۲۹ دی سالگرد شهادت محمودرضا بیضایی نخستین شهید مدافع حرم تبریز است،
شهیدی که عاشق امام زمان (عج) و منتظر واقعی و زمینهساز حقیقی ظهور بود.
زندگینامه و خاطرات این شهید به نقل از برادرش آقای احمدرضا بیضایی در
کتابی با عنوان «تو شهید نمیشوی» چاپ شده که تا کنون بارها تجدید چاپ شده
است.
بخشهایی از زندگینامه و خاطرات شهید بیضایی که در این کتاب و در سایر منابع منتشر شده را مرور میکنیم.
شهید محمودرضا بیضایی در ۱۸ آذر ۱۳۶۰ متولد شد. در دوره تحصیلات دبیرستان
به عضویت پایگاه مقاومت شهید بابایی در مسجد چهارده معصوم (ع) شهرک پرواز
تبریز درآمد. در همین ایام با رزمنده هنرمند بسیجی، حاج بهزاد پروین قدس،
آشنا شد. این آشنایی، بعدها زمینهساز آشنایی مبسوط با میراث مکتوب و
تصویری دفاع مقدس و انس با فرهنگ جبهه و جنگ شد. دیدار و مصاحبه با خانواده
شهدا و گردآوری خاطرات شهدا و جمعآوری کتابها و نشریات حوزه ادبیات دفاع
مقدس از ثمراتی بود که آشنایی با حاج بهزاد با خود داشت.
دوره آموزش خدمت سربازی را در اردکان یزد گذراند و ادامه خدمت را در پادگان
الزهراء (س) نیروی هوایی سپاه پاسداران در تبریز به انجام رساند. آشنایی
نزدیک با نهاد مقدس سپاه پاسداران انقلاب اسلامی در این دوره، نقطه عطف
زندگی شهید بیضایی محسوب میشود.
ارادت شدید به امام حسین(ع)
خیلی به امام حسین (ع) ارادت داشت. هر سال روز عاشورا در مقتل شهدای فکه حاضر میشد.
بعد از اتمام خدمت سربازی، علیرغم تشویق اطرافیان به ادامه تحصیل در
دانشگاه، با اختیار خود و با یقین کامل، عضویت در سپاه پاسداران انقلاب
اسلامی را انتخاب نمود و در بهمن ۸۲ وارد دوره افسری دانشکده امام علی (ع)
سپاه شد. او نام مستعار «حسین نصرتی» را در سپاه برای خود انتخاب نموده بود
که به گفته خودش برگرفته از ندای «هل من ناصر ینصرنی» مولای خود حسین بن
علی (ع) و کنایه از لبیک به این ندا بود. در شهریورماه سال ۸۵ از دانشکده
افسری فارغالتحصیل گردید.
عاشق کیهان بود
به گفته برادر شهید: اطلاعات سیاسیاش به روز و روزنامهخوان حرفهای بود.
هر روز روزنامه کیهان را میدید و خیلی خوب و با دقت میخواند. حتی نسخه
عربی و انگلیسی کیهان را میخواند و به دوستان عراقی و لبنانیاش میداد.
سال ۸۶ فهمیدم که در جلسات هفتگی حسین شریعتمداری (مدیرمسئول روزنامه
کیهان) میرود.
محمود رضا بسیار علاقهمند به اطلاعات و سادگی آقای شریعتمداری بود. هر بار
که به کتابفروشی انتشارات کیهان میرفت با کلی تمجید از ایشان یاد میکرد.
پرکاری و کمخوابی
پرکاری و ساعتهای انگشت شمار خواب در طول شبانهروز از ویژگیهای بارز او
بود. به طوری که کار در روزهای جمعه را هم در یکی از جلسات اداری در محل
کار خود به تصویب رسانده بود و به این ترتیب کارش تعطیلی نداشت. معتقد بود
شهادت در راه خدا مزد کسانی است که در راه خدا پرکارند و شهدای جنگ تحمیلی
را شاهد این حرف خود معرفی میکرد. به دلیل علاقه فراوان به کار خود، برای
تشکیل خانواده حاضر به رجعت به تبریز نبود و در ۲۵ اسفند سال ۸۷ مقارن با
سالروز میلاد پیامبر اعظم (ص) و امام جعفر صادق (ع) با همسری فاضله از
خانوادهای ولایتمدار در تهران ازدواج کرد و ساکن تهران شد. ثمره این
ازدواج دختری به نام «کوثر» است که در ۲۵ اسفند ۹۰ متولد شد.
برادر شهید میگوید: بعد از شهادتش دوبار به پادگان محل کارش در تهران
رفتم. با یکی از همکارانش به اتاقی که کمد وسایل شخصی محمودرضا در آن بود
رفتیم. روی کمدش این جمله از امام خامنهای را با فونت درشت تایپ کرده و
چسپانده بود: «در جمهوری اسلامی هرجا که قرار گرفتهاید، همان جا را مرکز
دنیا بدانید و آگاه باشید که همه کارها به شما متوجه است.»
علاقه و عشق وصفناشدنی محمودرضا به آرمان جهانی امامخمینی (ره)، یعنی
تشکیل نهضت جهانی اسلام، روحیه خاصی را در وی به وجود آورده بود که تا آغاز
جنگ در سوریه، در جهت تحقق آن تلاش و مجاهدت شبانهروزی داشت.
در ایام فتنه ۸۸ شب و روز، آرام و قرار نداشت. تمام اخبار و وقایع فتنه را
رصد میکرد و در معرکه دفاع سخت از انقلاب اسلامی در ایام فتنه، چندین بار
جان خود را به خطر انداخت.صاحب موضع بود و در بحثها به خوبی استدلال
میکرد. میگفت این انقلاب تنها نقطه امید مستضعفین عالم است و هرگونه
تهدیدی که متوجه موجودیت انقلاب اسلامی باشد، میتواند جبهه مستضعفین و
علاقمندان انقلاب اسلامی در جهان را سست کند و نگرانی عمیقی از این بابت
داشت.
از سال ۹۰ برای دفاع از حرمهای آل الله (ع) و یاری جبهه مقاومت، آگاهانه
عازم سوریه شد. اعزامهای داوطلبانه مکرر و حضور مداوم در جبهه سوریه،
روحیه رزمندگی را در وجودش تثبیت کرده بود و در دو سال آخر حیات ظاهری خود،
به معنی واقعی کلمه زندگی یک رزمنده را داشت. به خاطر تعلقی که از نوجوانی
به ثبت اسناد میراث دفاع مقدس داشت، در جبهه سوریه نیز به جمعآوری اسناد
جنگ همت گماشته بود و در هر بار بازگشت به ایران، آثاری از جنگ از جمله
تصاویری که با دوربین خود ثبت کرده بود و آثاری که از تکفیریها در
صحنههای درگیری به جا مانده بود را همراه داشت. اوج توفیقات خود در این
جبهه را حضور در عملیاتی میدانست که در تاسوعای سال ۹۲ در منطقه «حجیره»
برای آزادسازی کامل اطراف حرم مطهر حضرت زینب (س) انجام گرفت و منجر به
پاکسازی حرم تا شعاع چند کیلومتری از لوث وجود تکفیریها شد.
محمودرضا مربی جنگافزار بود و رزمندههای زیادی را آموزش داده بود. یکی از
همسنگرهایش میگوید: محمودرضا در عرض دو روز آدمی را که صفر بود به تک
تیرانداز تبدیل کرده بود.
بعد از دو سال حضور در جبهه سوریه، در بعد از ظهر ۲۹ دی ۹۲ همزمان با
سالروز میلاد پیامبر اعظم (ص) و امام جعفر صادق (ع) در اثنای درگیری با
مزدوران تکفیری استکبار در اثر اصابت ترکشهای یک تله انفجاری به ناحیه سر و
سینه، به فیض شهادت نائل شد.
چفیه آقا
برادر شهید ابراز می دارد: وقتی پیکرش را داخل قبر گذاشتم، از طرف همسر
معززش گفتند محمودرضا سفارش کرده چفیهای که از آقا گرفته با او دفن شود؛
جا خوردم؛ نمیدانستم از آقا چفیه گرفته؛ رفتند چفیه را از داخل ماشین
آوردند.
برادر شهید تعریف میکند: یکی از دوستانش جملهای عربی را برایم پیامک کرده
بود و اولش نوشته بود: این سخنی از محمودرضاست. آن جمله این بود: «اذا کان
المنادی زینب (س) فأهلا بالشهاده». یعنی: «اگر دعوتکننده زینب (س) باشد،
سلام بر شهادت»!
زمینهسازیِ حقیقی برای ظهور
احمدرضا بیضایی برادر شهید در مورد وصیتنامه برادرش میگوید: همه جا را
سپردم دنبال وصیتنامهاش گشتند حتی توی وسایلش که در سوریه بود؛ اما
وصیتنامهای در کار نیست انگار. تنها نوشته مکتوبی که از او موجود است،
همان نامهای است که برای همسر معزز خود نوشته که منتشرش کردم. اما دوباره
محض اطمینان، چند روز پیش از همسر معززش در مورد وصیتنامه سؤال کردم
فرمودند: یکبار در خانه صحبت وصیتنامه شد، به پوستر «حاج همت» روی
کمدشاشاره کرد و گفت: «وصیت من این است». روی این پوستر که هنوز هم
آنجاست، نوشته: «با خدای خود پیمان بستهام تا آخرین قطره خونم، در راه حفظ
و حراست از این انقلاب الهی یک آن آرام و قرار نگیرم.»
در نامهای که شهید بیضایی در شب شهادت امیرالمؤمنین (ع) در ماه مبارک
رمضان در در فضای ملکوتی بینالحرمین دو مظلومه، دو شهیده، خانم زینب کبری
(س) و خانم رقیه (س) در سوریه خطاب به همسر گرامیاش نگاشته، آمده است:
«باید به خودمان بقبولانیم که در این زمان به دنیا آمدهایم و شیعه هم به
دنیا آمدهایم که مؤثر در تحقق ظهور مولا باشیم و این همراه با تحمل
مشکلات، مصائب، سختیها، غربتها و دوریهاست و جز با فدا شدن محقق نمیشود
حقیقتاً. نمیخواهم حرفهای آرمانگرایانه بزنم یا غیر واقعی صحبت کنم؛ نه!
حقیقتاً در مسیر تحقق وعده بزرگ الهی قرار گرفتهایم. هم من، هم تو.
بحمدالله. خدا را باید به خاطر این شرایط و این توفیق بزرگ شاکر باشیم....
تاریخ دوباره تکرار شده و این بار ابناء ابوسفیان و آلسفیان بار دیگر
آلالله را محاصره کردهاند؛ هم مرقد مطهر خانم زینب کبری و هم مرقد مطهر
دردانه اهل بیت، رقیه (سلامالله علیهما). ولی این بار تن به اسارت آلالله
نخواهیم داد، چرا که به قول امام (ره) مردم ما از مردم زمان رسولالله
بهترند.
واضحتر بگویم؛ نبرد شام، مطلع تحقق وعده آخرالزمانی ظهور است و من و تو
دقیقاً در نقطهای ایستادهایم که با لطف خداوند و ائمهاطهار نقشی بر
گردنمان نهاده شده است و باید به سرانجام برسانیمش باهم تا بار دیگر شاهد
مظلومیت و غربت فرزندان زهرای مرضیه (سلامالله علیها) نباشیم.... مسئولیت
سنگینی بر دوشمان گذاشته شده است و اگر نتوانیم از پسش برآییم، شرمنده و
خجل باید به حضور خداوند و نبیاش و ولیاش برسیم، چرا که مقصریم. کل یوم
عاشورا و کل ارض کربلا و به قول سیدمرتضی آوینی این یعنی اینکه همه ما شب
انتخابی خواهیم داشت که به صف عاشوراییان بپیوندیم یا از معرکه جهاد
بگریزیم و در خون ولی خدا شریک باشیم. انشاءالله در پناه حق و تا [تحقق]
وعده الهی و یاری دولت ایشان خواهیم جنگید.»
انتظار در سبک زندگی شهید
آری محمودرضا عاشق امام زمان (عج) و منتظر وقعی و زمینهساز حقیقی ظهور
بود. امید غلامی، استاد دانشگاه و دوست و همراه شهید انتظار را در سبک
زندگی شهید در گفت وگو با شبستان چنین شرح میدهد:
«… کوچکترین و سادهترین مسائل برای محمودرضا با امام زمان (عج) گره
میخورد، خاطرم هست زمانی که بحث رعایت بعضی نکات در مجالس عزاداری و هیئات
پیش آمد، مثل برهنه نشدن برای سینه زنی و مقام معظم رهبری در این باره
نکاتی را فرمودند و توصیههایی داشتند، شهید برای متقاعد کردن دوستان به
آنها گفت: «فرض کنید امام زمان (عج) اینجا حضور داشته باشند آیا شما مقابل
ایشان هم همینطور عزاداری میکنید؟» و به همین بسنده کرد (اصلاً بحث
نمیکرد).
این یعنی، جزئیترین مسائل زندگیِ شهید بیضایی با انتظار و توجه به نظارت
امام عصر (عج) عجین بود؛ ولی هیچ وقت (تاکید میکنم) هیچ وقت به کسی نشان
نمیداد که مثلاً من منتظر امام زمان (عج) هستم و فلان و بهمان… دنبال نشان
دادن نبود بلکه رفتارش این انتظار را فریاد میکشید.