همزمان با تغییر لحن سران کاخ سفید و شرکای اروپایی آنان که با وجود ادامه تحریمهای ظالمانه سخن از باز نگهداشتن درهای دیپلماسی، آمادگی سفر به جمهوری اسلامی و مذاکره به میان میآورند، متأسفانه برخی چهرههای سیاسی و رسانهای در داخل کشورمان نیز با بهکارگیری ادبیات سازشکارانه، سیگنالهای مثبتی را به آنان مخابره میکنند که گرچه همگی را نمیتوان به خیانت و خوشخدمتی به بیگانه متهم کرد، اما در بیتوجهی به فریب راهبردی و زمینهسازی برای دستیابی دشمن به برخی اهداف ضمنی در این تغییر لحن، شریک میباشند.
چرا که تغییر رویکرد باند افراطی حاکم بر کاخ سفید از تهدید و لفاظیهای جنگطلبانه همراه با اعزام یگانها و ادوات نظامی به منطقه به التماس برای مذاکره را باید ناشی از:
۱- مواجه شدن با سیاست مقابلهبهمثل جمهوری اسلامی ایران؛ ۲-
اقدام عملی مدافعان کشورمان در هدف قرار دادن پهپاد جاسوسی امریکا؛ ۳-
همراهی نکردن سایر کشورها حتی متحدان امریکا با سیاستهای افراطی کاخ سفید؛
۴- عقبنشینی برخی متحدان منطقهای امریکا و کنار گذاشتن ادبیات تخاصمی با
ایران و ۵- مهمتر از همه کنار گذاشتن تعهدات برجامی از سوی جمهوری اسلامی
ایران به صورت مرحلهبندی و در گامهای پیشبینی شده دانست که غلط بودن
برخی مفروضات و محاسبات مؤثر در سیاستهای تهاجمی و زورگویانه را به اثبات
رساند.
همچنین توقیف نفتکش انگلیسی نیز بیفایده بودن روند قلدری و
پرهزینه بودن همکاری و همراهی باسیاستهای تهاجمی کاخ سفید را مسجل ساخته و
بیهوده بودن یکجانبهگرایی را کاملاٌ آشکار کرد.
از این رو کاخ سفید و شرکای اروپایی آن به سیاست فریب راهبردی روی
آورده و بدون بازگشت عملی از سیاست فشار حداکثری و جبران بدعهدی در نقض
برجام و عمل نکردن به تعهدات، مذاکره را حربهای برای فرار از مسئولیت پیش
آوردن این شرایط قرار دادند که به زعم طراحان آن دو هدف را تأمین کند: ۱-
نجات امریکا از انزوا و متهم بودن به یکجانبهگرایی و تنشآفرینی در منطقه
حساس غرب آسیا و ۲- ایجاد شکاف در درون ایران اسلامی و مخدوش ساختن اتحاد و
همصدایی داخلی در برابر سیاستهای ظالمانه و بدعهدهای امریکا و اروپا.
چنانچه اهداف فوق برآورده شود، فشار بر نظام جمهوری اسلامی برای
مذاکره تشدید خواهد شد که در واقع رسیدن به همان هدف اصلی ترامپ و باند
همراه وی است که پیش از این آن را با فشار تحریمی و شبح جنگ جستوجو
میکردند.
ضمن اینکه اگرچه سخن از مذاکره بدون پیششرط و آمادگی سفر وزیر
خارجه امریکا به ایران، در میان است و برخی سران اروپایی نیز ژست وساطت
برای مذاکره و حل مسائل از طریق سیاسی به خود میگیرند، اما عرصههای
مذاکره را وقتی هستهای، موشکی و نفوذ منطقهای کشورمان تعریف میکنند،
معنای خلع سلاح برای واداشتن به تسلیم را میدهد که پیش از این در لیبی
بهکار گرفته و نتیجه آن نیز ذلتبار و فاجعهآمیز بوده است.
با توجه به موارد فوق است که هرگونه ارسال سیگنال برای مذاکره از
داخل را باید گرفتار شدن به فریب راهبردی دشمن و بازی در پازل او دانست که
البته میتواند آگاهانه یا ناآگاهانه و از روی سادگی و خوشخیالی و یا ترس و
واماندگی و خدای نکرده خیانت هم باشد. اما اگر عبرت از لیبی را هم کنار
بگذاریم، ماجرای برجام و نقض و بیتوجهی به تعهدات مربوط با آن از سوی
مدعیان مذاکرات مجدد، هیچ توجیهی برای عبرت شدن دوباره باقی نمیگذارد.