به گزارش پایگاه 598، بخشی از تلاش ائمه اطهار علیهم السلام در ارتقای سطح اندیشه و مقام اعتقادی
مردم در دوران اما هادی علیه السلام به بار نشست. به طوری که آن حضرت شاهد
بودند قدرت تعقل و اندیشه عمومی مردم به حدی رسیده که بتوانند معارف والای
شیعی و مقام امامت و ولایت را نهفقط با احساسات، بلکه با عقل و اندیشه
درک کرده و بفهمند. بر همین اساس بود که امام هادی علیه السلام با وجود
فشارهای گسترده دستگاه حکومت بنیعباس، فرصت را مغتنم دانسته و ثمره تلاش
ائمه پیشین را در دست گرفته و به آموزش معارف والای شیعی در قالب روایات و
زیارتی مانند زیارت جامعه کبیر اقدام کردند.
برای آشنایی با دوران امامت امام هادی علیه السلام و شرایط بحرانی و خاص
حیات آن حضرت، گفتوگویی با آیتالله حسن ممدوحی، عضو مجلس خبرگان رهبری و
پژوهشگر دینی، انجام داده است. طبق گفته این کارشناس دینی، امام هادی علیه
السلام مشاهده میکردند که گویا مقام امامت و ولایت توسط عدهای از مردم،
تنها در قالب احساسات و محبت محدود شده است. در حالی که امام، دارای مقام و
منزلتی والا است که باید با اصول و عقاید محکم و زیربنایی آن جایگاه را
شناخت تا موضوع هدایت و ولایت به درستی و نهتنها در قالب احساسات در میان
مردم تبیین شود.
زمانی که آن حضرت متوجه ارتقا و پیشرفت فکری مردم نسبت به موضوع امامت
شدند، این مفاهیم را به آنها آموزش دادند تا مردم در طول تاریخ بدانند اگر
میخواهند به دژ محکم الهی وارد شده و مقام توحید را به درستی درک کنند،
لازم است که از مسیر ولایت و امامت وارد شوند.
زمینههای تبعید امام هادی علیه السلام به سامرا
میدانیم که حکومت مرکزی که پیغمبر
اسلام صلیالله علیه و آله در مدینه النبی پایهگذاری کردند، زمینهای شد
که ائمه اطهار علیهم السلام عمدتاً در مدینه زندگی کنند؛ اما امام هادی
علیه السلام به جای آنکه در مدینه باشند، مدتها در شهر سامرا زندگی کردند و
در همان شهر به شهادت رسیدند. چه عاملی موجب شده بود که آن حضرت در سامرا
زندگی کنند؟
هرچند که فعالیت تاریخی و ماندگار رسول خدا صلیالله علیه و آله موجب تشکیل
حکومت اسلامی شد و عربهای بادیهنشین را با حکومت مرکزی و منسجم آشنا
کرد، اما متأسفانه در دوران زندگی امامان معصوم علیهم السلام شاهد هستیم که
هر یک از آنها به دلیل ظلم و ستم دستگاه حکومت بنیامیه یا بنیعباس
زندگی آرام و ثابتی نداشتند. بلکه هر یک از ایشان به نوعی تحت کنترل حاکمان
ظالم زمان خود بودند.
امام هادی علیه السلام هم از این قاعده مستثنا نبودند و زندگی ایشان در شهر
سامرا به دلیل تشخیص و ظلم حاکمان بنیعباس بود. پدر آن حضرت یعنی امام
جواد علیه السلام در اثر حیله و مکر معتصم عباسی به شهادت رسیدند و امامت
به امام هادی علیه السلام رسید. درواقع آن حضرت در شرایطی به مقام امامت
رسیده بودند که حاکم بنیعباس یعنی معتصم عباسی همان شخصی بود که پدر
بزرگوار ایشان را به شهادت رسانده بود.
البته در آن دوران حکومت عباسی در حال ضعیف شدن بود و حاکمان بنیعباس به
زور قدرت را از یکدیگر میگرفتند و به شوق رسیدن به حکومت و قدرت عباسی،
هرج و مرجی در دستگاه حکومتی به وجود آمده بود. هرچند که وقتی متوکل قدرت
را در دست گرفت سعی میکرد تا قدرت سابق عباسیان را به آنها بازگرداند و
میخواست بنیعباس به شوکت و قدرت قبلی برسد. به همین دلیل تلاش میکرد تا
اوضاع حکومت را سر و سامان بدهد. ولی او هم خلیفه ستمگری بود که مانند سایر
خلفای بنیعباس از ظلم کردن به شیعیان و ائمه اطهار علیهم السلام هیچ
ابایی نداشت.
اوضاع سیاسی در دوران امامت امام دهم
همان طور که اشاره کردید در دوران
امامت امام هادی علیه السلام حکومت بنیعباس بر سر کار بود. مدل حکومتی و
اوضاع سیاسی در آن زمان چگونه بود؟
به طور کلی حاکمان بنیعباس را به عنوان قاتلان و ظالمان در حق ائمه اطهار
علیهم السلام میشناسیم. چنانکه هارونالرشید قاتل امام موسی بن جعفر علیه
السلام بود، فرزندش مأمون هم امام رضا علیه السلام را به شهادت رساند، وقتی
هم که معتصم به خلافت رسید و قدرت را در دست گرفت در ظلم به ائمه اطهار
علیهم السلام کم نگذاشت. پس از او حکومت عباسی شاهد حکمرانی واثق بود که در
زمان او هم به ائمه اطهار علیهم السلام ظلمهای بسیاری روا داشته شد.
دوران طلایی بنیعباس
اما حکومت عباسی در اواخر حکومت واثق، به شدت در حال تضعیف شدن بود. حکومت
عباسی شاهد یک دوران طلایی بود که از زمان خلافت جبار عباسی در سال 132
هجری شروع شد و تا آخر خلافت واثق در سال 232 هجری ادامه پیدا کرد. این مدت
صدساله که عصر طلایی برای عباسیان محسوب میشد فرصتی بود تا حاکمان آنها
توانستند در تمام سرزمینهای اسلامی به غیر از اندلس حکمرانی کنند و برای
آنها فرصت مهمی محسوب میشد. در تمام این مدت آنها به ائمه اطهار علیهم
السلام و شیعیان و محبان آنها ظلمهای بسیاری میکردند.
پس خلافت واثق در انتهای دوران طلایی حکومت عباسیان بود.
بله. خلافت واثق در شرایطی به پایان رسید که دوران طلایی عباسیان تمام شد و
انحطاط و ضعف آنها شروع شد. این ضعف آنقدر ادامه پیدا کرد که به برچیده
شدن حکومت آنها انجامید. در دوره ضعف آنها بود که ترکان تازهمسلمانی که
تا آن زمان غلامان خلفا بودند، در اثر سوء تدبیر خلفای عباسی قدرتمند شده
بودند و به همین دلیل توانستند بر دستگاه خلافت و شخص خلیفه مسلط شوند به
اندازهای که خلیفه را عزل و نصب میکردند.
در شرایطی که حکومت عباسی ضعیف میشد،
چرا امام هادی علیه السلام از ظلمهای حاکمان در امان نماندند؟ تا جایی که
آن حضرت را به شهر سامرا تبعید کردند؟
درست است که امام هادی علیه السلام در دورانی به امامت رسیدند که حکومت در
حال ضعیف شدن بود و قدرت دست به دست میشد، اما بنیعباس کسانی نبودند که
توجه خود را از اهل بیت علیهم السلام بردارند. حتی متوکل عباسی دارای شخصیت
بسیار ظالم و مهیبی بود که همواره سعی میکرد ضعف دولت عباسی را جبران و
کمبودها را مرتفع کند. او حتی درصدد بود شیعیان و امامان معصوم علیهم
السلام در فشار بیشتری نسبت به قبل باشند تا مبادا مانع قدرتطلبی و
زورگویی حکومت به مردم شوند. البته خوشبختانه دشمنانش به او دست پیدا کرده و
او را به قتل رساندند.
در این شرایط، امام هادی علیه السلام دورانی را تجربه کردند که هم زمان
اقتدار و دولت طلایی بنیعباس را دیده بودند و هم دوران ضعف آنها را
مشاهده میکردند. حتی ایشان در دوران ظالمانه متوکل هم بودند و از ظلمهای
او در امان نماندند. بنابراین دوران امامت آن حضرت، هرچند طولانی نبود ولی
اتفاقات و رویدادهای مختلف و سختی را شامل میشد.
ظلم های متوکل عباسی در حق امام هادی علیه السلام
با این توضیحات، متوکل عباسی یکی از ظالمان و غاصبان حق خلافت و حکومت ائمه اطهار علیهم السلام بود؟
بله. متوکل در شرایطی میخواست قدرت را به بنیعباس برگرداند که متوجه
شیعیان و علویان بود. به همین دلیل آنها را تحت فشار میگذاشت و از ظلم
خود بینصیب نمیگذاشت. چراکه میترسید امام هادی علیه السلام مردم را
متوجه ستمکاریها و خیانتهای حکومت بنیعباس کرده و پایههای قدرت آنها
را سست کنند.
حتی او نتوانست تحمل کند که امام هادی علیه السلام در مدینه بمانند. برای
اینکه بیشتر ایشان را تحت کنترل داشته و مراقب آمد و رفتهای ایشان باشند،
آن حضرت را به سامرا که مرکز حکومت و شهری نظامی بود، تبعید کرد.
در آن زمان، مرکز حکومت متوکل در سامرا بود؟
بله. کاخ حکومتی متوکل در سامرا بود و آنجا شهری نظامی بود. البته سامرا در
آن زمان مانند شهر امروزی که برای زیارت میرویم، نبود. سامرا از عبارت
«سرّ من رأی» به معنی «هر کسی که آن را ببیند مسرور میشود» گرفته شده است.
سامرا در آن دوران شهری آباد بود و نظامیان و کارکنان دستگاه حکومت در آن
شهری زندگی و رفت و آمد میکردند.
بر همین اساس، متوکل که میخواست امام هادی علیه السلام را به دقت تحت نظر
داشته باشد، آن حضرت را از مدینه به سامرا تبعید کرد. در عین حال جاسوسانی
گماشت تا شبانهروز مراقب رفت و آمدها و برنامههای روزانه آن حضرت باشند
تا مبادا ایشان برای هشیار کردن مردم علیه حکومت اقدامی انجام بدهند. به
این ترتیب بود که امام هادی علیه السلام از آن زمان به بعد در سامرا زندگی
کردند و حتی فرزند بزرگوار ایشان امام حسن عسکری علیه السلام نیز در آن شهر
بودند. این بزرگان در تمام مدت زندگی خود تحت مراقبت شدید سربازان و
مأموران خلیفه بودند و هیچ نوع حق آزادی عمل و خروج از سامرا را نداشتند.
با این وجود، تدابیر امنیتی و مراقبتهای کنترلی توسط مأموران حکومت بسیار زیاد بود.
همین طور است. به اندازهای که حتی در بعضی از نوشتههای تاریخی میخوانیم
که بازجوییهایی هم از امام هادی علیه السلام انجام میشد. به این معنا که
مأموران هرازگاهی آن حضرت را احضار کرده و مورد پرسوجو قرار میدادند.
بنابراین مشخص است که امام هادی علیه السلام در دوره بسیار سختی زندگی
میکردند.
زمانی که متوکل در زمان آن حضرت به هلاکت رسید و دوباره انحطاطی در بنیعباس ایجاد شد، اوضاع تغییری نکرد؟
بعد از متوکل هم گروهی از غلامان ترک قدرت را به دست گرفتند. اما آنها هم
از امام هادی علیه السلام غافل نبودند و حبس و فشارها بر آن حضرت را ادامه
دادند.
زمینههای تبیین معارف ولایت و امامت
بر این اساس فشارهای حکومتی و
کنترلها بر زندگی امام هادی علیه السلام بسیار سخت بوده و ایشان در حقیقت
در حبس حاکمان قرار داشتند. در این شرایط سؤالی مطرح میشود، مبنی بر اینکه
با وجود اینهمه فشار و کنترل دستگاه و مأموران حکمتی، آیا امام هادی علیه
السلام با شیعیان و مردم ارتباطی داشتند؟ درواقع میخواهیم بدانیم
آموزههای آن حضرت مانند دعای بزرگ و پر مفهوم جامعه کبیره چطور به دست
مردم میرسید و آنها چگونه و از چه مسیری نیازها و پرسشهای خود را با
امام در میان گذاشته و پاسخ میگرفتند؟
سؤال بسیار مهمی است، چراکه به نیاز مردم به امام زمان خود اشاره دارد. به
هر حال مردم در هر دورانی نیاز دارند که با امام و پیشوای خود ارتباط
داشته، نیازهای دینی خود را مرتفع کرده و سؤالات خود را بپرسند.
این مسیر مهم از زمان امام محمدباقر علیه السلام پیریزی شده بود. به طوری
که آن حضرت نمایندههایی به سمت شهرها و سرزمینهای دور میفرستادند تا
واسطهای میان امام و مردم باشند. شبکه نمایندهها در دوران ائمه بعدی
ادامه پیدا کرده و به مرور گسترش پیدا کرد. به اندازهای که دوران امام
هادی علیه السلام، شبکه گسترده و بزرگی از نایبان و وکیلان آن حضرت در
شهرهای مختلف وجود داشتند که نقش واسطهای میان امام و مردم را ایفا
میکردند.
این شبکه از زمان امام موسی کاظم علیه السلام شروع به قدرت گرفتن کرد.
چراکه شیعیان توانستند اصول و مبانی اعتقادی و فقهی خود را با تلاش امامان
عظیمالشأن پیشین به خصوص امام باقر و امام صادق علیهماالسلام تدوین کنند،
به همین علت از دوران امامت امام موسی کاظم علیه السلام شروع به نشر و
گسترش افکار خود کردند. در دوران آن حضرت، افرادی به عنوان وکیل و نائب
امام علیه السلام در نقاط گوناگون عالم اسلام به امر ترویج مذهب حقه شیعه
مشغول بودند. همین موضوع بود که زمینه شهادت امام موسی کاظم علیه السلام را
فراهم کرد.
این تشکیلات سپس به امام رضا علیه السلام منتقل شد و ایشان راه پدر بزرگوار
خود را ادامه دادند. به این طریق بود که پیامها، اوامر و احادیث ائمه
اطهار علیهم السلام از طریق افرادی که وکیل و نائب امام زمان خود بودند به
گوش مردم در سرزمینهای دیگر میرسید. به این ترتیب شیعیان در آن زمان از
نظر تعداد رو به افزایش بودند.
بر همین اساس بود که امام رضا علیه السلام در پاسخ به مأمون که به آن حضرت
پیشنهاد خلافت و بعد از آن ولیعهدی میدهد، امام رضا علیه السلام
میفرمایند:
«بدون حکم تو هم امضا و فرمان من در تمام عالم اسلام خوانده میشود.» این
موضوع نشان میدهد که ائمه اطهار علیهم السلام به مردم زمان خود معرفی
میشدند و مردم هم به آن بزرگواران رو میآوردند.
ارتباط وکلا با امام هادی علیه السلام در قالب خریدار و فروشنده
در دوران کنترل امام هادی علیه السلام توسط حکومت هم از مسیر همین شبکه
وکلا بود که مردم با امام خود در ارتباط بودند. البته وکلا با لباسها و
ظاهرهای عامیانه مانند خرمافروش و خیارفروش با چرخدستیهایی به خانه امام
رفت و آمد میکردند و در قالب اینکه خرید و فروشی صورت میگیرد، خمس و زکات
مردم به دست امام میرسید و یا امام حق نیازمندان و فقرا را پرداخت
میکردند و به سؤالات مردم پاسخ میدادند.
زیارت جامعه کبیره؛ سند حقانیت شیعه
در چنین شرایطی بود که زیارت جامعه
کبیره از سوی امام هادی علیه السلام به شیعیان تعلیم داده شد. آیا میتوان
نتیجه گرفت که معرفت مردم نسبت به مقام امامت در زمان آن حضرت آنقدر بالا
رفته بود که زمینه تعلیم چنین مفاهیمی را برایشان فراهم کرد؟
معرفت عمومی مردم در دوران ائمه اطهار علیهم السلام بر اساس تلاش آن
بزرگواران برای اصلاح سبک زندگی مردم و آموزش معارف اصیل، روزبهروز پیشرفت
میکرد. به قدری که در دوران امام هادی علیه السلام سطح اندیشه و تعقل
عمومی مردم و به خصوص شیعیان به حدی بود که بتوانند نقش امام در جامعه و
حقانیت شیعه را درک کنند. بر همین اساس آن حضرت اقدام به آموزش معارف والای
الهی و دینی در قالب دعای جامعه کبیره کردند.
شاهد این مطلب آن است که به عنوان مثال در زمان امام رضا علیه السلام
مشاهده میکنیم که مردم معرفت درست و کاملی نسبت به مقام امامت نداشتند و
آن طور که باید، حق امام را نمیدانستند و شیعیان حقیقی و اهل معرفت کم
بودند. به همین دلیل آن حضرت تلاش میکردند حتی از فرصت مناظراتی که مأمون
برای فخرفروشی خودش ایجاد میکرد، بهترین بهره را برده و معارف ناب و اصیل
اسلامی را به مردم آموزش دهند. حتی حدیث سلسله الذهب که آن حضرت در نیشابور
خطاب به علمای دینی و دانشمندان اهل سنت ابراز کردند، نشان میدهد که
ایشان حتی در مسیر تبعید هم از فرصت آموزش معارف اصیل و ارتقای سطح درک
مردم نسبت به مقام امامت و ولایت استفاده میکردند.
امام هادی علیه السلام که شاهد به ثمر نشستن تلاش ائمه پیشین برای ارتقای
درک و معرفت مردم بودند، فرصت را مناسب دیدند تا معارف اصیل و والا را در
قالب زیارت جامعه کبیره به مردم ارائه کنند تا حجتی میان مردم و خدا بوده و
وظیفه خود را به عنوان راهنما و هادی مردم بهجا آورند.
زیارت جامعه کبیره، مفهوم امامت و
ارادت به مقام ولایت را از قالب احساسات محدود نکرده، بلکه زیربنای اعتقادی
و فکری مسئله ولایت را بازگو میکند. آیا درک مردم در آن زمان به حدی بوده
که این مفاهیم اساسی را متوجه شوند؟
بله. امام هادی علیه السلام مشاهده میکردند که گویا مقام امامت و ولایت
توسط عدهای از مردم، تنها در قالب احساسات و محبت محدود شده است. در حالی
که امام، دارای مقام و منزلتی والا است که باید با اصول و عقاید محکم و
زیربنایی آن جایگاه را شناخت تا موضوع هدایت و ولایت به درستی و نهتنها در
قالب احساسات در میان مردم تبیین شود.
زمانی که آن حضرت متوجه ارتقا و پیشرفت فکری مردم نسبت به موضوع امامت
شدند، این مفاهیم را به آنها آموزش دادند تا مردم در طول تاریخ بدانند اگر
میخواهند به دژ محکم الهی وارد شده و مقام توحید را به درستی درک کنند،
لازم است که از مسیر ولایت و امامت وارد شده و این موضوع را نهفقط با دل و
احساس، بلکه با عقل و اندیشه و نیاز فطری خود درک کرده و بفهمند.
منبع:تسنیم