کد خبر: ۴۷۸۲۴
زمان انتشار: ۱۴:۳۹     ۱۶ فروردين ۱۳۹۱
آنان که عمر به طاعت ربّ گذرانده‏اند و در شوق آخرت و رسیدن به رضاى محبوب ولقاى حق و قرار گرفتن در بهشت زیستند، مرگ براى آنها راحت و بشارت و براى غیر اینان ذلّت و ظلمت و شقاوت و بدبختى است.

مرگ حقیقتى است که یادش، گردن جبّاران را مى‏شکند و پشت کسرى‏ را مى‏شکند و امید قیصرها را نا امید مى‏کند.

همه از مسئله مرگ در وحشتند تا وعده حقّ برسد، آرى، این وعده به طور حتم براى همه خواهد رسید و چون برسد انسان‏ها را از قصور به قبور مى‏برد، از خانه هاى روشن و از زیر چلچراغ‏ها به گوشه تاریکى و از بازى با زنان و کنیزان و غلمان به مصاحبت کرم و موران، از متنعّم بودن به شراب به خفتن روى تراب، از انس با انیسان به وحشت تنهایى و از رختخواب گرم و نرم به روى خاک لحد!

حضرت زین العابدین اسوه عارفان و قدوه سالکان و امام عاشقان در دعاى ابو حمزه ثمالى در سحر ماه مبارک رمضان به پیشگاه حقّ عرضه مى‏دارد:

فَقَد أفْنَیْتُ بِالتَّسْویفِ وَالْآمالِ عُمْرى، و قَدْ نَزَلْتُ مَنْزِلَةَ الْآیِسینَ مِنْ خَیْرى، فَمَنْ یَکُونُ أسْوَأَ حالًا مِنّى إنْ أنَا نُقِلْتُ عَلى مِثْلِ حالى إلى‏ قَبْرى لَمْ امَهِّدْهُ لِرَقْدَتى، وَلَمْ أَفْرُشْهُ بِالْعَمَلِ الصّالِحِ لِضَجْعَتى. و ما لى لا أبْکى و لا أدْرى إلى ما یکونُ مَصیرى، و أرى‏ نَفْسى تُخادِعُنى، و أیّامى تُخاتِلُنى، وَقَدْ خَفَقَتْ عِنْدَ رَأْسى أجْنِحَةُ الْمَوْتِ، فَما لى لا أبْکى؟ أبْکى لِخُرُوجِ نَفْسى، أبْکى لِظُلْمَةِ قَبْرى، أبْکى لِضیقِ لَحْدى، أبکى لِسُؤالِ مُنْکَرٍ و نَکیرٍ إیّاىَ، أبْکى لِخُرُوجى مِنْ قَبْرى عُریاناً ذَلیلًا .... «1»

به حقیقت که عمرم را به تسویف و تباهى و آرزوهاى باطل از دست دادم، اینک به جائى رسیده‏ام که از خوبى و اصلاح نفس خود به کلّى ناامیدم، پس بگو از من بدحال‏تر و تبه روزگارتر کیست؟ واى بر من! اگر با چنین حالى به قبرم منتقل شوم، قبرى که براى راحت خود مهیّا نکرده و با عمل صالح فرش نکرده‏ام، چرا گریه نکنم در صورتى که نمى‏دانم به کجا مى‏روم و اکنون مى‏بینم که نفس من با من خدعه مى‏کند و روزگار با من مکر مى‏ورزد در حالى که عقاب مرگ بر سرم پر و بال گسترده، پس چرا نگریم! گریه مى‏کنم براى وقت خروج روح از بدنم، گریه مى‏کنم براى تاریکى قبرم، گریه مى‏کنم براى تنگى لحدم، گریه مى‏کنم براى پرسش نکیر و منکر، گریه مى‏کنم براى وقتى که از قبر برهنه و خوار و ذلیل بیرون مى‏آیم!! ....

از سینه برون کن دل و دادار نگه دار   جان را بده و لذّت دیدار نگه دار

ما بنده پیریم ز ما هیچ نیاید   ما را ز پى گرمى بازار نگه دار

در آب بقا غنچه دل تازه نگردد   یک لحظه برآن گوشه دستار نگه دار

تا ناله به لب درشکند زاغ و زغن را   یک بلبل گستاخ به گلزار نگه دار

تارى ز سر زلف به عالم نفروشى‏   سر رشته همین است نگه دار نگه دار

حاجت به هوادارى کس نیست چمن را   اى ابر مروّت طرف خار نگه دار

افسرده دمان آفت گلزار جمالند   خورشید من، آیینه رخسار نگه دار

بى صرفه نگویى سخن عشق‏ شفایى‏   این زمزمه را بر لب اظهار نگه دار

(شفایى اصفهانى)

آنان که عمر به طاعت ربّ گذرانده‏اند و در شوق آخرت و رسیدن به رضاى محبوب ولقاى حق و قرار گرفتن در بهشت زیستند، مرگ براى آنها راحت و بشارت و براى غیر اینان ذلّت و ظلمت و شقاوت و بدبختى است.

مرگ نیکوکاران از نظر قرآن‏

إِنَّ الَّذِینَ قَالُوا رَبُّنَا اللَّهُ ثُمَّ اسْتَقَامُوا تَتَنَزَّلُ عَلَیْهِمُ الْمَلَائِکَةُ أَلَّا تَخَافُوا وَلَا تَحْزَنُوا وَأَبْشِرُوا بِالْجَنَّةِ الَّتِى کُنتُمْ تُوعَدُونَ» «2»

بى‏تردید کسانى که گفتند: پروردگار ما خداست؛ سپس [در میدان عمل بر این حقیقت‏] استقامت ورزیدند، فرشتگان بر آنان نازل مى‏شوند [و مى‏گویند:] مترسید و اندوهگین نباشید و شما را به بهشتى که وعده مى‏دادند، بشارت باد.

یَا أَیَّتُهَا النَّفْسُ الْمُطْمَئِنَّةُ* ارْجِعِى إِلَى‏ رَبِّکِ رَاضِیَةً مَرْضِیَّةً* فَادْخُلِى فِى عِبَادِى* وَادْخُلِى جَنَّتِى» «3»

اى جان آرام گرفته و اطمینان یافته!* به سوى پروردگارت در حالى که از او خشنودى و او هم از تو خشنود است، باز گرد.* پس در میان بندگانم درآى* و در بهشتم وارد شو.

أَلَا إِنَّ أَوْلِیَاءَ اللَّهِ لَا خَوْفٌ عَلَیْهِمْ وَلَا هُمْ یَحْزَنُونَ* الَّذِینَ آمَنُوا وَکَانُوا یَتَّقُونَ* لَهُمُ الْبُشْرَى‏ فِى الْحَیَاةِ الدُّنْیَا وَفِى الآخِرَةِ لَا تَبْدِیلَ لِکَلِمَاتِ اللَّهِ ذلِکَ هُوَ الْفَوْزُ الْعَظِیمُ» «4»

آگاه باشید! یقیناً دوستان خدا نه بیمى بر آنان است و نه اندوهگین مى‏شوند. * آنان که ایمان آورده‏اند و همواره پرهیزکارى دارند.* آنان را در زندگى دنیا وآخرت مژده و بشارت است [در دنیا به وسیله وحى و در آخرت به خطاب خدا و گفتار فرشتگان‏] در کلمات خدا [که وعده‏ها و بشارت‏هاى اوست‏] هیچ دگرگونى نیست؛ این است کامیابى بزرگ.

مرگ بدکاران از نظر قرآن‏

یَوْمَ یَرَوْنَ الْمَلَائِکَةَ لَا بُشْرَى‏ یَوْمَئِذٍ لِلْمُجْرِمِینَ وَیَقُولُونَ حِجْراً مَحْجُوراً» «5»

روزى که آنان فرشتگان را مى‏بینند، آن روز براى مجرمان بشارتى نیست؛ و آنان [به فرشتگان‏] مى‏گویند: [از شما درخواست داریم که ما را] امان دهید [و آسیب وگزند عذاب را از ما] مانع شوید.

إِنَّ الَّذِینَ تَوَفَّاهُمُ الْمَلَائِکَةُ ظَالِمِى أَنْفُسِهِمْ قَالُوا فِیمَ کُنْتُمْ قَالُوا کُنَّا مُسْتَضْعَفِینَ فِی الْأَرْضِ قَالُوا أَلَمْ تَکُنْ أَرْضُ اللّهِ وَاسِعَةً فَتُهَاجِرُوا فیهَا فَأُولئِکَ مَأْوَاهُمْ جَهَنَّمُ وَسَاءَتْ مَصِیراً» «6»

قطعاً کسانى که [با ترک هجرت از دیار کفر و ماندن زیر سلطه کافران و مشرکان‏] بر خویش ستم کردند [هنگامى که‏] فرشتگانْ آنان را قبض روح مى‏کنند، به آنان مى‏گویند: [از نظر دین‏دارى و زندگى‏] در چه حالى بودید؟

مى‏گویند: ما در زمین، مستضعف بودیم. فرشتگان مى‏گویند: آیا زمین خدا وسیع و پهناور نبود تا در آن [از محیط شرک به دیار ایمان‏] مهاجرت کنید؟! پس جایگاهشان دوزخ است و آن بد بازگشت گاهى است.

وَلَوْ تَرَى‏ إِذِ الظَّالِمُونَ فِى غَمَرَاتِ الْمَوْتِ وَالْمَلَائِکَةُ بَاسِطُوا أَیْدِیهِمْ أَخْرِجُوا أَنْفُسَکُمُ الْیَوْمَ تُجْزَوْنَ عَذَابَ الْهُونِ بِمَا کُنتُمْ تَقُولُونَ عَلَى اللّهِ غَیْرَ الْحَقِّ وَکُنتُمْ عَنْ آیَاتِهِ تَسْتَکْبِرُونَ» «7»

اى کاش ستمکاران را هنگامى که در سختى‏ها و شداید مرگ‏اند ببینى در حالى که فرشتگان دست‏هاى خود را [به سوى آنان‏] گشوده [و فریاد مى‏زنند] جانتان را بیرون کنید، امروز [که روز وارد شدن به جهان دیگر است‏] به سبب سخنانى که به ناحق درباره خدا مى‏گفتید واز پذیرفتن آیات او تکبّر مى‏کردید، به عذاب خوارکننده‏اى مجازات مى‏شوید.

الَّذِینَ تَتَوَفَّاهُمُ الْمَلَائِکَةُ ظَالِمِى أَنفُسِهِمْ فَأَلْقَوُا السَّلَمَ مَا کُنَّا نَعْمَلُ مِن سُوءٍ بَلَى‏ إِنَّ اللَّهَ عَلِیمٌ بِمَا کُنتُم تَعْمَلُونَ» «8»

همانان که فرشتگان جانشان را در حالى که ستمکار بر خود بوده‏اند، مى‏گیرند؛ پس [در آن موقعیت‏] از در تسلیم در آیند [و گویند:] ما هیچ کار بدى انجام نمى‏دادیم. [به آنان گویند: یقیناً انجام مى‏دادید] ومسلماً خدا به آنچه همواره انجام مى‏دادید، داناست.

فَکَیْفَ إِذَا تَوَفَّتْهُمُ الْمَلَائِکَةُ یَضْرِبُونَ وُجُوهَهُمْ وَأَدْبَارَهُمْ* ذلِکَ بِأَنَّهُمُ اتَّبَعُوا مَا أَسْخَطَ اللَّهَ وَکَرِهُوا رِضْوَانَهُ فَأَحْبَطَ أَعْمَالَهُمْ» «9»

پس حال و وضعشان زمانى که فرشتگان جانشان را مى‏گیرند در حالى که بر صورت و پشتشان [تازیانه عذاب‏] مى‏زنند، چگونه خواهد بود؟!* این عذاب براى این است که آنان از آنچه خدا را به خشم آورده پیروى کردند و خشنودى او را خوش نداشتند در نتیجه اعمالشان را تباه و بى‏اثر کرد.

به قول سعدى آن بلبل گلستان حکمت:

دنیا نیرزد آن که پریشان کنى دلى‏   زنهار بد مکن که نکردست عاقلى‏

این پنج روزه مهلت ایّام آدمى‏   آزار مردمان نکند جز مغفَّلى‏

بارى نظر به خاک عزیزان رفته کن‏   تا مجمل وجود ببینى مفصّلى‏

آن پنجه کمان کش و انگشت خوشنویس‏   هر بندى اوفتاده به جایىّ و مَفصلى‏

درویش و پادشه نشنیدم که کرده‏اند   بیرون ازاین دو لقمه روزى تناولى‏

مرگ از تو دور نیست و گر هست فى المثل‏   هر روز باز مى‏رویش پیش منزلى‏

(سعدى شیرازى)

مرگ در روایات‏

عَنْ أبى جَعْفَرٍ علیه السلام قالَ: قالَ رَسولُ اللَّهِ صلى الله علیه و آله: الْمَوْتَ الْمَوْتَ، جاءَ الْمَوْتُ بِما فیهِ، جاءَ بِالرَّوْحِ و الرّاحَةِ وَالْکَرَّةِ الْمُبارَکَةِ إلى جَنَّةٍ عالِیَةٍ لِأهْلِ دارِ الْخُلُودِ، الَّذینَ کانَ لَها سَعْیُهُمْ، و فیها رَغْبَتُهُمْ. «10»

حضرت باقر علیه السلام از رسول خدا نقل مى‏فرماید: هان اى مردم! مرگ را، مرگ را درنطر آورید! مرگ با آنچه در اوست، آمد با رَوْح و راحت و یورشى‏ مبارک براى بردن به بهشت بلند مرتبه از براى آنان که در دنیا زیست مى‏کردند ولى دل به آخرت داشتند و این جا را مزرعه آن جا قرار داده و نسبت به عالم خلود شوق وافر داشتند.

مردى به محضر رسول خدا آمد عرضه داشت: چرا از مرگ بدم مى‏آید؟

حضرت فرمودند: ثروتمندى؟ عرضه داشت: آرى، فرمود: از ثروت خود در راه حقّ بهره گرفته و چیزى پیش فرستاده‏اى؟ پاسخ داد: نه، فرمود: به همین خاطر است که از مرگ آزرده خاطرى. «11»

عَنِ الصّادِقِ علیه السلام، عن أبیه، عن جدِّه علیهم السلام قالَ: سُئِلَ أمیرُالْمُؤْمِنینَ علیه السلام: بِما ذا أحْبَبْتَ لِقاءَ اللَّهِ؟ قالَ: لَمّا رَأَیْتُهُ قَدِ اخْتارَ لى دینَ مَلائِکَتِهِ و رُسُلِهِ و أنْبیائِهِ عَلِمْتُ أنَّ الَّذى أکْرَمَنى بِهذا لَیْسَ یَنْسانى، فأحْبَبْتُ لِقاءَهُ. «21»

امام صادق علیه السلام از پدرش از جدّش حکایت مى‏کند: از حضرت امیر المؤمنین علیه السلام پرسیدند: به چه علّت این همه به مرگ و مردن اشتیاق دارى و عاشق انتقال از این عالم به آن عالمى؟ فرمود: خداوندى که دین ملائکه و انبیا و پیامبرانش را براى من انتخاب کرد به یقین مرا فراموش نمى‏کند، به همین خاطر مشتاق لقایش هستم.

مرگ اگر مرد است آید پیش من‏   تا کشم خوش درکنارش تنگ تنگ‏

من ز او جانى برم بى‏رنگ و بو   او ز من دلقى ستاند رنگ رنگ‏

(مولوى)

پیامبر گرامى اسلام صلى الله علیه و آله فرمودند:

شَیْئانِ یَکْرَهُهُما ابْنُ آدَمَ: یَکْرَهُ الْمَوْتَ وَالْمَوْتُ راحَةٌ لِلْمُوْمِنِ مِنَ الْفِتْنَةِ، وَیَکْرَهُ قِلَّةَ الْمالِ، وَقِلَّةُ الْمالِ أقَلُّ لِلْحِسابِ. «13»

پسر آدم از دو چیز کراهت دارد: از موت ناراحت است در حالى‏که مرگ راحت مؤمن از فتنه است؛ و از کمى ثروت ناله دارد که کمى ثروت، حساب آدمى را در قیامت به حداقلِّ زمان مى‏رساند.

راوى مى‏گوید: به حضرت صادق علیه السلام عرضه داشتم: از ابوذر نقل مى‏کنند که گفته است: سه چیز را مردم دشمن دارند ولى من عاشق آنهایم و آن مرگ و فقر و بلاست! حضرت فرمود:

آن طور که شما حساب مى‏کنید نیست، منظور ابوذر این است که مرگ در طاعت خدا برایم محبوب‏تر از حیات در معصیت است، فقر در طاعت برایم بهتر از غناى در گناه است و مرض و بلا و رنج در طاعت برایم بهتر از سلامتى در طغیان است. «14»

سُئِلَ عَنِ الْحَسَنِ بْنِ عَلىٍّ علیهما السلام: مَا الْموْتُ الَّذى جَهِلُوهُ؟ فَقالَ: أعْظَمُ سُرُورٍ عَلَى الْمُوْمِنینَ، إذْ نُقِلُوا عَنْ دارِ النَکَدِ إلَى النَّعیمِ الْأبَدِ؛ و أعْظَمُ ثُبُورٍ یَرِدُ عَلَى الْکافِرینَ، إذْ نُقِلُوا عَنْ جَنَّتِهِمْ إلى نارٍ لاتَبیدُ وَ لاتَنْفَدُ. «15»

از حضرت مجتبى علیه السلام سؤال شد: مرگى که از آن بى خبرند چیست؟ فرمود:

بزرگترین خوشحالى است که به مردم مؤمن وارد مى‏شود؛ زیرا از خانه سختى و مشقّت به نعیم ابد نقل مکان مى‏کنند و بدترین نوع هلاکت و بدبختى است که به کافران مى‏رسد؛ زیرا از بهشت خود به آتش خاموش نشدنى و تمام نشدنى منتقل مى‏گردند.

از حضرت زین العابدین علیه السلام پرسیدند: مرگ چیست؟ فرمود:

براى مؤمن چون در آوردن لباس چرک پرشپش و برداشتن حلقه‏هاى سنگین و زنجیرها از بدن و تبدیل شدن آن لباس به لباس فاخر و پاکیزه و رفتن در بوهاى پاک و رسیدن به راهوارترین مرکب و مأنوس‏ترین منازل است.

و براى کافر همانند کندن لباس فاخر و پوشیدن لباس زبر و نقل از پیش انیس و مونس و رفتن به سوى وحشتناک‏ترین منازل و بدترین عذاب. «16»

موسى بن جعفر علیهما السلام وارد بر مردى شد که عرق سکرات موت بر پیشانیش نشسته بود و دیگر جواب کسى را نمى‏داد، عرضه داشتند: پسر پیامبر، دوست داریم از وضع رفیقمان آگاه شویم و بدانیم حقیقت مرگ چیست؟ حضرت فرمود:

مرگ تصفیه‏اى است براى مؤمنان از گناهانشان و در حقیقت آخرین الَمى است که نصیبشان مى‏گردد و آخرین وِزرى است که بر آنهاست.

و تصفیه‏اى است براى کفّار از خوبى‏ها و حسناتشان و در واقع آخرین لذّت یا نعمتى است که به آنان مى‏رسد و آخرین ثواب و حسنه براى آنان است. امّا این دوست شما در حال تصفیه شدن و خالص شدن است چنانکه لباس در آب از چرک پاک مى‏شود و آماده تحقّق استعداد براى معاشرت با ما در خانه ابدى! «17»

حضرت جواد علیه السلام بر مریضى از شیعیان وارد شد که به خاطر مرگ در حال گریه و جزع بود، حضرت فرمود:

اى بنده خدا، از مرگى که از آن اطلاع ندارى مى‏ترسى؟ فرض کن بدنت پر از چرک و قذرات شود و بر اثر آن سراپایت را زخم آبله مانند و دمل چرکى و خونى بگیرد و خبر شوى که آب حمّامى تمام این رنج‏ها را از بدنت مى‏برد و بروى و از آب آن حمّام استفاده کنى و سلامت کاملت را بازیابى، چقدر خوشحال مى‏شوى! عرضه داشت: معلوم نیست، فرمود: مرگ همان حمّام است که آخرین ذنوب و بقایاى سیّئات تو را شستشو مى‏دهد و تو را از هر غم و رنج و همّى نجات مى‏دهد و به هر سرور و خوشحالى و انبساطى مى‏رساند، این که گریه و جزع ندارد. آن مرد ساکت و آرام شد و با حالى خوش جان داد. «18»

در کتب حدیث آمده که:ابراهیم خلیل به ملک الموت فرمود: به هنگامى که بالاى سر فاجر مى‏آیى به چه صورتى؟ امکان دارد خود را به آن صورت نشان من دهى؟ ملک الموت عرضه داشت: رخ برگردان، ابراهیم صورت برگرداند، ملک گفت: نظر کن، ابراهیم مشاهده کرد، چهره‏اى دید سیاه با مویهاى برآمده، با بوى بد، لباسى چون قیر، از دماغ و دهانش آتش بیرون مى‏زند و دود سر به آسمان مى‏کشد.

ابراهیم از دیدن آن صورت و هیبت غش کرد، چون به هوش آمد ملک الموت را به صورت اصلیش دید، فریاد زد: اى ملک الموت، اگر فاجر مزدى جز دیدن تو نداشته باشد براى او کافى است. و چون او را براى قبض روح مؤمن به بهترین صورت دید گفت: اگر مؤمن مزدى جز زیارت این چهره نداشته باشد براى او بس است! «19

پی نوشت :

(1)- فصّلت (41): 30.

(2)- فجر (89): 27- 30.

(3)- یونس (10): 62- 64.

(4)- فرقان (25): 22.

(5)- نساء (4): 97.

(6)- انعام (6): 93.

(7)- نحل (16): 28.

(8)- محمّد (47): 27- 28.

(9)- بحار الأنوار: 6/ 126، باب 4، حدیث 4؛ بحار الأنوار: 68/ 266، باب 76، حدیث 13.

(10)- روضة الواعظین: 2/ 430؛ مشکاة الأنوار: 304؛ کنز العمال: 15/ 551، حدیث 42139.

(11)- بحار الأنوار: 6/ 127، باب 4، حدیث 11؛ الخصال: 1/ 33، حدیث 1؛ التوحید: 288، باب 41، حدیث 6.

(12)- بحار الأنوار: 6/ 128، باب 4، حدیث 13؛ الخصال: 1/ 74، حدیث 115.

(13)- بحار الأنوار: 6/ 129، حدیث 19؛ الامالى، شیخ مفید: 190، حدیث 17.

(14)- بحار الأنوار: 6/ 154، باب 6، حدیث 9؛ معانى الأخبار: 288، حدیث 3؛ المحجة البیضاء: 8/ 254.

(15)- بحار الأنوار: 6/ 155، باب 6، ذیل حدیث 9؛ معانى الأخبار: 289، حدیث 4.

(16)- بحار الأنوار: 6/ 155، باب 6 حدیث 10؛ معانى الأخبار: 290، حدیث 6.

(17)- بحار الأنوار: 6/ 156، باب 6، حدیث 13؛ معانى الأخبار: 290، حدیث 9.

(18)- بحار الأنوار: 12/ 74، باب 3، حدیث 25؛ عوالى اللآلى: 1/ 274، حدیث 100.

(19)- مؤمنون (23): 99- 100.

منبع: تفسیر و شرح صحیفه سجادیه جلد یک ،حضرت آیت الله حسین انصاریان

نظرات بینندگان
نام:
ایمیل:
انتشاریافته:
در انتظار بررسی: ۰
* نظر:
جدیدترین اخبار پربازدید ها