در روزهای گذشته دو یادداشت از حجت الاسلام قاسم ترخان در خبرگزاری مهر مطرح شد که مضمون آن در مورد ابتلاء و عدم ابتلاء امام زمان (ع) به بیماری بود و مباحثی در این زمینه به قلم ایشان انتشار یافت که البته مباحثی کامل و پاسخی بود به شبهاتی که در این زمینه طرح منتشر شده بود. هدف از این یادداشت پاسخی است که به این شبهه از کلام امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف نقل شده است و آنچه توجه به این مطلب را دو چندان میکند این است که پاسخ حضرت از زبان نایب سوم ایشان یعنی جناب حسین بن روح نوبختی رضوان الله علیه نقل شده که ۱۸ ماه شعبان سالگرد رحلت این بزرگمرد میباشد.
این روایت را شیخ صدوق رضوان الله علیه در کتاب شریف کمال الدین و تمام النعمة نقل فرموده اند. ویژگی مهمی که این کتاب شریف دارد این است که به گفته خود ایشان، انگیزه تألیف آن اشاره مستقیم خود حضرت حجت عجل الله تعالی فرجه الشریف به ایشان بود که در مقدمه کتاب جریان مفصل آن را نقل فرموده اند.
شیخ صدوق رحمه الله از محمد بن ابراهیم بن اسحاق طالقانی رضی الله عنه نقل میکند که روزی به همراه جماعتی نزد جناب حسین بن روح قدّس الله روحه بودیم که از بین ما مردی بلند شد و به ایشان عرض کرد: جناب شیخ سوالی دارم. حسین بن روح فرمودند: هر سوالی که به نظرت میآید بپرس. آن مرد گفت: به من خبر بده از حسین بن علی (ع)، آیا ایشان ولیّ خدا نبودند؟ جناب حسین بن روح فرمودند: بله همینطور است ایشان ولیّ خدای متعال بودند. سپس آن مرد گفت: به من خبر بده از قاتل ایشان آیا قاتل حسین (ع) دشمن خدا نبود؟ ایشان فرمودند: بله همینطور است. در این هنگان آن مرد سوال کرد آیا جایز است که خدای عزّ وجلّ دشمن خودش را بر ولیّ خودش مسلط گرداند؟!
در این هنگام جناب حسین بن روح فرمودند: خوب گوش کن به پاسخی که در جواب سوال تو خواهم داد. بعد ایشان پاسخ نسبتاً مفصلی به آن سوال نقل کردند به این مضمون: «بدان که خدای متعال به صورت رو در رو با مردم صحبت نمیکند و با ایشان هم کلام نمیشود، چرا که خدای متعال با چشم سر قابل رؤیت نمیباشد و کلام خدای عزّوجلّ با گوش سر قابل شنیدن نیست، اما خدای متعال رسولانی از جنس خود مردم به سوی ایشان میفرستد که مثل آنها بشر هستند، چرا که اگر فرستادگان الهی از جنس بشر نبودند و مانند ایشان نبودند مردم با دیدن آنها فرار میکردند و حرف آنها را قبول نمیکردند. با وجود اینکه پیامبران نیز از جنس مردم بودند و مانند ایشان غذا میخورند و در اجتماعات حضور مییافتند، اما مردم به آنها میگفتند: شما هم مثل ما بشر هستید، لذا حرف شما را قبول نمیکنیم تا اینکه کاری انجام دهید که ما از انجام آن کار عاجز باشیم تا بفهمیم شما ویژگیهائی دارید که ما نداریم و کارهائی انجام میدهید که ما قدرت بر انجام آنها را نداریم. لذا خدای متعال برای پیامبرانش معجزاتی را قرار داد که مردم از انجام مثل آن عاجز بودند مثلاً حضرت نوح پس از اینکه قوم ایشان نصیحتها و هدایتهای ایشان را گوش ندادند و نافرمانی کردند طوفانی آوردند و قوم ایشان به عذابی مبتلا شدند که تمامی گنهکاران از قومش را هلاک کرد.
حضرت ابراهیم (ع) را در آتشی سهمگین انداختند و آن آتش بر حضرت هیچ گونه آسیبی نرساند و یا حضرت صالح از دل کوه برای قوم خود شتر مادهای دارای شیر در سینههایش آوردند و حضرت موسی با عصایش رود نیل را شکافت و از یک سنگ دوازده چشمه جاری کرد و آن عصای چوبی را به اژدهائی تبدیل کرد و از جمله این پیامبران حضرت عیسی بودند که نابینایان و ناشنوایان را به اذن خدای متعال شفا میدادند و مردگان را زنده میکردند و به مردم خبر میداد که در خانه ایشان چه دارند و چه چیزهائی را ذخیره کرده اند و بعضی دیگر از این پیامبران اشاره به وجود مقدس نبیّ مکرّم اسلام حضرت محمد (ص) خدای متعال ماه را برای او دو نیم کرد و حیوانات مانند شتر و گرگ با ایشان سخن میگفتند.
وقتی که خدای متعال چنین پیامبرانی را فرستاد و معجزاتی به ایشان داد که دیگران از آوردن مانند آن عاجز بودند، اما لطف خدای متعال بر بندگانش و حکمت ایشان اقتضا داشت که پیامبرانش را با وجود این قدرت خارق العاده و با وجود این معجزات گاهی پیروز گرداند و گاهی شکست دهد و در مواردی غلبه با ایشان باشد و در مواردی نیز دیگران بر ایشان غالب شوند چرا که اگر خدای متعال در تمامی موارد پیروزی را با انبیا عظامش قرار میداد و ایشان را به هیچ بلائی مبتلا نمیکرد و مورد امتحان الهی قرار نمیداد، مردم قائل به اولویت ایشان میشدند و آنها را خدایی در مقابل خدای متعال قرار میدادند و به علاوه اگر ایشان در جمیع ابتلائات پیروز میشدند، دیگر صبر و تحمل ایشان در برابر سختیها و ابتلائات مشخص نمیشد. به همین دلیل خدای متعال حالات فرستادگانش را مانند سایر مردم قرار داد تا اینکه به هنگام بلا و سختی صابر و به هنگام عافیت و پیروزی بر دشمنان خدا شاکر نعمتهای الهی باشند و در همه حالات متواضع و از تکبر به دور باشند.
چرا که وقتی مردم این حالات را مشاهده کنند میفهمند که ایشان نیز خدایی دارند که او خالق این پیامبران و مدبّر امور ایشان است و با راهنمایی ایشان خدای متعال را عبادت و فرستادگانش را اطاعت کنند و به وسیله این پیامبران حجت الهی بر کسانی که از حدود تجاوز کرده از دستورات الهی نافرمانی میکنند و قائل به الوهیت این پیامبران میشوند، تمام شود تا اینکه اگر کسی منحرف میشود پس از اتمام حجج و بیّنات و اگر کسی هدایت میشود از روی حجت و بینه باشد.
پس از اینکه جناب حسین روح جواب آن شخص را دادند مجلس تمام شد و همه به خانههای خود رفتند.
محمد بن ابراهیم بن اسحاق میگوید: فردای آن روز دوباره به نزد ایشان رفتم در حالی که در طول مسیر با خود میاندیشیدم که آیا این سخنانی که حسین بن روح در جواب آن مرد گفت از نظرات شخصی خودش بود؟!
با همین اندیشه به حضور ایشان رسیدم و هنوز کلامی ردّ و بدل نشده بود که ایشان ابتداءً و بدون اینکه من سخنی گفته باشم فرمودند: ای محمد بن ابراهیم اگر از آسمان به زمین بیافتم و بدنم را پرندگان و لاشخورها تکه تکه کنند و ببرند و یا اینکه بادی بوزد و بدن من را به مکان دور دستی بیاندازد این حالت برای من محبوب تر است از اینکه در دین خدای متعال کلامی بگویم که استنباط شخصی خودم باشد و بدان که تمام جوابی که دیروز به آن مرد دادم از اصلی ظاهراً اشاره به کتابی است که کلمات ائمه علیهم السلام و یا امام زمان عجل الله تعالی فرجه در آن بوده است که در اختیار من است بود و تمامی آن پاسخها را از حضرت حجت عجل الله تعالی فرجه شنیده بودم.
این حکایتی که شیخ صدوق نقل کرده اند هم پاسخی است به این شبهه که چگونه میشود انبیا و ائمه علیهم السلام که خود مقام شفاعت دارند و جانشینان الهی هستند به ابتلائات الهی گرفتار شوند و هم جایگاه علمی و معنوی بلند جناب حسین بن روح را مشخص میکند زیرا طبق این روایت ارتباط دائمی با حضرت داشته اند و از نظر معنوی به مقامی رسیده اند که از منویات سائل با خبر هستند لذا قبل از اینکه محمد بن ابراهیم سوال خود را طرح کند ایشان جواب او را دادند.
منبع: (کمال الدین و تمام النعمة؛ ج ۲؛ ص ۵۰۷)