رجزخوانی و تهدید نظامی را میتوان در اکثر اظهارات آمریکاییها از
سیاستمداران کاخ سفید گرفته تا قانونگذاران کنگره آدرس داد و اگر این بخش
را از مواضع آنها حذف کنیم، ابهت پوشالی این کشور بهطور حتم فرومیریزد
اما نکته این است که عربدهکشی آمریکا به دلایل مختلف فقط یک نمایش است و
به فرض هم که اجرایی شود، بیاثر بوده و حتی اثر معکوس خواهد داشت. در مورد
ایران اسلامی، آمریکاییها گرچه هنوز از ادبیات جنگطلبانه و تهدید تلویحی
به هجمه نظامی استفاده میکنند، ولی در عمل، جانب احتیاط را رعایت کرده و
علاقهای به فتح باب جنگ با کشورمان ندارند. فرماندهان و مقامات پنتاگون و
کاخ سفید هم بهطور مکرر و در ادوار مختلف به غیرممکن بودن حمله به ایران
اذعان کرده و سیاستمداران خود را از ارتکاب به چنین حماقتی بر حذر
داشتهاند.
مقام معظم رهبری در کسوت فرماندهی کل قوا، بارها به ناتوانی و زبونی دشمن
در حمله به ایران اسلامی اشارهکردهاند؛ ازجمله در دیدار روز گذشته خود با
فرماندهان و مسئولان قرارگاه پدافند هوایی فرمودند: «ازلحاظ محاسبات سیاسی
احتمال وقوع جنگ نظامی وجود ندارد.» پیشازاین هم ایشان تأکید کرده بودند
که «طرف آمریکایی و آمریکاییها جنگ را شروع نمیکنند، برای اینکه گمان
میکنم آمریکاییها هم میدانند که اگر جنگی را اینجا شروع کنند، صددرصد به
ضررشان تمام خواهد شد. جمهوری اسلامی و ملت ایران آن مجموعهای هستند که
هرکس به آنها تعرض بکند، ممکن است ضربه بزند، اما ضربه بزرگتر را خودش
خواهد خورد؛ کما اینکه تا حالا اینطور بوده است.» (22 مرداد 97) این امر
دلایل متعددی دارد که به چهار مورد آن اشاره میشود.
1. هزینههای فراوانی که اجرای عملیات نظامی در مناطق دوردست از سوی آمریکا
یا شرکایش در بردارد، تنها به مسائل مالی و جانی محدود نمیشود بلکه فراتر
از آن، بهجایگاه و پرستیژ مهاجمان لطمه وارد میشود. بهعبارتدیگر،
چنانچه فرضاً آمریکا بخواهد جنگی به راه اندازد اما از دستیابی به اهداف از
پیش تعیینشده عاجز شود، آنگاه جایگاهی که بهعنوان ناظم جهان تکقطبی
برای خود متصور است، به چالش کشیده خواهد شد. جنگهای آمریکا، هزاران
کیلومتر دورتر از مرزهایش در عراق و افغانستان، هزینههای بسیار سنگینی را
هم ازلحاظ مالی، هم از منظر تلفات بالای نیروی انسانی و هم از بُعد نقشی که
واشنگتن برای خود ترسیم کرده بود، برگرده دولت و مالیاتدهندگان این کشور
تحمیل کرده و از حصول به اهدافی که مدنظر داشتند، عاجز ماندند.
آمریکاییهای جنگطلب در سال 2001 با شعار تار و مار کردن القاعده و طالبان
وارد باتلاق افغانستان شدند اما پس از قریب به دو دهه هنوز درجا زده و حتی
دم از گفتگو با طالبان میزنند. در عراق نیز باهدف روی کار آوردن دولتی
دستنشانده بهجای رژیم صدام به این کشور یورش بردند که آنهم محقق نشد.
2. حدود یک دهه پیش، یکی از اعضای کمیته روابط خارجی مجلس سنای آمریکا را
به گرگ و ایران را به خارپشتی تشبیه کرده بود که با اتکا به نیروی دفاعی
خود بنیان، مانع از نزدیک شدن مهاجمان به مرزهایش میشود. نشریه «گلوبال
فایر پاورز» نیز در شهریور سال گذشته طی گزارشی، جمهوری اسلامی را در لیست
شش کشوری قرار داد که حمله نظامی به آن به دلیل تسلیحات، مساحت، آبوهوا و
جغرافیا غیرممکن است. در این گزارش، ایران بهعنوان یکی از قدرتمندترین
نیروهای نظامی به دلیل برخورداری از توان نظامی و دریایی در تعطیلی صادرات
نفت خلیجفارس و در اختیار داشتن صدها هزار نیروی نظامی، در این فهرست قرار
دادهشده بود.
در تحلیلی دیگر، اندیشکده «بروکینگز» بر اساس مانوري كه در خصوص حمله نظامي
به ايران توسط فرماندهي نظامي آمريكا در منطقه آسياي مركزي به نام
«سنتكام» در سال 2012 انجام شد، تلفات يك حمله احتمالي و هزينههاي آن را
«بهشدت بالاتر» از تجربيات قبلي آمريكاييها تخمین زد و در این خصوص به
کاخ سفید هشدار داد. بر پايه نتایج این مانور، ايران در صورت هدف قرار
گرفتن، موفق به غرق كردن يك ناو جنگي آمريكا در خليجفارس و كشتن 200 نفر
از خدمه آن میشود. این نبرد شبیهسازیشده- مشابه مانور فرضی "Millennium
Challenge" (چالش هزاره) در جولای 2002- تبديل به يك جنگ بزرگ منطقهاي
شد كه همين موضوع نشاندهنده آن است كه حمله به ايران، نتايجی
غیرقابلکنترل را در بر دارد. از طرفی، پایگاه آمریکایی «دیلی رکنینگ»
(Daily Reckoning) پس از 13 سال و مقارن با لفاظی مقامات وقت واشنگتن در
سال 2015 به کاخ سفید توصیه کرده بود که نتایج رزمایش «چالش هزاره» برای
شبیهسازی جنگ با ایران را فراموش نکند!
3. با توجه به دلایل فوق، راهبرد حضور در جنگ مستقیم نظامی کنار گذاشته شد و
چشماندازی که آمریکا برای سال 2030 و پسازآن تدوین کرده، حاکی از
بیمیلی آنها در خصوص حمله به ایران اسلامی است و به دنبال اجرای سیاست
«جنگ نیابتی»، مانند جنگ سوریه هستند. به این مفهوم که بجای ورود بیواسطه
به معرکه، گروههای تروریستی و کشورهای تروریست پرور را برای هجمه به نقاط
موردنظرشان گسیل میکنند.
4. چرتکهای که آمریکا برای محاسبه هزینه – فایده تهاجم نظامی به ایران
انداخته است، آنها را با ارقام سنگین و سرسامآور مواجه کرده و به این
نتیجه رسانده که در کنار پیگیری جنگهای نیابتی، راههای کمهزینهتری مثل
جنگ اقتصادی، روانی، تبلیغاتی، فرهنگی را به جنگ پرهزینه نظامی ترجیح
بدهند. همین موارد موجب شده که اتکای آمریکا و قدرتهای جهانی به جنگ سخت
کاهش یابد و جنگ نرم را در اولویت قرار دهند، چراکه اثربخشی این عرصه را
بیش از گزینه اول میدانند و بر این مبنا، نیازی نمیبینند که خود را در
مخمصهای با سرنوشت نامعلوم بیندازند. بااینحال، برخی این برداشت را دارند
که «دونالد ترامپ»، رئیسجمهور آمریکا، سیاست حمله به ایران را در دستور
کار قرار داده که مطابق حقایق پیشگفته این تلقی، اشتباه و مردود است،
چراکه تهدید به حمله نظامی، ابزاری برای باجخواهی است، کما اینکه وی همین
سیاست را درباره کره شمالی بکار برد و حالا در توهم اجرای آن در مورد ایران
مقتدر است. از سوی دیگر، کنگره آمریکا اختیار صدور دستور هجمه به ایران را
طی متممی به لایحه بودجه دفاعی سال 2019 از شخص رئیسجمهور سلب کرد و با
این اقدام نشان داد که حمله به جمهوری اسلامی در راستای منافع آمریکا نیست و
حذف این گزینه از روی میز، به مصالح واشنگتن نزدیکتر است.
طرفه آنکه ایران اسلامی در جایگاهی است که مجموعهای از عوامل را با
تکیهبر توان داخلی و به مدد نیروهای انقلابی برای ایجاد بازدارندگی دشمنان
فراهم آورده و چنان غلطی از سوی آنان سر بزند، بدخواهان را با پاسخی
پشیمان کننده و سخت مواجه خواهد کرد.