این روزها آنالیز و تحلیل ترکیب 3 طیف «جمهوریخواهان سنتی»، «تیپارتی» و
«نومحافظهکاران» در کاخ سفید بازار خاص خود را دارد! برخی معتقدند دافعه
این طیفها نسبت به یکدیگر، منجر به ایجاد نوعی سیاست خارجی نامتوازن در
ایالات متحده شده است! برخی نیز تصور میکنند ترامپ سعی دارد مانند رهبر یک
ارکستر، این کثرت را به نوعی وحدت رویه در حوزه دیپلماسی و سیاست خارجی
ایالات متحده تبدیل کند! فراتر از این دو نگاه، عدهای نیز ترکیب بازیگران
حوزه سیاست خارجی آمریکا (که شخص ترامپ را نیز در برمیگیرد) را نمادی از
حاکمیت آنارشی در کاخ سفید قلمداد میکنند.
اظهارات اخیر رئیسجمهور ایالات متحده آمریکا درباره ایران، در نوع خود قابل تامل است. ترامپ در اینباره میگوید:
«میدانید دوست دارم درباره ایران چه اتفاقی بیفتد؟ دوست دارم به من زنگ
بزنند. میدانید که جان کری با آنها زیاد صحبت میکند. جان کری بهشان
میگوید زنگ نزنند. این نقض قانون لوگان است و او باید بابت این مساله
تعقیب قضایی شود. فقط دموکراتها از این جور کارها انجام میدهند». وی
اضافه کرد: «کاری که آنها باید بکنند این است: با من تماس بگیرند و [پای
میز مذاکره] بنشینند. میتوانیم توافق کنیم و به یک توافق منصفانه دست پیدا
کنیم. ما فقط میخواهیم آنها سلاح هستهای نداشته باشند. چیز زیادی از
آنها نمیخواهیم».
آنچه در اظهارات ترامپ خودنمایی میکند، یکی
نارضایتی شدید وی از جان کری و دموکراتها (بابت ارسال پالسهای برجامی) و
دیگری تاکید وی بر خواستهای به قول خود محدود، مبنی بر عدم دستیابی ایران
به سلاح هستهای(!) است.
1- ترامپ خود نیز بخوبی میدانست توافق
هستهای با ایران، برای محدود کردن برنامه صلحآمیز هستهای ایران کافی
بود، چه رسد به آنکه مانع دستیابی ایران به بمب اتم شود! حتی رئیسجمهور
ایالات متحده نسبت به عدم تلاش ایران برای دستیابی به بمب اتم نیز آگاه
است. اگر خواسته ترامپ صرفا تحدید توان هستهای ایران بوده است، چرا حاضر
شد هزینههایی سنگین مانند اخراج رکس تیلرسون و مک مستر از دولت و
جایگزین کردن پمپئو و بولتون را بپردازد و مورد انتقاد بسیاری از
دموکراتها و جمهوریخواهان سنتی قرار بگیرد؟ نکته جالب توجه اینکه
تروئیکای اروپا نیز با ترامپ درباره «تغییر برجام» به صورت مطلق همراه و
حاضر به پذیرش شروط چهارگانه رئیسجمهور آمریکا شد. بنابراین، ترامپ در حال
ارائه آدرس و نشانهای غلط به نظام بینالملل است.
2- بخش اعظمی از
نارضایتی ترامپ نسبت به برجام، ناشی از آن است که وی توافق هستهای با
ایران را میراث دموکراتها میداند. فراتر از آن، ترامپ در مبارزات
انتخابات ریاستجمهوری سال 2016 نیز به رایدهندگان جمهوریخواه و لابی
آیپک وعده داده بود واشنگتن را از این توافق خارج کند. او در ازای این
اقدام، از یکسو خود را فردی «متعهد به وعدههای انتخاباتی»اش معرفی
میکرد و از سوی دیگر، حمایت لابی آیپک، نتانیاهو و سناتورهای
وابسته به موساد مانند تام کاتن و تدکروز را به دست میآورد.
3- در
آستانه خروج رئیسجمهور آمریکا از توافق هستهای با ایران، امانوئل مکرون،
رئیسجمهور فرانسه که برای دیدار با ترامپ وارد کاخ سفید شده بود به نکته
خاصی اشاره کرد: «ترامپ به دلایل داخلی از برجام خارج میشود. مردم
میگویند رئیسجمهور ترامپ قابل پیشبینی نیست اما من خلاف آن فکر میکنم.
او بسیار قابل پیشبینی است. به تعهدات انتخاباتی وی نگاه کنید. [ترامپ] دو
روز پیش بار دیگر در دفترش گفته بود برجام را بدترین توافق تاریخ، یک
کابوس، فاجعه و غیره و غیره میداند». مکرون در اظهارات خود، مصدر تصمیم
ترامپ درباره خروج از توافق هستهای را کاملا داخلی و انتخاباتی خوانده
بود.
4- اظهارات اخیر ترامپ، بیش از آنکه نوعی خط بطلان بر خواستههای
دوازدهگانه مایک پمپئو از ایران باشد، نقطه آشکارساز سیاست
خارجی نامتوازن و آسیبپذیر ایالات متحده آمریکاست. ضریب این آسیبپذیری به
اندازهای بالاست که میتواند منتج به تحمیل هزینههای مزمن بینالمللی و
امنیتی برای ایالات متحده شود. در این معادله، ترامپ حکم یک
«رهبر ارکستر» را ندارد! او خود مولد آنارشی در کاخ سفید و حوزه سیاست
خارجی آمریکاست، به گونهای که حتی به قول بسیاری از تحلیلگران آمریکایی،
ارزشی برای منافع ملی آمریکا نیز قائل نیست. ترامپ به جای آنکه نقش یک مدیر
را برای ایجاد یکدستی و تمرکز در حوزه سیاست خارجی کشورش ایفا کند، خود
اسم رمز سقوط آزاد ایالات متحده در نظام بینالملل محسوب میشود. آری!
برتری و هژمونی دستنیافتنی و مطلقی که ترامپ از آن سخن میگوید، تنها در
توهمات وی و افرادی مانند بولتون و پمپئو جا دارد.