کافه سینما- امیرعباس صباغ: ابتدا این خبر را بخوانید:
«ریچ راس» رئیس شرکت استودیوهای فیلمسازی والت دیزنی در پی شکست فیلم سینمایی «جان کارتر» از سمت خود خود استعفا داد. وی در بیانیهای که در پی استعفای خود صادر کرده با اشاره به قدرت والت دیزنی در ساخت فیلمهای انیمیشن و به دست گرفتن بازار، گفته است: در هر حال معتقدم که منصب ریاست با من تناسبی ندارد... یک مسئول در والت دیزنی درباره استعفای «ریچ راس» گفته است که وی اطمینان شرکت و کارمندان و شرکای شرکت را از دست داده بود و بسیاری از کارگردانان و تهیه کنندگان به خاطر فیلم «جان کارتر» و شکست آن در گیشه شاکی و ناراحت هستند چراکه این فیلم 250 میلیون دلار هزینه داشته و تنها 68 میلیون دلار آن بازگشته است.*
*بیتالمال می دونی یعنی چی؟ بیت یعنی خونه، مال هم یعنی مالِ خودته
بعد از اجرای طرح هدفمندی یارانهها که با هدف گسترش عدالت میان کلیه اقشار اجتماع، صورت گرفت؛ اهالی سینما از آینده این صنعت ابراز نگرانی کرده و بالا رفتن هزینه تولید آثار سینمایی (در کنار کاهش قدرت خرید مردم) را چالش اساسی سینمای ایران در آینده اعلام کردند. اما در کنار این نگرانیها، این نکته مسرت بخش پنهان بود که با هدفمندی یارانهها دیگر شاهد ساخت فیلمهای سفارشی از طرف نهاد های دولتی که تولیداتشان تنها با هدف پر کردن بودجه خود (که مبادا خدای نکرده سال بعد کاهش یابد) رقم میخورد، نباشیم.
یارانهها هدفمند شد، بنزین گران شد، هزینه آب و برق و گاز افزایش یافت، گوشت گران شد، مرغ گران شد، دلار گران شد، سکه به باشگاه میلیونیها پیوست و خلاصه اینکه هزینه های تولید فیلم بالا رفت، اما تولید فیلمهای بی خاصیت و پرهزینه نه تنها کاهش نیافت، بلکه جشنواره سیام فجر نشان داد که تعداد چنین فیلمهایی در حال افزایش است، حال مساله مهمی که اینجاست طرح این پرسش است که افرادی که مدام از وضعیت فعلی سینما ناله میکنند و آن را با آرمانهای خود در تضاد دیده و به همین بهانه هر از گاهی و به تناوب (از چپ و راست) لگدی نثار این کودک سرراهی میکنند، چرا تاکنون یکبار نشده این نقد را نیز به مجموعه انتقادات خود اضافه کنند و به جای ورود به مسائل نمایشی و سطحی عامه پسند که نمایش فلان فیلم باید متوقف شود یا اینکه سینماهای زیر مجموعه ما فیلمهای نا مناسب را نمایش نمیدهد و ... از این درد بزرگِ سینمای دولتی که بخش زیادی از هزینه و امکاناتش را به فیلمهایی اختصاص میدهد که بسیاری از آنها حتی اکران نمیشوند و اگر هم اکران شوند حاصلش چیزی جز فروشهای نازل چند میلیونی با تعداد مخاطب زیر پنج هزار نفر! نیست، چیزی نمیگویند؟ صرف مزمزه کردن این حلوای شیرین که «سینمای ایران باید برای 70 میلیون مخاطبش فیلم بسازد» و جملاتی از این جنس، کام این سینما شیرین نشده و به منزلگاه مقصود نمیرسد.
در ادامه به بررسی تعدادی از این فیلمها که در سه سال اخیر تولید شدهاند، پرداخته و سرنوشت نافرجام آنها در اکران و شبکه خانگی (که بسیاری از این آثار حتی در شبکه خانگی نیز توزیع نشده اند) را دنبال میکنیم، شما هم با ما همراه باشید و نظرات خود درباره این فیلمها (البته اگر آنها را دیدهاید یا حداقل اسمشان به گوشتان خورده) بنویسید.
لازم به ذکر است کلیه آمار فروش فیلمها که در ادامه میخوانید از سایت سازمان سینمایی فارابی استخراج شده است، فیلمهایی که در ادامه به آنها میپردازیم، تنها تعدادی از فیلمهای دولتی چند سال اخیر بودهاند که با چنین شرایطی مواجه شدهاند و میتوان به تعداد آنها افزود، اما متاسفانه به دلیل عدم شفافیت اطلاعات و فقدان وجود پایگاهی که تمامی تولیدات سینمایی سالانه سینمای ایران را در خود داشته باشد (و در آن هزینه تولید فیلمها نیز ذکر شود)، جستجوی ما به همین تعداد فیلم ختم شد، جالب است بدانید در آمار فروش سالیانه فیلمها که در سایت فارابی موجود است، نام تعدادی از فیلمهای اکران شده، نیامده که برای این چند مورد از منابع دیگری استفاده کردم
مجموع بیست و شش فیلمی که به اکران درآمدهاند و مبلغ فروششان در جدول فوق ذکر شده، روی هم رفته 316694700 فروختند، که میانگین هر یک رقمی معادل 12180565 است که کمی تامل روی آن نتایج جالبی میدهد:
1- اگر میانگین هزینه تولید این فیلمها را 500 میلیون قرار دهیم (علی رغم اینکه در این فهرست فیلم چند میلیاردی هم وجود دارد) میتوان اینگونه نتیجه گرفت که سینمای دولتی از جنس و با این مختصات تنها میتواند 2 % از هزینه تولید را برگرداند که این رقم بهترین دلیل برای اثبات جمله کلیشه ای «سود سینما در تولید است نه فروش» است.
2- این بیست و شش فیلم که بسیاری از عواملشان از منتقدین درجه یک شرایط موجودند و مدام فروش پائین و کیفیت نازل آثارشان را به دستهای پشت پرده و ... ربط میدهند، در مجموع حتی کمتر از فیلمهای نازلی چون «آقای هفت رنگ» یا «پیتزا مخلوط» یا «کیش و مات» فروختند.
3- اگر با قیمت بلیط ۴۰۰۰ تومان بخواهیم حساب کنیم، یعنی این بیست و شش فیلم که میلیاردها تومان از جیب بیت المال، صرف ساختن آن شده، روی هم رفته کمتر از ۸۰۰۰۰ نفر مخاطب داشتهاند . این رقم در مقابل بینندگان چند میلیونی «ورود آقایان ممنوع»، «اخراجیها» و «جدایی نادر از سیمین» به یک شوخی بی مزه! شبیه است. تفکری که مدام از سینماگران انتقاد میکند چرا به موضوعات متفاوت نمیپردازد و از سینمای دولتی دفاع میکند، بهتر است این آمار را به دقت بخواند، تا بداند که سینمای دولتی نمیتواند برای 70 میلیون ایرانی فیلم بسازد.
4- درباره عوامل این فیلمها مقایسه میان بازیگران و کارگردانان این فیلمها نکته ظریفی را آشکار میکند، فیلمهای بالا پر از بازیگران و حتی سوپراستارهایی ست که بسیاری از مردم علاقه مند به تماشای آنها روی پرده سینما هستند، از سعید راد، علی نصیریان، مهدی هاشمی و پرویز پرستویی گرفته تا فریبرز عرب نیا، حامد بهداد، مصطفی زمانی، هدیه تهرانی، مهناز افشار، هانیه توسلی و... اما قضیه کارگردانان، کاملا متفاوت است، بیشتر کارگردانان فیلمهای فوق، فیلم اولیهایی هستند که معلوم نیست چرا فارابی و دیگر نهاد های دولتی در همکاری با کارگردانانی که تازه در اول راه هستند، اینچنین از جیب بیت المال بذل و بخشش میکند و از تجربه ناموفق این سالها نیز درس نمیگیرد و همچنان حول این مدار باطل میچرخد و چنین سینمایی با بهترین تغذیه در حال رشد است.
5- یک بار دیگر نام کارگردانان جدول فوق را بخوانید، اگر کارگردانان فیلم اولی را کنار بگذاریم، با دو دسته متفاوت مواجه اید، دسته اول آنهایی هستند که خود را در ژانر سینمای نفتی- دولتی تثبیت کردهاند و یکی پس از دیگری فیلم میسازند و اگر قرار به نمایش آثارشان باشد تنها در یکی دو جشنواره رنگارنگ داخلی ست که احتمالا از سر دلسوزی هم شده یکی دو جایزه از بخشهای مختلف نصیبشان میشود، اما شاید بسیاری از مردم اهل سینما حتی نامشان را هم ندادند، دسته دوم هم آنهایی هستند که فقط آمدهاند که فیلمی بسازند (یاد این تعبیر کارگردانی میافتم که در توجیه ساخت تله فیلمهای تلویزیونی کارگردانان سینمایی گفته بود، به خاطر فواصل زمانی موجود بین پروژه های سینمایی کار ما مثل آژانسی ست که موقع برگشت دو سه نفر را هم سوار میکند تا خالی برنگردد) برایشان هم فرقی ندارد، موضوع فیلم چیست؟
مشکل سینمای ما قبل از هر چیز مشکل مدیریت آن است، مشکل نه در فیلمنامه و ممیزی و نبود تجهیزات فنی که تنها در مدیریت خلاصه میشود، مدیریتی که میلیاردها تومان هزینه میکند، اما باز هم از سوی عده ای سرزنش میشود که چرا درباره فلان موضوع فیلم نساختی؟ چرا به فیلمهای X و Y مجوز دادی؟ چرا به اکران فلان فیلمها کمک نمیکنی؟ و... سینمای ما نیاز به نگاه تازه ای دارد که مسائل و دغدغه های فرهنگی و اعتقادی خود را در افقهای دورتری دنبال کند، کاش به اندازه یکی از دهها همایش و جلسه بررسی جنگ نرم دشمن علیه منافع ملی (که صدالبته مساله مهمی است) که بخش مهمی از آن توسط سینما و رسانه صورت میپذیرد، روی این موضوع تمرکز میکردیم که این هزینه هنگفت را چگونه به شکل بهینه صرف کنیم و برای ساخت آثار مد نظر خود که میتواند مربوط به شخصیتهای ایرانی یا اسلامی بوده یا صرفا یک موضوع مهم را شامل شود، کار را دست کاردان اش بسپاریم و در مسیر همان سینمایی حرکت کنیم که با بهترین افراد زمان خود، موضوعات دلخواهش را به تصویر کشید و آنها را از یک موضوع ملی به عنوانی جهانی تبدیل کرد، سینمایی که اسکندرش را الیور استون میسازد و رابین هودش را ریدلی اسکات، بن هور را ویلیام وایلر میسازد و اسپارتاکوس را کوبریک، مصائب مسیح را مل گیبسون میسازد و زنده باد زاپاتا را کازان. ما اما در خم ساخت پروژههای ملی چون کوروش و فتح خرمشهر ماندهایم. وقتی بخش دولتی نه تنها کار خودش را درست انجام نمیدهد که دست بخش خصوصی را برای اجرای درست چنین پروژههایی میبندد.
در دو جدول نهایی نام فیلمهایی را میبینید که در فاصله این چند سال با بودجههایی چند صد میلیونی، تولید شدهاند و حتی روی پرده هم نرفتهاند یا در انتظار سرنوشتی آن گونه که نوشتیم به سر میبرند. یک بار دیگر سرنوشت مدیر معزول کمپانی دیزنی را که ابتدای این مقاله نوشتیم بخوانید. با یک پروژه عذرش را خواستند.
امیرعباس صباغ/کافه سینما