1- فاقد استراتژی و تفکرات منسجم در زمینه های مورد نیاز برای کشور داری است به همین خاطر اگر می بینیم در دولت یازدهم تمام تلاش خود را برای به ثمر رساندن برجام نموده بود ناشی از همین فقدان تفکرات سازمانی در روش کشور داری اوست.
2- با در نظر گرفتن سطور بالا معاونان و ورزای دولت اعتدالیون از قدرت بالایی در هدایت و سمت و سو دهی به افکار حسن روحانی و مجموعه دولت برخوردار هستند آنگونه که هریک از معاونان و ورزا می توانند به تنهایی برای روحانی و دولتش چالش برانگیز باشند . سخنان علی اکبر ترکان در باره توانایی ایرانیان و ظریف در باره قدرت نظامی ایرانیان و مشاور یکی از ورزا در باره اداره بندر شهید رجایی و... همچنین بروز تخلفات و اختلاس های مالی در شرایطی که قدرت فائقه ای بالای سر وزیران و معاونان و دیگر مسئولان ارشد دولتی وجود ندارد همگی نشان دهنده این موضوع می باشد که از راس تا ذیل دولت اعتدالیون در یک چالش دائمی برای تثبیت جایگاه و قدرت خویش در نزد رئیس دولت قرار دارند و آنقدر این ویروس خطرناک در بدنه دولت نفوذ کرد تا اینکه چهار نفر از وزیران دولت یازدهم با احساس خطر به روحانی نامه نوشتند و اعلام خطر اقتصادی و ورشکستگی دولت را دادند و البته این تومورهای بدخیم و برهم زننده هارمونی دولت توسط روحانی در یک جراحی موفق در انتخاب کابینه دوازدهم از بدنه دولت حذف شدند.
3- ریش سفیدان مرفه و سیر شدگان از مال دنیا محور دیگری است که حسن روحانی اعتقاد مستحکمی به بکارگیری این افراد در دولت خود دارد. دولت ژنرال ها ، دولت پیرمردان و ... همگی از عناوینی بود که دولت یازدهم بدنبال خود یدک می کشید. وقتی به اثبات این ادعا بیشتر ایمان پیدا می کنیم که در کابینه دوازدهم نیز می بینیم که بغیر از یک نفر مابقی ورزا همان ژنرال هایی هستند که یا ادامه راه قبلی را در دستور کار دارند و یا از جای دیگری به بدنه دولت اضافه شده اند اما سبک و سیق کارشان همان تفکرات قبلی است .
4- روحیه انتقاد پذیری علیرغم سخنانی که ادعا می کند در وی دیده نمی شود آنگونه که مهمترین خصوصیت دولت یازدهم را چالش دائم و مستمر با منتقدان و القاب مختلفی بوده است که در این راستا به ایشان نثار می کرده است. از بیان این القاب بدلیل تکراری بودن آن اجتناب می کنیم اما ذکر این نکته ضروری و نگران کننده است که این خصوصیت در دوره دوم پاستور نشینی وی در حالی که دیگر امکانی برای دوره سوم برایش متصور نیست می تواند وی را به چالش های شدیدتری با منتقدان و حتی حامیان اصلاح طلبش بکشاند.
به
طور کلی حسن روحانی به دلیل گرایش دو وجهی که در گرایش های سیاسی اتخاذ کرده باعث
شده تا به عنوان یک فرد اصول گرا یا اصلاح طلب در بین دو جناح سیاسی کشور شناخته
نشود و به نوعی با سایر ویژگی های شخصیتی که از خود نشان داده تلاش کرده تا پایگاه
و سبد آرایی را برای آینده خود دست و پا کند. شخصیتی دو لایه که از یک طرف تلاش می کند
خود را مستقل نشان دهد و از طرف دیگر افرادی از جناح اصلاح طلبان در کنار وی حضور
دارند. اصلاح طلبان وی را جزو اردوگاه خود نمی دانند اما وی تلاش می کند تا از خود
تصویری میانه رو نشان دهد.
وی در دوره دوم خود با چالش هایی مانند:
* حفظ توافق هستهای است. دولت روحانی موفق شد این توافق را در دوره قبل به دست بیاورد و حالا باید تمام تلاش خود را انجام دهد که از این توافق محافظت کند. زیرا ترامپ به شدت از وضعیتی که ایران بعد از برجام به دست آورد ناراضی و قطعا به دنبال لغو آن است
*دوم اینکه دولت دوازدهم باید بتواند با وجود ترامپ در کاخ سفید، روابط بینالمللی خود را حفظ و گسترش دهد تا بتواند از این روابط در شرایط مختلف استفاده کند.
*چالش سوم دولت دوازدهم حفظ دستاوردهای منطقهای است. دولت باید مراقب باشد که در شرایط فعلی که میان آمریکا و روسیه وجود دارد، ایران قربانی توافقهای آنها نشود.
*دولت باید تلاش کند به نحوی رفتار و شرایط را مدیریت کند که صنعت و توان موشکی ما در جهان ایجاد سوءتفاهم نکند و این صنعت دفاعی ما به عنوان تهدیدی برای کشورهای دیگر محسوب نشود.
*اقتصاد ایران چالش پنجم دولت دوازدهم است. دولت اگر نتواند اقتصاد کشور را احیا کند، به نوعی برجام را بی ارزش کرده است.
*بالاخره مهمترین چالش در سیاست داخلی عمل به وعدههای انتخاباتی آقای روحانی و توجه به مطالبات عمومی است. سوگمندانه دولت روحانی بازهم سوراخ دعا را گم کرد و به عوض اینکه نجومی بگیران و رانتخواران و فامیل بازان و سیاست بازان و ... را به رفتن تشویق کند سلاح تلخ زبانی خود را به سمت اقشار متوسط و حقوق بگیر جامعه چرخانید و این تضادی است که برایمان قابل هضم نیست.
از یک سو رفتارها و مواضع روحانی و حامیان اعتدالی و اصولگرایش نشان می دهد
بعد از فوت هاشمی رفسنجانی وی تلاش می کند تا در جایگاه وی آرای او را به سمت خویش
مالخود نماید که این حرکت با اعتراض برخی نزدیکان هاشمی نیز مواجه گردید و از سوی
دیگر می بینیم که وی خواسته یا ناخواسته اقشار خاکستری و حقوق بگیر متوسط جامعه،
که از حامیان اصلی وی در انتخابات بودند را با این سخنان از خویش می راند در حالی
که بازیگری سیاسی حال ( در دولت دوازدهم) و آینده وی در گرو نگه داشتن همین اقشار
بعنوان پایگاه رای او اهمیت خود را نشان
داد که بعد از 1400 نیز استمرار این حمایت ها از اهمیت دو چندانی برخوردار خواهد
بود.
بعنوان آخرین نکته باید اشاره کرد که روحانی نشان داده است که هیچگاه مواضع و سخنان حامیان اصلاح طلب خود را از یاد نبرده است و در انتخاب ورزای کابینه دوازدهم هم این ادعا را به اثبات رسانید. مجموعه اصلاح طلبان جبهه هماهنگی و شورای سیاستگذاری در آشکار و پنهان از نارضایتی خود در واگذاری مسئولیت ها در طول این مدت ابایی نداشتند لذا در سالهای پیش رو شاید شاهد تنبیه اصلاح طلبان از سوی روحانی بدلیل مواضع ناهمگون ایشان در مواجهه با دو دولت وی باشیم آنگونه که حاضر شود در 1400 قدرت را به رقیب واگذارد اما به اصلاح طلبان خیر وتجربه ای که در سالهای آخر دولت احمدی نژاد نسبت به اصولگرایان رُخ داد و روحانی را با ضعیفترین آرا به پاستور فرستاد. ناخدایی که ملوانان خود را می رنجاند باید منتظر شورش انتخاباتی دوره سیزدهم باشد. وی اگر بخواهد در ساختار سیاسی کشور سبد رای هاشمی و اصلاح طلبان مخالف با شورای سیاستگذاری و در راس آن م . خ را به سوی خود جذب و با همراهی اصولگرایان حامی دولت در مجلس دهم ضلع سوم جریان مستق از دو جریان دیگر را پایه ریزی نماید نیازمند همراهی طبقات حقوق بگیری مانند کارمندان می باشد. به همین دلایل است که ادعا کردیم روحانی سوراخ دعای حامیانش را گم کرده و خودی و غیر خودی را با هم سوزانده و با القابش مورد نوازش قرار می دهد.
* رضا احمد زاده