از «آلکسا محوری» تا «هشتگ محوری»؛ رسانه در لبه تاریکی
1- اواخر دهه 70 و اوایل دهه 80 شمسی را شاید بتوان به صراحت دوران اوج روزنامه نگاری و فعالیت رسانه ای در 30 سال گذشته دانست؛ دورانی که روزنامه های 2 جریان آن زمان یعنی «چپ و راست» هر کدام به فراخور فعالیت خود، از لحاظ حرفه ای (و نه سیاسی) عملکرد چشمگیری داشتند.
در دوران اوج مطبوعات، هفته نامه ای مانند جبهه مسعود ده نمکی، تیراژی 80 هزار نسخه ای داشت یا ماهنامه صبح مهدی نصیری که قدمتش بیش از سایر مطبوعات وقت بود، دامنه تاثیرگذاری بسیار بالایی بر جامعه داشت. سایر مطبوعه های وقت نیز چنین عملکردی داشته و هر کدام بنابر تیراژ و محتوای خود تاثیرگذاری عینی بر مخاطب داشتند. موضوعی که نه ذهنی و انتزاعی که با مرور یک تاریخ می توان گفت آنچنان عینی می باشد که از فرط آشنایی برای برخی به ناآشنایی می زند!
کپسولی و جمع و جور می توان گفت که این رسانه ها به موازات تیراژ، ارائه دهنده یک مساله مهم دیگر نیز بودند، مساله مهمی به نام محتوا، ایده، سوژه، مفهوم، تحلیل و بکارگیری انواع تکنیک های رسانه ای در بسته ای به نام محتوا که امروز شاید غریبانه ترین بخش از یکی از ارکان تولید رسانه ای باشد.
2- اواسط دهه 80 بود که با گسترش شبکه های اجتماعی مبتنی بر وب، ذائقه مخاطبین از رسانه های مکتوب کم کم فاصله گرفته و به سمت رسانه های اینترنتی گرایش پیدا کرد. در این دوران بود که تاسیس خبرگزاری های جدید و فارغ از رسانه های دولتی کلید خورد و در کنار آنها نیز سایت های خبری یک به یک بر صحنه مانیتورها ظاهر می شدند.
از آفت های این دوران را می توان بروز نسل جدیدی از افراد فعال در رسانه برشمرد که بدون هیچ تجربه فعالیت رسانه ای، خواستند یک شبه ره صدساله را طی کنند؛ نسلی تربیت شد که نه تجربه نسل قبلی را داشت و نه توان آن را و نه علاقه ای برای کسبش. نیروهایی بودند منقطع از مطالعه عمیق، کاربردی و تجربه رسانه ای. آنچه آنان را فعال می ساخت نه فهم موثر محیط و شرایط که هیجان بود و پرش از بستر رسانه.
این اما همه ماجرا نیست. از دیگر آفت های این نوع فعالیت رسانه ای، «آلکسا محوری» بود. به دلیل گسترش کمی و تعدد سایت های اینترنتی، حالا دیگر باید دیده شدن را برجسته می ساختند؛ دقیقا دیده شدن نه خوانده شدن. و اینچنین شد که آلکسا نیز تبدیل به یکی از ملاک های تاثیرگذاری رسانه ها شد!
گفتنی از آلکسامحوری بی شمار است. تا همین میزان می توان گفت که رنک یا رتبه در آلکسا کاملا غیرواقعی است. هر رسانه ای که هزینه بیشتری می کرد و پرداختی های مالی بیشتری را ساماندهی می کرد در آلکسا رتبه بهتری داشت. اینجا بود که جذب مخاطب به هر شکل ممکن جایگزین محتوای فاخر و اثربخش شد. «زرد نگاری» و «آلکسا محوری» عملا رسانه را از وسیله ای برای تاثیر بر افکار عمومی تبدیل به ضد خود کرد که عملا پس از چند سال مخاطب سرگردان، این نوع رسانه ها را پس زد.
در مجموع می توان گفت، عملا پایان دهه 80 و ابتدای دهه 90 با توجه به تربیت نسل خاص فعالین رسانه ای و موضوع بازدید محوری را می توان به فصل پایان رسانه های مبتنی بر وب و افول محتوای تاثیرگذار دانست.
3- از سال های 92-93 تا به امروز با گسترش روزافزون اسمارت فون ها و ازدیاد شبکه های اجتماعی و کاهش سن استفاده از تلفن همراه عملا سن استفاده از رسانه نیز کاهش پیدا کرده و از سوی دیگر هر کاربر تلفن همراه نیز خود به عنوان یک فعال رسانه ای مطرح شده است.
اواسط دهه 90 اما با گسترش استفاده از پیام رسان تلگرام و امکاناتی که این پیام رسان در اختیار مخاطب قرار می دهد و بروز پدیده ای به نام کانال های تلگرامی، عملا مخاطب سایت ها و خبرگزاری ها به مقدار زیادی به سمت این کانال ها شیفت پیدا کرده است. هر چند که تلگرام امروز اسماً فیلتر است لکن هنوز عمده اطلاع رسانی از طریق این بستر صورت می گیرد.
با اندکی بررسی می توان مدعی شد که ذائقه کاربران شبکه های اجتماعی با خوراک رسمی داده شده کاملا در تضاد است. همین ذائقه سطحی سبب شده که محتوای زرد در شبکه های اجتماعی بیشترین طرفدار را داشته باشد.(اینکه چرا جامعه به سمت این محتوا گرایش پیدا کرد خود موضوعی مهم است که در این مقال نمی گنجد)
امروز دیگر نه از روزنامه های تاثیرگذار خبری است و نه حتی از سایت ها و خبرگزاری های موثر نامی برده می شود. روزنامه ها تبدیل شده اند به کاغذهایی! با یک یا دو تیتر شاخص در صفحه اول که در همین شبکه های اجتماعی بین طیفی خاص دست به دست می شوند. روزنامه هایی با تیراژی بسیار محدود و فروشی محدودتر! و دایره تاثیرگذاری که مشخص نشود، بهتر است!
خبرگزاری و سایت های خبری نیز با توجه به سرعت انتقال پیام در شبکه های اجتماعی نهایتا بعنوان منابع درجه 2 و 3 خبر شناخته می شوند.
از سوی دیگر درهمین کانال ها و شبکه های اجتماعی نبود محتوای مناسب و فاخر و انتشار بیش از حد محتوای تکراری به شدت دیده می شود.
4- امروز پس از « آلکسا محوری»، «ویو محوری» نوبت به توئیتر و «هشتگ
محوری» رسیده است! توئیتر شبکه اجتماعی است که طی سالیان اخیر رشد کمی
نسبتا بالایی در بین طبقه ای از کاربران داشته است. در گذشته نه چندان دور
تصور بر این بود که توئیتر توان تاثیر بر افکار عمومی را دارد و یا برعکس
بگوییم توئیتر بازتاب دهنده افکار عمومی در جامعه بود. ولی امروز این نظریه
کاملا رد می شود و هشتگ بودن یا ترند بودن نه تنها هیچ تاثیری بر افکار
عمومی ندارد بلکه بعضا در مخالفت با افکار عمومی، هشتگی تولید می شود.
مکانیزم تولید هشتگ و ترند کردن آن این روزها بسته به جیب افراد دارد! بدین
مفهوم که هرچه پولدارتر ، ترند کن تر! چه بسا مسائل مهم و محتوای تاثیر
گذار در توئیتر و یا هر فضای رسانه ای دیگر از ترند به دور باشد ولی قدرت
موج آفرینی بالای آن قابل مقایسه با هشتگ ها نیست.
هشتگی که با انواع ربات های انسانی بالا و پایین می رود واقعا چه ارزشی دارد و چه تاثیری بر افکار عموم دارد؟ همین الان هشتگ های برتر توئیتر را بررسی کنید میبینید که برای مثال ضدانقلاب چند هشتگ ثابت را درست کرده که با لطایف الحیل هرچند وقت یکبار یکی از این هشتگ ها را بالا می برد که عملا هیچ تاثیری هم بر افکار عمومی ندارد. اگر هر اکانت توئیتر را به مثابه یک رسانه با مدیریت صاحب اکانت بدانیم آن وقت تنها محتواست که می تواند در رقابت رسانه ای حرف اول را بزند نه هشتگ و ترند!
حرف آخر
این رویکرد ها، همان نگاه های نابود کننده است. همان طور که رنک و رتبه خوب در آلکسا با هزینه بیشتر قابل دسترس بود، خرید بازدید برای پست ها نیز با رقم های مختلف امکان پذیر است؛ همچنین ترند کردن و هشتگ بالا بردن نیز با پول و ربات قابل انجام است!
اگر پستی یک میلیون یا دو میلیون و یا بیشتر بازدید می خورد نشان از آن نیست که این پست را این تعداد جمعیت دیده اند، شاید کمتر از 10 هزار نفر آن را دیده باشند .
اگر در گذشته یک هفته نامه 80 هزار نسخه می فروخت و تقاضا برای افزایش تیراژ داشت تاثیر عینی آن بر مخاطب و جامعه قابل درک بود ولی امروز دیده می شود که یک پست با چند میلیون بازدید و یا یک هشتگ ترند شده در توئیتر هیچ تاثیری حتی بر خود سازنده و تولید کننده آن پست و هشتگ نداشته است.
یکی از علت های این موضوع و بازدید محوری این است که از نسل روزنامه نگاران حرفه ای تربیت شده در دهه 70-80 و پیش از آن که تاثیر بر مخاطب را با یک یادداشت 1000 واژه ای حس کرده اند ، امروز بر مصدر رسانه های جدید نیستند. همان فعالین رسانه ای تربیت شده در دهه 80-90 که سطحی نگری در رسانه را با آلکسا محوری تجربه کرده اند به فعالیت در این شبکه ها روی آورده اند و «بازدید محوری» و «هشتگ محوری» را تبدیل به وسیله سنجش کرده اند.
مسیر پیش روی این شبه رسانه ها و این نوع فعالیت به اصطلاح رسانه ای اصلا روشن نیست، هم اکنون در لبه تاریکی قرار داریم، شاید در سال های آینده که چندان دور نیست آرزوی روزهای کنونی در فعالیت رسانه ای را داشته باشیم!