به گزارش پایگاه 598، علی شریعتی مخالفان و موافقان جدی داشت و طنز روزگار این است که موافقان و مخالفان شریعتی دچار دگردیسی شدند و دوستان دیروز مخالف شدند و مخالفان شریعتی عموما با حفظ مواضع خود و انتقادها از شریعتی دفاع میکنند. برای بررسی دقیقتر این موضوع با محمد مهدی عبدخدایی به گفتوگو پرداختیم که در ذیل میآید:
*علی شریعتی در چه فضای تاریخی دست به مبارزه زده است و شرایط آنروزگار چگونه بوده است؟
در آن روزگاری که علی شریعی در دانشگاه فعالیت میکرد مبارزان چپگرا تبلیغات گستردهای علیه رژیم شاه در دانشگاهها آغاز کردند تا هژمونی مبارزه با رژیم پهلوی در دانشگاه بیشتر در دست تودهای و مارکسیستی باشد نه مذهبیها.
اگر به تاریخ مبارزات علیه رژیم شاه در دانشگاهها در سالهای 26 ـ 27 تا 1330 نگاهی بیاندازید پی برده که بیشترین جمعیت معترضان به رژیم شاه، کمونیستها بودند. به همین دلیل کمونیستها مبارزات علیه رژیم را در دانشگاه رهبری میکردند.
حتی جبهه ملی در برابر کمونیست ها در اقلیت بود. علی شریعتی با فعالیت و سخنرانی در حسینه ارشاد در سوق دادن دانشجویان به سمت روحانیت و مذهب نقش موثری داشت و توانست دانشجویان را متمایل به دین کند. البته مدرسه و دبیرستان علوی و مرحوم کرباسچیان و روزبه در فرستادن بچه مذهبیها به دانشگاه نقش موثری داشتند.
اما فعالیت دکتر علی شریعتی در دانشگاه مشهد و حسینیه ارشاد وزن نیروهای مذهبی را در دانشگاه بیشتر کرد. علاقه دکتر به روحانیت ـ به قول خودش تشیع علوی ـ و استفاده از ادبیات روز و چپ گرایانه که کل نیروهای جوان و دانشجو که فکر می کردند. با نگاه چپ و نظریات چپ می توانند علیه رژیم شاه مبارزه و انقلاب کنند. را علاقمند به انقلاب اسلامی و روحانیت کرد.
جوانان مبارز که نگاه چپگرایانه به مبارزه داشتند رهبری به نام دکتر علی شریعتی پیدا کردند که با توجه به این نقش می توان دکتر علی شریعتی را یکی از پیشگامان وحدت حوزه و دانشگاه بعد از استاد مطهری دانست.
*منتقدان شریعتی دو دسته هستند برخی مانند حجت الاسلام حمید روحانی معتقدند که شریعتی عامل ساواک بود و برخی دیگر معتقدند علی شریعتی از لحاظ فکری نزدیکیهای به رژیم پهلوی داشت نظر شما چیست؟
ـ این سخن که شریعتی با رژیم پهلوی اشتراکاتی داشت یک سخن است و اینکه رژیم پهلوی از سخنان دکتر علی شریعتی بهره وری تبلیغاتی میکرد یک چیز دیگر است.
دکتر علی شریعتی فارغ التحصیل دانشگاه سوربن فرانسه است. ژان پل سارتر فیلسوفان هم عصر شریعتی و مطرح در فرانسه بود که ـ طرفدار سوسیالیسم دموکراتیک و نظریه پرداز اگزیستانسیالیسم بود. دکتر شریعتی تحت تاثیر نگاه سارتر و کارل مارکس به تاریخ قرار می گیرد.
اگر چه در اروپا به منابع تاریخی مسلمانان و شیعه توجه داشت. اما بیشترین منابع تاریخی اسلام که به آن رجوع میکرد تاریخ طبری بود که از منابع معتبر تاریخی اهل سنت است. دکتر بعد از خوانش تاریخی متون اسلامی به خصوص منابع اهل سنت بدون اینکه آنرا با تاریخ شیعه تطبیق دهد. برداشت فلسفی از تاریخ دست یافت. برای روشن شدن این مطلب مثالی میزنم به طور مثال در شیع علوی و شیعه صفوی اینگونه برداشت می کند. دلیل موفقیت محمود افغان نابسامانی حکومت صفویه از درون بود.
این نگاه به تاریخ براساس نظریه تز و سنتز هگل است. که معتقد است درون هر حکومتی و در طول زمان نیروی اجتماعی ضد آن حکومت ایجاد میشود و در نهایت پیروز میشود. اما به نظرم دلیل شکست شاه سلطان حسین این نیست. شاه سلطان حسین مردی بیعرضه و مقدس مآب بود به این دلیل کشور را به سمت هرج و مرج و آشفتگی برد و محمود افغان از این آشفتگی نهایت استفاده را برد. خود شریعتی هم می نویسد درحالی که محمود افغان به دروازههای اصفهان پایتخت آنزمان ایران رسیده بود سلطان حسین بجای اینکه چارهای بیاندیشد در حال بحث بی مورد و خشکمقدسانه بود.
شریعتی این شکست تاریخی را با سقوط تاریخی بیزانس مقایسه میکند. بیزانس در حال سقوط بود. اما کشیشان در حال بحث بودند که عیسی وقتی به آسمان رفت لاهوتی رفت یا ناسوتی.
نخستین کتاب دکتر شریعتی به عنوان ابوذر اولین سوسیالیست خدا پرست است. شریعتی در ایران تحت تاثیر سوسیالیستهای خدا پرست مانند محمد نخشب بوده است. و بعد از رفتن به اروپا و آشنا شدن با تفکر سارتر و ماسینیون و دیگران این تفکر بر او غلبه پیدا کرد.
من از این جهت به دکتر شریعتی انتقاد دارم و استاد مطهری نیز با توجه به این دیدگاه شریعتی می گوید: «وقتی دکتر شریعتی در حسینیه ارشاد باشد من نمیآیم» چون مرحوم مطهری فلسفه خوانده است. سرچشمه سوسیالیسم را می داند همچنین اطلاع دارد که ماتریالیسم تاریخی از کجا سرچشمه پیدا می کند. سر انجام این نوع سخنرانی را درک می کند.
دانشجویان آنروز ما درک مطهری و مطالعات او را نداشتند و سخنرانی شریعتی مورد استقبال آنان قرار میگیرد. از این جهت بین آیتالله مطهری و دکتر شریعتی اختلاف ایجاد میشود. دلیل استقبال از شریعتی در میان دانشجویان این بود که بین نوع استدلال شریعتی و دانشجویان آنزمان که تحت تاثیر سوسیالیسم بودهاند همخوانی وجود داشت. شریعتی به خوبی استدلال محمد نخشب و سوسیالیسم های خداپرست را تبیین می کرد. شریعتی اذعان دارد که کارشناس تاریخ است تاریخی که هم خوانده است تحت تاثیر نگاه چپ آنروز است. به همین جهت شریعتی از دید فلسفه تاریخی سوسیالیسم به تاریخ نگاه میکند که این نگاه نقد دارم.
رضاشاه دانشگاه را در ایران تاسیس کرد تا پایههای نظری نظام پادشاهی در ایران به وسیله نظریهپردازان علاقمند به سلطنت مستحکم شود تا جوانان تحصیلکرده به نظام پادشاهی و کوروش علاقمند شوند. اما جنگ جهانی دوم موجب شد روشنفکران و فیلسوفان دچار دگردیسی در اندیشه شوند و بنیادها را تغییر دهند و به شدت ادبیات روشنفکری جهان چپ شد. ادبیات تحصیلکردگان و روشنفکران ایران نیز پیرو نظام جهانی چپ شد. فضای عمومی و دانشگاهها و به خصوص دانشگاه تهران تغییر کرد به نحوی که اگر جوانی فارغ از کتابهای دانشگاهی کتابی را میخواست مطالعه کند.
انتخاب محدودی داشت یا باید کتابهای تقی ارانی و ترجمه کاپیتان مارکس را میخواند یا اگر علاقمند به رمان و ادبیات بود باید خوشههای خشم «جان اشتاین بک» «خرمگس» با داستان «پیرمرد و دریا»ارنست همینگوی را میخواند. که این رمانها نیز منتقد نظام سرمایهداری و حرکت به سمت سوسیالیسم را تبلیغ میکرد.
*خاطرهای از دکتر علی شریعتی دارید؟
محمدتقی شریعتی پدر علی شریعتی نزد پدر من آشیخ غلامحسین تبریزی درس تفسیر خوانده است. مقام معظم رهبری سال 59 یا 60 در مجله سروش مصاحبهای دارد و نقل می کند. «در روز جمعهای من به اتفاق علی شریعتی نزد آشیخ غلامحسین تبریزی رفتیم. دکتر علی شریعتی نظریات خودش را نسبت به تاریخ میگوید و آشیخ میگوید: اشکالی ندارد که شما چنین استنباطی از تاریخ دارید اما نظرم با دیدگاه شما فرق دارد».
رهبری میگوید: زمانی از منزل آشیخ بیرون آمدیم دکتر علی شریعتی به من گفت: «نمیدانستم در شیعه چنین روحانیون آگاه وجود دارد».من دکتر را هم از نزدیک دیدم و هم در برخی از مجالسی که ایشان بودند حضور داشتم از جمله کانون حقایق اسلامی نیز رفتم.
محمد تقی شریعتی قبل از انقلاب از مشهد به تهران مهاجرت کرد و پشت حسینیه ارشاد آپارتمانی تهیه کرد و آنجا زندگی میکرد. من و چند نفر دیگر به دیدنش رفتیم و مقام معظم رهبری و محمدرضا حکیمی هم در خانه آقای شریعتی مهمان بودند.
من برگشتم به آقای محمدتقی شریعتی گفتم بعضیها در همه عمر خود قلم میزنند اما نویسنده نیستند برخیها یک مقاله مینویسند اما نویسنده هستند. برخی تاریخ مینویسند اما مورخ نیستند اما ابن خلدون یک مقدمه نوشت و مورخ شد.
آقای شریعتی شما یک پسر داشتید اما پسرتان پسر بود. جاودانهتان کرده است برای همیشه نامت در تاریخ زنده نگه داشت.
محمد تقی شریعتی بلند شد و پیشانی مرا بوسید و زمان خداحافظی نیز دوباره مرا بوسید گفت حرف خوبی زدی. پدر دکتر خاطره جالبی را نقل کردند و گفت: یک شب دیدم چراغ منزل علی روشن است نگاه کردم که علی دارد گریه میکند. دیدم دیدم مقاله ای در مورد حضرت رسول مینویسد به مظلومیت حضرت رسول رسیده است خودش دارد گریه میکند.