حالا بهتر میفهمم چرا اغلب روسیاهان آخرت، چوب زبانشان را میخورند!
حقیقت آن است که «فساد سخن» بیداد میکند! فساد سخن اما فقط دروغ و تهمت
نیست؛ همین که حرف را نپخته و ناصحیح بزنیم هم مصداق فساد سخن است! در
اینستاگرام، فیلمی یک دقیقهای میبینیم و بدون آنکه از صحت و سقم آن مطلع
شویم، یا دچار شور حسینی میشویم یا مبتلا به شور یزیدی! امثال من از زاویه
دفاع از انقلاب و پاسداری از عدالت و آن قلم به مزد زنجیرهای هم از پنجره
خودش! هنوز عکس را ندیده، حکممان صادر شده است! هنوز خبر را درست و حسابی
ورانداز نکرده، کامنتمان بهراه است! و بگذار اعتراف کنم؛ اقلا این یک
قلم، دردی همگانی است که حزباللهی و غیر آن ندارد! توهم زدهایم چون
داعیهدار مقابله با فساد هستیم، میتوانیم هر حرفی بزنیم و حتی خودسرانه،
اسلحه هم بکشیم! الباقی هم مثل ما! بدتر از ما! بهتر از ما! چه فرقی
میکند، وقتی همه ساکن یک کشتی هستیم؟! روزی سلبریتی به اسم مردمگرایی
میآید و دردی منتشر میکند و کلی روح و روان ملت را بازی میدهد؛ بعد
انکشف که آن درد، هیچ وجود خارجی نداشته و اصلا ربطی به ایران نداشته! روز
دیگر ولی همین بلا را روزنامهنگار زنجیرهای سر خود سلبریتی میآورد! و
همینگونه است که این همه فساد سخن زیاد است! فیالمثل آن روحانی که واقف
نیست الان با کدام حدیث و کدامین روایت و چه لحنی و چگونه لسانی باید از حج
یا حجاب دفاع کند! گویی اول حرفمان را میزنیم و بعد فکر میکنیم! طرفه
حکایت اینجاست؛ دین مبین ما «اسلام» تفکر را هم عبادت میداند! وای بر
مسلمانی ما، وقتی این همه نسنجیده سخن میگوییم! بدبختی اینجاست که از بس
کیلویی حرف زدهایم، کیلویی حرف زدن هیچ قبحی برایمان ندارد! خیلی راحت
آبرو میبریم و هیچ متوجه نیستیم به معنای کلمات! بدون هیچ پرسوجو و
جستوجویی که آیا اصلا و اساسا این خبر راست است، همینطور اظهار فضل است
که میکنیم! و بعضا با ناسزا و دریوری! القصه! سال ۸۸ در بلوار کشاورز
«محسن» را دیدم که در صف فتنهگران داشت شعار علیه غزه و لبنان میداد!
آنقدری در دبیرستان شاهد فتح، سروکله هم پریده بودیم و زیر توپ زده بودیم
که صدایش کنم!
مثل فرفره داشت میچرخید و مینالید که چرا تقلب شده! به او گفتم: «گیرم
تقلب شده! چه ربطی دارد به غزه و لبنان؟!» به او گفتم: «چرا موسوی هنوز
انتخابات تمام نشده، اعلام ظفر کرد؟!» به او گفتم: «چرا حاضر نشد از مجاری
قانونی اعتراض کند؟!» به او گفتم: «کو سندش؟! کو مدرکش؟! کو وجدانش؟! کو
انصافش؟!» به او گفتم: «اگر این نظام اهل دست بردن در رأی مردم بود، دوم
خرداد دست میبرد! و ۴ سال بعدش دست میبرد!» به او گفتم: «قرار نیست رأی
مردم را فقط به شرط برد در انتخابات قبول کنیم!» به او اما خندهکنان یک
چیز دیگر هم گفتم: «یادت میآید تمام سال تحصیلی را تبلیغ «بوف کور»
میکردی و اینکه عجب شاهکاری است و چه و چه، لیکن آخر سال در صندلی آخر
سرویس مدرسه برداشتی اعتراف کردی که به عمرت این اثر «صادق هدایت» را
نخواندهای؟! چقدر دعوا، چقدر بگومگو، چقدر بعضا یقهگیری برای دفاع از
کتابی که حتی یک بار هم لایش را باز نکرده بودی!» و الان هم قصه همین است!
صادق هم مثل محسن! زیباکلام را میگویم که برجام را نخوانده، مدافع آن است!
اعترافش هست! این متن البته سیاسی نیست! خود من هم جوگیر میشوم گاهی! یک
چیزی میبینم و بیهیچ کنکاشی، قلم دست میگیرم برای بیان حرف حق ولی
فیالواقع برای تخلیه عصبانیت! تو هم مثل من! بله! خود توی خواننده را
میگویم! آیا آن روز که رفتی و زیر آن پست، آن کامنت را گذاشتی، مطمئن بودی
یا با عرض معذرت جوگیر؟! واقعا چرا ما اینگونه شدهایم؟! چرا بدون در
نظرگرفتن جوانب امر، سخن میگوییم؟! چرا بعضا سخن حق خود را با بیان
نادقیق، خراب میکنیم؟! چرا فکر میکنیم با لسان دهه ۵۰ میشود با جوان این
عصر سخن گفت؟! گلابی چیست؟! سوفیا لورن کدام است؟! ضعیفه چه صیغهای است؟!
خوب است رهبری داریم که با این همه تبحر در خطابت و چیرگی در بلاغت که
قطعا برای سخن، بینیاز از کاغذ و نوشته و یادداشت هستند، مدام نگاه
میکنند به برگه در دستشان! یعنی چه این کار؟! الا آنکه توجه مضاعف به
چگونگی و کم و کیف بیان؟! با علم بر اعتراف دشمن به سخنوری حضرت آقا، گمانم
این همه مراجعه رهبر انقلاب به ورقه در دستشان هنگام سخنرانی، استعاره از
اعتراض ایشان باشد به این همه فساد در سخن من و ما! کم جلوی مبلغ فلان
پرونده، صفر است، چند تا هم خودمان اضافه میکنیم! همینطور کیلویی! هیچ هم
حواسمان نیست که تخلف، تخلف است و پرونده، اختلاس و معوقه، معوقه! سخن را
همانطور بیان میکنیم که دلمان میخواهد، نه آنگونه که واقعا هست! دقت
شود! من به این دولت و این مجلس، رأی ندادهام و علیالقاعده نباید چنین
متنی بنویسم، وقتی که بسیاری از این پروندهها مثلا مربوط به قصور و تقصیر
بانک مرکزی است، لیکن مسأله اینجاست که فساد سخن وقتی زیاد میشود، حرف
درست هم آن لابهلا گم و گور میشود! مثل فتنه که خشک و تر را با هم
میسوزاند! حقا که گرم باد دم آن ایرانی که وقتی نمیداند، بگوید نمیدانم!
بازیکن تیمملی از باشگاه خود به باشگاه دیگری رفته و ما بدون هیچ اطلاعی
از چند و چون ماجرا، همینطور فحش است که به مدیرعامل آن تیم میدهیم! که
چرا نگه نداشت بازیکن محبوب ما را! خدایی خسته نشدیم از این همه فساد در
سخن؟! مگر نه این است که اول باید فکر کنیم و بعد سخن بگوییم؟! آنچه دارم
مینویسم، معالاسف جمهور و رئیسجمهور ندارد! اینکه پاسداران حریم امنیت
کشور را گاهی با کلام خود میرنجانیم، یعنی همین کثرت سخن و قلت فکر! آیا
در صورت پختن کلام مدنظر در ذهن، باز هم حاضر میشویم به سخن شلوغ؟! و
بیمدرک و سند؟! نه! این نوشته میل به محافظهکاری ندارد، بلکه بنا دارد
بگوید قبل از ایراد سخن، ولو سخن حق و با نیت حق، همان به کمی بیندیشیم
بلکه شاید به کلامی زیباتر و بیانی شیواتر رسیدیم! باورم هست ژورنالیسم،
حکم نمیکند که من این متن را اینگونه تمام کنم، لیکن گور پدر ژورنالیسم!
بیاییم عهد ببندیم با خدا ناظر بر دقت بیشتر در سخن! ایبسا حرف که
میتوان بهتر بیانش کرد! و درستتر! و کارشناسانهتر! اسلحه را بکشیم روی
لسان خود، آیا به حقیقت نزدیکتر نیست؟! آیا چون در محیطی مثل اینستاگرام،
هم صاحبامتیازیم و هم مدیرمسؤول و هم سردبیر و هم ویراستار و هم
نمونهخوان و هم مصحح و هم نویسنده، حق داریم تا چیزی به ذهنمان رسید،
منتشرش کنیم؟! پس خطیب جمعه هم باید به شکل مضاعفی متوجه چینش کلمات در
جملهاش باشد! و آن سخنران پیش از خطبه هم! و آن وزیر هم! و آن وکیل هم! و
همین من! و همین شما! پس عهد ببندیم با خدا که این همه رها نباشد زبانمان
به هر سخنی! و هر مدلی! باور کنیم چند صباح دیگر، بابت همه این حرفها و
حرافیها، سوال میکنند از زبانمان! پس سنجیدهتر سخن بگوییم! و این همه
هم زود قضاوت نکنیم! یا علی!