تو را به آن کس که می پرستی دهم کنون سوگند
که شام تار زمانه را با سحر بزن پیوند
رسیده ای گل! دوباره هفته به آخرین موقف
رسیده سالی دگر به هجر تو تا ته اسفند
نه عارفانه، نه عاشقانه، غزل ترین سبکی
نوین ترین حس میان آنان که در غزل هستند
نبوده فرقی میان برگ وُ وجود انسان ها
محبت تو میان رگ ها روان شد و آوند
مقابل تو منم که مهدی ! فرو ترین خاکم
اگر دماوند، اگر سهندم، وَ یا اگر الوند
به قول شاعر که بردن دل به طاعتی مشکل
اگر شده با خطا و توبه زنم به تو ترفند
به یاد والفجر و قول قرآن به این که می آیی
زمان عُسرت به مشکلاتم تو می زنی لبخند
مرا خدایا ! ببر ز دنیا ، کنون که آزادم
اگر که مهدی رسد ظهورش نمی توان دل کند
در آن سحر که تو رخ نمایی گمان کنم ای گل
از آسمان جا ی برف و باران گهی ببارد قند
شعر از سحر نحوي