به گزارش پایگاه خبری 598، به نقل از روزنامه جوان، اولین روز مهرماه سال ۹۱ زنی در تهران به اداره پلیس رفت و از گم شدن ناگهانی برادر جوانش به نام پیمان شکایت کرد.
شاکی در توضیح ماجرا گفت: «برادرم ورزش میکند و امروز ساکش را برداشت و برای رفتن به باشگاه از خانه بیرون رفت. چند ساعت قبل برادرم با گوشیاش به شوهرم پیام دادهبود که تصادف کرده و برای درمانش به چند میلیون تومان پول نیاز دارد.
شوهرم به شماره کارتی که برادرم پیامک کردهبود، پول واریز کرد، اما بعد از آن تلفن همراه برادرم خاموش شد. ساعتی بعد دوباره تماس گرفتیم و این بار زن جوانی گوشی برادرم را جواب داد و گفت برادرم را گروگان گرفتهاند و باید به آنها پول بدهیم. دوباره تلفن همراه پیمان خاموش و پس از آن دیگر روشن نشد. الان نگرانیم برای او اتفاق بدی رخ داده باشد.»
رد پای دختر جوان
با شکایت زن جوان، تیمی از کارآگاهان اداره یازدهم پلیس آگاهی به دستور بازپرس دادسرای امور جنایی تهران تحقیقات خود را برای پیدا کردن مرد جوان آغاز کردند. مأموران پلیس در نخستین بررسیها دریافتند شوهر خواهر پسر گمشده پولها را به شماره کارت دختر جوانی به نام نوشین واریز کردهاست.
از سوی دیگر تحقیقات میدانی مأموران نشان داد پیمان و نوشین با هم رابطه دوستی داشتهاند و قرار بوده با هم ازدواج کنند. دلایل و شواهد حکایت از آن داشت نوشین از سرنوشت پسر گمشده خبر دارد و به همین دلیل مأموران وی را بازداشت و به اداره پلیس منتقل کردند.
قرار قتل
نوشین ابتدا منکر جرم خود شد، اما در بازجویی فنی اعتراف کرد دو برادر که یکی از آنها نامزدش است، پیمان را به قتل رسانده و جسد او را سوزاندهاند.
وی گفت: «قرار بود با پیمان ازدواج کنم و به همین دلیل با هم به صورت تلفنی و پیامکی در ارتباط بودیم تا اینکه بهزاد به خواستگاریام آمد و خانوادهام قبول کردند با او ازدواج کنم. پس از این، من به پیمان گفتم که نامزد کردهام و باید ارتباط ما قطع شود، اما پیمان باور نمیکرد و به من پیامک میداد و تلفن میزد.
مدتی گذشت و بهزاد متوجه شد پیمان تلفنی با من در ارتباط است. از من خواست او را به خانهمان دعوت کنم تا با او حرف بزند. من فکر کردم او واقعاً میخواهد با پیمان صحبت کند و خبر نداشتم نامزدم و برادرش چه نقشه خونینی برای پیمان طراحی کردهاند. وقتی پیمان وارد خانه شد، بهزاد و برادرش بهمن دو نفری به طرف پیمان حمله کردند و با چاقو و چوب او را به شدت کتک زدند. آنها مرا داخل اتاقی حبس کردند و بعد هم ۱۰ قرص داخل لیوان چای حل کردند و به پیمان خوراندند.
پیمان حالش بد شد و فوت کرد و دو برادر هم مرا به خانه خواهرشان در کرج منتقل کردند و از آنجا با تلفن مقتول به شوهرخواهر او به دروغ پیام دادند که تصادف کرده و نیاز به پول دارد. آنها برای فرار به پول زیادی نیاز داشتند و میخواستند از این طریق هم مقداری پول به دست بیاورند. پس از این، جسد مقتول را داخل کمد چوبی گذاشتند و به بیرون منتقل کردند و آتش زدند.»
مزاحمت
با اعتراف دختر جوان، مأموران پلیس دو برادر را تحت تعقیب قرار دادند. از سوی دیگر مشخص شد یک روز بعد از گم شدن پیمان مأموران پلیس در حوالی میدان بهمن در جنوب تهران جسد سوختهشده مردی را کشف کردهاند که همراه کمد چوبی سوختهبود.
در حالی که جسد پیمان در پزشکی قانونی از سوی خانوادهاش شناسایی شد، مأموران موفق شدند دو برادر را دستگیر کنند.
متهمان در بازجوییها به قتل پسر جوان اعتراف کردند
بهزاد گفت: «نوشین نامزد من است و قرار بود به زودی مراسم ازدواجمان را جشن بگیریم. من خبر نداشتم او قبلاً با پیمان ارتباط داشتهاست تا اینکه متوجه شدم پیمان برای نامزدم مزاحمت ایجاد میکند.
نوشین به پیمان گفته بود که نامزد دارد و ارتباطش را با او قطع کند، اما مقتول دست بردار نبود تا اینکه همراه برادرم نقشهای طراحی کردیم تا او را گوشمالی بدهیم. وقتی او وارد خانه شد من و برادرم خیلی عصبانی شدیم و او را با چاقو و چوب کتک زدیم و او هم فوت کرد. پس از این جسدش را داخل کمد چوبی گذاشتیم و به بیرون منتقل کردیم و کمد را آتش زدیم.» بهمن هم در بازجوییها به قتل اعتراف کرد و اظهارات برادرش را تأیید کرد.
حکم قصاص
دو برادر پس از تحقیقات تکمیلی در دادگاه کیفری یک استان تهران محاکمه شدند. اولیایدم برای دو متهم درخواست قصاص دادند و هیئت قضایی هم بهزاد و بهمن را به جرم قتل عمد به قصاص محکوم کردند. رأی قصاص دو برادر پس از تأیید در دیوان عالی کشور برای سیر مراحل اجرای حکم به شعبه اجرای احکام دادسرای امور جنایی تهران فرستاده شد و بدین ترتیب متهمان به طنابدار نزدیک شدند.
جلسات سازش
دو متهم پس از گرفتن استیذان حکمشان از سوی رئیس قوه قضائیه، مدتی قبل در زندان رجاییشهر پای چوبه دار رفتند، اما با تلاش تیم صلح و سازش دادسرای امور جنایی تهران به مسئولیت قاضی محمد شهریاری، سرپرست دادسرا موفق به گرفتن مهلت از اولیایدم شدند و به سلولشان بازگشتند.
پس از این تلاشهای تیم صلح و سازش دادسرا ادامه داشت، اما چند روز قبل دو متهم برای دومینبار پای چوبه دار رفتند. در حالی که طناب دار به گردن آنها انداخته شدهبود، تیم صلح و سازش دوباره وارد عمل شدند و این بار موفق شدند رضایت اولیایدم را بگیرند و دو برادر را به زندگی دوباره باز گردانند.
یکی از اولیایدم پس از برداشتن طناب دار از گردن دو برادر گفت: ما تصمیم داشتیم متهمان را قصاص کنیم، اما وقتی فهمیدیم آنها توبه کردهاند و مسئولان زندان هم از آنها راضی هستند، تصمیم گرفتیم آنها را به شرط اینکه یک سالن ورزشی به نام فرزند مرحوممان در یکی از شهرهای اطراف تهران بسازند، ببخشیم. بدین ترتیب دو برادر به زودی پس از ۱۱ سال حبس از زندان آزاد خواهند شد.