شاخه هاي گوناگون علوم انساني در بستر تاريخي هستيم. اينکه تا چه اندازه نظريه‌هاي مختلف در علوم انساني ثبات خود را حفظ کرده به ميزان تطابق آنها با واقعيات و توانايي آنها در پاسخ دهي به مسائل متوجه جوامع انساني بستگي دارد. بر اين اساس بايد در ابتدا ديد مسائل کنوني جوامع با نظريه‌هاي موجود قابل پاسخ هستند يا نه و کدام بخشها مي‌توانند پاسخگوي نيازهاي ما باشند.

اما علی رقم تمام آنچه گیته شد، مخالفان بومی سازی علوم انسانی معتقدند «علم»، علم است بنابراین بومی و غیربومی یا اسلامی و غیراسلامی منطقی ندارد. اما در مقابل چنین تفکری گروه دیگری از اندیشمندان حوزه علوم انسانی با تقسیم بندی هایی که برای علوم قائلند علوم انسانی و اجتماعی را در زمره علوم ترکیبی می دانند که قابلیت اتصاف به مکاتب را داراست. از نگاه این گروه صرف نظر از مباحث اعتقادی، شرایطی نظیر «آداب و رسوم»، «فرهنگ» و حتی «اقلیم و جغرافیای متفاوت»، می طلبد تا علوم انسانی و اجتماعی به عنوان علومی که محوریت مباحث آن انسان است به تناسب جوامع مختلف بومی سازی شود.

با چنین دیدگاهی، اسلامی سازی علوم انسانی در کشور ما در دل بومی سازی جای می گیرد. بنابراین مقصد و هدف، بومی سازی علوم است که اگر این مهم تحقق یابد اسلامی سازی را به عنوان زیرمجموعه ای از این حرکت عظیم با خود به ارمغان خواهد آورد. از سوی دیگر شاید یکی از دلایل موضع گیری مخالفان این موضوع تلقی نادرست آنها از بومی سازی علوم انسانی باشد؛ به این مفهوم که بومی سازی را مساوی با کنار گذاشتن کامل علوم انسانی موجود و خلق شکل جدیدی از علم می دانند درحالی که علوم انسانی- اجتماعی غرب قواعد و مبانی قابل پذیرشی دارد و بومی سازی به این معنی نیست که تمام تجربه انسانی غرب نادیده گرفته شود، بلکه برای اسلامی کردن می توان قواعد و نظریه پردازی های غرب را با ادله اسلامی سنجید. طبیعی است آن بخش از علوم موجود که با مفاهیم اسلامی در تعارض نیست به عنوان تجربه بشری قابل پذیرش است و آن بخشی که در تعارض است با پالایش و اصلاح و تطابق تعالیم عقلی و نقلی می تواند بازخوانی شود.

از سوی دیگر اما علوم انسانی حاکم بر جوامع غربی سال هاست شکست خورده است؛ این نکته ای است که بسیاری از اندیشمندان مغرب زمین خود به آن اذعان دارند و آثار آن را در شکل موج گسترده گرایش به ادیان الهی به ویژه اسلام گرایی و همچنین افزایش ظهور جریان های کاذب معناگرا مشاهده کرد، با این وجود اما بومی سازی به معنای اختراع دوباره چرخ دانش علوم انسانی نیست.

درعین حال تحصیل 2 میلیون دانشجو در رشته های علوم انسانی با منابعی که از غرب به ما ارث رسیده چالشی بزرگ است که می تواند افراد را دچار سردرگمی و درنهایت گرایش های سکولار نماید و این موضوع یکی دیگر از ضرورت های بومی سازی است.

به نظر دکتر «محمدرضا مرندی»، در علوم انسانی مکاتب موضوعیت پیدا می کند مثلاً در علم سیاست، اقتصاد، جامعه شناسی و یا حقوق مکتب لیبرالیسم مطرح می شود، مکتب مارکسیسم و مکتب اسلام مطرح می شود. ما هم اقتصاد لیبرالیسمی داریم هم اقتصاد سوسیالیستی و اقتصاد اسلامی هم داریم اما درمورد فیزیک چنین بحث هایی مطرح نیست و ما فیزیک لیبرالی و اسلامی و سوسیالیستی نداریم زیرا این دسته از علوم مبتنی بر تجربه صرف هستند.

در حدود قرن 18 بود که برخی از متفکرین غربی بحث تجربه گرایی را مطرح کردند که بعدها تحت عنوان «پوزیتیویسم» مطرح شد به این مفهوم که همانطور که ما در شیمی و فیزیک و علوم طبیعی صرفاً بر اساس مشاهده و آزمایش به قواعد علمی می رسیم در علوم انسانی و علوم اجتماعی هم باید بر مبنای مشاهده و آزمایش به قوانین علمی برسیم. این نگرش خاص تجربه گرایانه در غرب بوجود آمد و تبدیل به نگرش حاکم شد. از آنجایی که تجربه به وسیله حواس پنجگانه به دست می آید بنابراین غیر از پدیده های مادی را نمی توان مشاهده و آزمایش کرد بنابراین یک نگاه مادی و ماتریالیستی و حس گرایانه به پدیده ها شکل می گیرد و نگاه سکولار حاصل نهایی این دیدگاه است.

وقتی صحبت از بومی سازی می شود یک بعد این بومی سازی به اسلام مرتبط می شود و بعد دیگر آن به شرایط و ویژگی های محیطی و محلی برمی گردد که این بخش ضرورتاً ربطی به اسلام پیدا نمی کند. مثلاً وقتی ما می خواهیم جامعه شناسی را بومی کنیم یا نگاه بومی به جامعه شناسی داشته باشیم یک بعدش مسائل اعتقادی است و ضرورت اینکه نظریه پردازی هایمان براساس اعتقاداتمان باشد و بعد دیگرش هم مربوط به شرایط محیطی می شود که ما در آن قرار داریم. بالاخره ما یک جامعه شرقی هستیم با آداب و رسوم و سنت های شرقی و قاعدتا براساس شرایط محیطی جامعه ما به اقتضائاتی دست یافته است که جوامع دیگر یا غربی ها چنین آداب و رسومی را ندارند. بنابراین برای شناخت جامعه ایرانی و ارائه الگوی توسعه برای این جامعه باید به اقتضائات محیطی، شرایط اجتماعی و آداب رسوم چنین جامعه ای توجه داشت.

اولویت ما بومی سازی است. اگرچه این دو با هم در تعارض نیستند و در واقع اسلامی سازی در دل بومی سازی جای دارد به دیگر بیان اسلامی سازی زیر مجموعه یا یک بعد از بومی سازی است.

علت اینکه باید هر کشوری بر روی نگرش بومی نسبت به علوم انسانی تاکید داشته باشد و چه ایرانی مسلمان و چه هندوی غیرمسلمان همه به دنبال بومی سازی علوم انسانی هستند این است که در بحث توسعه نیز حتی اگر بعد اعتقادی کار را کنار بگذاریم شرایط بومی و آداب و رسوم در جامعه ای مانند هندوستان با جامعه فرانسه و یا ایران خیلی متفاوت است.

اما در بعد اعتقادی علوم انسانی علومی هستند که موضوعشان انسان است و این مهم مسئله را خیلی متفاوت می کند. علوم تجربی یا علوم طبیعی موضوعشان طبیعت است، پدیده ای که اراده در آن نقش ندارد. تحولات طبیعی ارادی نیست و به همین دلیل تجربه در پدیده های طبیعی تکرارپذیر است. اما در مورد انسان این طور نیست که در برابر هر عملی عکس العمل واحدی از خود نشان بدهد و در برابر رفتاری یکسان حتی در مورد یک انسان عکس العمل های متفاوتی را شاهدیم.

حالا در نظر بگیرید انسان های متفاوت عکس العمل متفاوت و حتی متضادی را در برابر یک رفتار و عمل یکسان نشان می دهند. چیزی که درعلوم انسانی اهمیت می یابد شناخت ذات انسان است و اینکه بشناسیم جهان چگونه جهانی است آیا فقط جهان مادی است؟ اینکه بشناسیم انسان چگونه موجودی است؟ آیا موجودی صرفا غریزی است یا فطری هم هست به بیان دیگر آیا صرفا در او گرایش های مادی وجود دارد یا گرایش های معنوی که از آن تعبیر به فطرت می کنیم هم در او وجود دارد. بنابراین متناسب با نوع انسان شناسی، نگرش ما نیز متفاوت می شود.

به بیان دیگر از نگاه علوم انسانی موجود، انسان موجودی است که فقط غریزه دارد و دیگر فطرت در او موضوعیت ندارد و این ها تماما مسائلی است که از دل ویژگی های علوم انسانی موجود بیرون می آید. این موضوعات برگرفته از مبانی نظری سکولار در غرب، موجب شده آنها به نتایج علمی متفاوتی در جامعه شناسی، روان شناسی، علم سیاست، علم اقتصاد و سایر زیرشاخه های علوم انسانی برسند و این نتایج ضرورتا از نگاه ما قابل پذیرش نیست زیرا ما انسان را به گونه دیگری شناخته ایم و شناخت دیگری از جهان داریم.

در علوم انسانی موجود که از قرن 18 به بعد در غرب شکل گرفته یک پوزیتیویستی، یک معرفت شناسی نسبیت گرا، انسان شناسی غریزه محور، هستی شناسی ماده گرا وجود دارد و این با نگرش ما از علوم انسانی متفاوت است. جهان شناسی ما اعم از عالم ماده و مجرد است. نگاه ما به دنیا هم اعم از دنیا و آخرت و نگاهمان به انسان علاوه بر غریزه بر مبنای فطرت هم هست و اگرچه بعضی معارف نسبی را نیز می پذیریم اما معرفت ما، نسبیت گرا نیست. اینها نتایج متفاوتی را به بار می آورد به همین جهت مبانی نظری متفاوتی را که ما پذیرفته ایم با مبانی نظری ای که در حال حاضر علوم انسانی و اجتماعی ما پذیرفته در حقیقت دو علم متفاوت را به وجود آورده و به تعبیری دو گفتمان علمی را در مقابل هم قرار مطرح داده است؛ یکی گفتمان علمی سکولار و دیگری گفتمان علمی دینی که در حقیقت گفتمان ماست.

نتیجه این وضعیت فقط تضاد و سردرگمی نیست، بلکه بازتاب های مختلفی دارد. خوشبینانه ترین و کم خطرترین بازتاب آن این است که وقتی دانشجوی مسلمان ما وارد دانشگاه می شود تصور می کند فقط علوم انسانی ارائه شده در دانشگاه، علم است و این علوم در مقابل یافته های دینی او قرار دارد. از سوی دیگر این دو همدیگر را تأیید نمی کنند و در حقیقت با هم در تعارضند و همدیگر را رد می کنند. کمترین اثر این پدیده این است که جوان دانشجو تصور می کند دین با علم تعارض دارد، زیرا دین آموزه هایی برگرفته از اسلام است. علم آموزه هایی است که در غرب بعد از رنسانس شکل گرفته و از قرن 18 به بعد جامعه شناسی، اقتصاد، روانشناسی، سیاست را شکل داده است. دانشجوی علوم انسانی به این نتیجه می رسد که آموزه های دینی، علمی نیست و میان علم و دین تعارض وجود دارد. نهایت این مسیر بی دین شدن فرد است چرا که افراد به اعتقادات دینی شان بی اعتماد می شوند، مردد می شوند و دست آخر هم اعتقادات دینی شان را کنار می گذارند.

این در حالی است که امروزه با نسبت بالایی می توان شکست علوم انسانی در غرب را پذیرفت و غرب به همان نسبتی که از مبانی درست انسان شناسی و جامعه شناسی و هستی شناسی و معرفت شناسی دور شده شکست خورده است. اما مشکلی که در دانشگاه های ما و همچنین در نشریاتی مانند "مهرنامه" به ویژه در مورد رشته های علوم انسانی وجود دارد این است که ما مقلدپرور شده ایم و یک یافته هایی از غرب گرفته ایم و آن را وحی منزل تلقی کرده ایم و بدون اینکه با یک نگاه نقادانه و عالمانه و مجتهدانه بررسی کنیم آنها را مقلدانه پذیرفته ایم و برای دیگران هم تکرار می کنیم. این مطلوب نیست و در نوشتارها و انتخابهای خود باید به جای استفاده مطلق از نظرات گروهی که مطلقا از علوم انسانی غرب تاثیر پذیرفته اند از نظرات منتقدینی که بر باورهای فرهنگی و اسلامی ما پایبند هستند نیز استفاده کنیم تا خدای نکرده در آینده به بیراهه نرویم.

به هر حال از جمله تاثیراتی که عدم انطباق علوم انسانی با مبانی اسلام در این سالها بر جامعه روشنفکری ایران گذاشته است می توان به ظهور و بروز نشریات به اصطلاح روشنفکری که بر پایه آموزه های غربی بنا نهاده شده اند و در آنها با بهره گیری از عقاید روشنفکرانی که دانش ایشان هم از نظریات نظریه پردازان غربی و سکولار سیراب شده و رشد و نمو پیدا کرده، اشاره کرد که بدون اینکه سعی در بومی کردن ساختارهای وارداتی علوم انسانی با فرهنگ اسلامی و ایرانی این مرز و بوم داشته باشند. بیشتر سعی بر آن دارند تا باتزریق تفکرات و حفظیات برگرفته از فرهنگهای ناهمگن و نامانوس با جامعه اسلامی ایرانی به ساختن جامعه ای بپردازند که هر گز نخواهد توانست بر پایه اندیشه های سکولار شوروی سابق و غرب امروزی استوار گرددیده و بر اساس آن هرگز نمی توان بنایی ساخت که توان اوج گرفتن تا ایده آل مورد نظر اشائه دهندگان ادبایت آن را داشته باشد.

از  جمله شخصیتها و چهره های معرفی شده توسط ماهنامه "مهرنامه" می توان به افرادی چون آصف بیات، خشایار دیهیمی، محمد علی همایون کاتوزیان، تورج اتابکی، احمد صدری، محمود صدری، بابک احمدی، داریوش شایگان،احسان نراقی، پرویز پیران و ... نام برد که در ادامه به طور به مختصر بیوگرافی  برخی از این افراد را در اختیار خوانندگان محترم قرار دهیم تا به چرایی تاثیر پذیری ادبیات علوم انسانی ما از غرب بیشتر پی ببریم؛ علومی انسانی که برای استفاده در ایران و کشورهای اسلامی ای چون ایران باید مورد بازنگری قرار گرفته و ان بخش از آنها  که قابل استفاده است بومی سازی شود. نه اینکه گروهی روشنفکر و جوان جویای علم را بدون ابزار دفاعی به مقابل آنها بفرستیم  و منتظر بمانیم تا با اولین ضربه های تیغ تیز قلم سر تعظیم فرود آورند:

 

آصف بیات

آصف بیات (متولد: ۱۳۳۳) محقق و نویسنده ایرانی و استاد جامعه‌شناسی دانشگاه لایدن هلند است. او پیشتر، به مدت ۱۷ سال، استاد دانشگاه آمریکایی قاهره (AUC) بوده است. بیات در اواخر دهه ۱۳۵۰، تحصیلات تکمیلی خویش را در دانشگاه کنت بریتانیا ادامه داد و نقش کارگران در انقلاب سال ۱۳۵۷ را به عنوان موضوع پایان‌نامه دکترایش انتخاب کرد که با نام «کارگران و انقلاب در ایران» به چاپ رسید...

اخیراً او با رویکردی به اسلام سیاسی در هزاره سوم، بر کارکرد آن در میان طبقات مختلف جامعه مصر متمرکز شده است. این پروژه، بخشی از مطالعه مقاله اسلام سیاسی بین ایران و مصر است که به‌ تازگی در قالب کتاب «دموکراتیک‌کردن اسلام» در آمریکا چاپ شده است.

 

خشایار دیهیمی

خشایار دیهیمی متولد تبریز از ویراستاران و مترجمان ایران است که از ترجمه هایش می توان به مجموعه کتابهای «نسل قلم»، «فلسفه غرب» و «فلسفه سیاست» و «گفت وگو با مرگ»، «یادداشتهای یک دیوانه»، «دیالکتیک تنهایی» و دهها کتاب دیگر اشاره کرد. «اولویت دموکراسی بر فلسفه» اثر ریچارد رورتی فیلسوف آمریکایی عنوان آخرین ترجمه کتاب اوست.

 

محمدعلی همایون کاتوزیان

محمد علی همایون کاتوزیان (متولد ۲۶ آبان ۱۳۲۱، تهران) است. تحصیلات رسمی دانشگاهی کاتوزیان در اقتصاد و جامعه شناسی است . او در سال ۱۹۶۷ لیسانس خود را از دانشگاه بیرمنگام دریافت کرد. در سال ۱۹۶۸ فوق لیسانس را از دانشگاه لندن و در سال ۱۹۸۴ دکترایش را از دانشگاه کنت در کانتربری گرفت. در سال‌های بین ۱۹۶۸ تا ۱۹۸۶ در انگلستان، ایران، کانادا و ایالات متحده اقتصاد درس داد. او در حال حاضر Research Fellow (پژوهشگر پسا دکترا/دستیار آموزشی)در کالج سنت آنتونی، و عضو هیات علمی مؤسسه شرقشناسی دانشگاه آکسفورد است.

 

تورج اتابکی

تورج اتابکی استاد «تاریخ اجتماعی خاورمیانه و آسیای مرکزی» در دانشکده تاریخ دانشگاه آمستردام و محقق ارشد در موسسه بین المللی تاریخ اجتماعی است. اتابکی همچنین رئیس انجمن اروپایی برای مطالعات آسیای مرکزی (ESCAS)، از اعضای کنفرانس از روسای انجمن اروپایی برای مطالعات آسیا، از اعضای شورای جامعه مطالعات ایران است.

او سالهاست که در موضوع تجدد در کشورهای شرقی به تحقیق و تالیف و تدریس مشغول است و کتابها و مقاله‌های تحقیقی زیادی در این خصوص منتشر کرده‌است، ازجمله مجموعه مقالاتی از خود او و دیگران زیر عنوان «تجدد آمرانه». اتابکی دیدگاه جدیدی در مورد ظهور تجدد داشته و معتقد است که نقش شرق را در تجدد نباید دستکم گرفت.


احمد صدری

احمد صدری جامعه‌شناس ایرانی‌ست. او برادر دوقلوی محمود صدری است. او از دانشگاه نیو اسکول دکترای جامعه‌شناسی دارد و استاد دانشگاه لیک فارست است. از جمله آثار وی عبارتند از: آخرالزمانی در همین نزدیکی: جستارهایی در جامعه شناسی دین و فرهنگ و جامعه شناسی روشنفکران ماکس وبر

 

محمود صدری

محمود صدری جامعه‌شناس ایرانی‌ست. او برادر دوقلوی احمد صدری است. او از دانشگاه نیو اسکول دکترای جامعه‌شناسی دارد و استاد دانشگاه زنان تگزاس است. صدری به طور منظم با مجلات و روزنامه‌های ایرانی همکاری می‌کند. وی مطالبی نیز در روزنامه هایی چون نیویورک تایمز و گاردین می نگارد.او به مدت ۹ سال در انجمن حجتیه فعالیت می‌کرد.

 

بابک احمدی

بابک احمدی (زادهٔ ۱۳۲۷ در تهران) مؤلّف، مترجم، منقد هنری و پژوهشگر چپ‌گرای ایرانی است. تا سال ۱۳۵۲ در دو رشتهٔ علوم سیاسی و فلسفه، در ایران و ایالات متحده آمریکا درس خوانده و سالهای ۱۳۵۳ و ۱۳۵۴ را در لندن و سال‌های بعد تا بهمن ۱۳۵۷ را در پاریس گذرانده است.

وی هم‌چنین در سال‌های اخیر از منتقدان سیاست‌های جمهوری اسلامی بوده است. کار فلسفی او با ترجمهٔ اثری از والتر بنیامین آغاز شد که بنا به گفتهٔ خود او ترجمهٔ خوبی نبود و او خود از بازچاپ آن جلوگیری کرد. او در سال ۱۳۷۰ کتاب مهمی نوشت با عنوان ساختار و تأویل متن در دو مجلد و در آن به شرح و معرفی آرای بسیاری از اندیشمندانی می‌پردازد که تا آن زمان برای خوانندهٔ فارسی زبان ناآشنا بوده‌اند مانند رولان بارت، ژاک دریدا، ژولیا کریستوا، پل دومان، اومبرتو اکو، تزوتان تودوروف، یاکوبسن، گریماس، پیرس، شلایرماخر، دیلتای، گادامر، پل ریکور، لوی استروس، میشل فوکو، ژان فرانسوا لیوتار، ژیل دولوز، ژرژ باتای، و ...

او در معرفی بسیاری از اندیشمندان و فیلسوفان غربی بسیار تلاش کرده و توانسته نسلی از جوانان علاقه‌مند به فلسفه را با اندیشه‌های مدرن و پسامدرن آشنا کند. او در سخنرانی‌های گوناگون‌اش در دانشگاه‌های ایران همواره به مسائل اجتماعی و سیاسی ایران معاصر توجه داشته است.

 

داریوش شایگان

داریوش شایگان (۱۳۱۳، تهران) فیلسوف معاصر ایرانی است. غالب آثار شایگان به زبان فرانسه و در حوزه فلسفه تطبیقی است. داریوش شایگان در آثار خود تلاش کرده که وضعیت کشورهای شرقی را در برابر تجدد توضیح دهد. پدرش بازرگان ایرانی و مادرش از اهالی گرجستان روسیه بود. در تهران به مدرسهٔ کاتولیک «سن‌لویی» که دروسش به زبان فرانسه تدریش می‌شد رفت و بعد از آن برای تحصیل به خارج از کشور رفت و با اخذ درجه دکترا در رشته هندشناسی در سال ۱۳۴۷ به ایران بازگشت و به تحقیقات خود پیرامون ادیان به‌ویژه ادیان هندی ادامه داد.

 

احسان نراقی

احسان نراقی (زاده ۱۳۰۵) نویسنده، و جامعه‌شناس ایرانی است. نراقی تحصیلات مقدماتی را تا کلاس یازدهم در مدرسه پهلوی کاشان و به گفته خودش تحت تربیتی متمایل به غرب گذراند. سپس به توصیه پدرش برای ادامه تحصیل راهی سوئیس شد. او لیسانس جامعه شناسی را از دانشگاه ژنو دریافت نمود و پس از دوسال اقامت در تهران، موفق به اخذ بورس تحصیلی در مقطع دکترا از دانشگاه سوربن فرانسه گردید.

نراقی در دوران دانشجویی، ابتدا مدتی هوادار حزب توده بود و تمایلات چپی داشت. در سوئیس نیز فعالیتهای کوچکی به نفع کمونیست‌ها انجام می‌داد. ولی با مشاهده سختگیری حزب کمونیست بر یکی از دوستانش، به تدریج از حزب و سپس از تفکرات چپی دلزده شد.

او که از منسوبان فرح پهلوی بود و با وی روابط خانوادگی داشت، سالها به عنوان مشاور فرح دیبا فعالیت می‌نمود. او در اواخر رژیم پهلوی هشت نشست خصوصی نیز با محمدرضا شاه پهلوی داشت و به مشاوره او پرداخت. دکتر حسن حبیبی، ابوالحسن بنی‌صدر و صادق قطب‌زاده معروفترین شاگردان وی بوده‌اند.
 
پرویز پیران

پرویز پیران در سال ۱۳۴۹ تحصیل در رشته جامعه‌شناسی دانشکده ادبیات و علوم انسانی دانشگاه ملی (شهید بهشتی بعدی) را آغاز می‌کند و در سال ۱۳۵۳ هم فارغ التحصیل می شود. او برای ادامه تحصیل به خارج از کشور می رود و در دانشگاه مورهد ایالات متحده تحصیل ميكند و با پروفسور پلی فورپ استاد معروف جرم‌شناسی آمریکا کار می كند. در مقطع تحصیل دکترا در كانزاس تحصيل مي كند. تاریخ نگاری مکتب آنال فرانسه را برای تز دکترا انتخاب مي كند. با اخذ مدرک دکترا، عضو هیأت علمی دوره‌های فوق لیسانس و دکترای دانشگاه مذکور می شود و ۴ سال در دانشگاه کانزاس تدریس کرده است. همزمان با تحولات انقلاب ایران به وطن بازمی گردد. به تدریس در دانشگاه علامه طباطبایی و دانشکده‌های هنرهای زیبای دانشگاه تهران و دانشکده علوم زمین و نیز معماری و شهرسازی دانشگاه شهید بهشتی می پردازد
نظرات بینندگان
نام:
ایمیل:
انتشاریافته:
در انتظار بررسی: ۰
* نظر:
جدیدترین اخبار پربازدید ها