به گزارش سرویس خانه ملت 598 به نقل از رجا نیوز ، در يكي از اين موارد، آقاي علیرضا زاکانی رئیس ستاد انتخاباتی جبهه متحد که در سال 84 نيز رئیس ستاد انتخابات حامي محمد باقر قالیباف بود، شب گذشته در دانشگاه امام صادق(ع) در اظهار نظري خلاف واقع گفت: دکتر الهام در دوران فتنه علیه این جریان موضع گیری نداشته است!
او همچنین اعضای جبهه پایداری را متهم کرد که در دوران دوم خرداد سکوت اختیار کرده بودند.
آقاي زاکانی پیش از این نیز در مدرسه معصومیه قم، جلسه هفتگی انصار حزب الله و ده ها محفل دیگر علیه چهره های درخشان جبهه پایداری انقلاب اسلامی برخي از مطالب خلاف واقع را عنوان كرده بود كه فایل صوتی برخی از این جلسات در اختیار رجانیوز قرار دارد.
گفتنی است پس از اعلام موجودیت جبهه پایداری انقلاب اسلامی، بخشی از افراد و رسانههاي مدعي اصولگرایي، انواع و اقسام توهین ها و فحاشی ها را نسبت به اعضای موسس این جبهه بيان كردهاند.
در ماه های گذشته حجت الاسلام و المسلمین دکتر مرتضی آقاتهرانی، حجت الاسلام و المسلمین روح الله حسینیان، دکتر غلامحسین الهام، دکتر مهدی کوچک زاده هدف بیشترین توهین ها و تخریب ها بودهاند، در حاليكه به نظر می رسد رويكرد تخریبی و بایکوت خبری علیه جبهه پایداری انقلاب اسلامی به عنوان یکی از اضلاع انتخابات نهمین دوره مجلس شورای اسلامی، خلاف استراتژي مشارکت حداکثری و رقابت اخلاقی است.
همچنين اظهارات خلاف واقع آقاي زاكاني عليه دكتر الهام در حالياست كه وي در چند ماه گذشته فعاليت مشتركي با افرادي مانند آقاي باهنر و نمايندگان آقايان لاريجاني و قاليباف در قالب گروه موسوم به 8+7 داشته و نه تنها انتقاد علني نسبت به مواضع مبهم اين افراد در فتنه 88 نكرده است، بلكه در محافلي مانند جلسه انصار حزبالله با بيان مواردي مانند اينكه "قاليباف يك زونكن موضع عليه فتنه فرستاد"، بهنحوي عملكرد برخي از اين افراد را توجيه كرده است.
با اين حال، برای یادآوری آقاي زاكاني، تنها دو نمونه از دهها سخنراني، مقاله و مصاحبه صريح و روشنگرانه دکتر غلامحسین الهام در روزهاي پر التهاب فتنه بازنشر داده ميشود.
يكي از اين دو نمونه، يادداشت آقاي الهام سه روز پس از انتخابات سال 88 و مورد ديگر، یادداشتی پس از اهانت به تصویر امام خمینی (ره) در دانشگاه تهران است که در سرمقاله روزنامه ایران منتشر شده بود.
دیکتاتورها
انّ من صرّحت له الصبر عمّا بين يديه من المثلات، حجزته التقوي عن تقحم الشبهات.
«نهجالبلاغه»
آن كس كه عبرتها پيشروي اوست و از عذاب آن پند گيرد، تقوا و خويشتنداري، او را از سقوط در شبهات نگه ميدارد.
انتخابات رياست جمهوري دهم، سيامين انتخابات در جمهوري اسلامي است. در تطور ايام، گرايشهاي مختلفي پيروز انتخابات بودهاند. چپ، راست، ليبرال، خط امام، اصلاحطلب، اصولگرا، نگاهي به مجالس مختلف و نيز رؤساي جمهور، اين واقعيت را نشان ميدهد كه نظام جمهوري اسلامي ظرفيت چنين تحولاتي را داشته و بهخوبي آن را مديريت كرده است.
بعد از انتخابات همه به نتيجه آن تمكين كردهاند، اگرچه اين ادبيات را نميپسندم، ولي به تعبير آنها «قواعد بازي» را رعايت كردهاند. در سال 1376 هنوز نتايج آراي آقاي خاتمي كامل اعلام نشده بود كه رقيب او آقاي ناطق نوري پيام تبريك فرستاد و به نتيجه تمكين كرد. دوره نهم در مرحله دوم بعد از اعلام نتايج انتخابات و فاصله زياد بين آراي احمدينژاد و هاشمي، آقاي هاشمي هرگز تن به رأي مردم نداد و واقعيت انتخابات را نپذيرفت و دريغ از پيام تبريك و همو اين سنت سيئه را در قانونگريزي پايه گذاشت.
در دوره دهم، از چندين ماه قبل از آغاز انتخابات، مرد حاشيهنشين دو دهه پرتلاطم، چهره صامت سياست، احساس خطر كرد و با انباني از تهمت و افترا به رئيس جمهور وقت و با سازماندهي دو رقيب و دولت پيشين (هاشمي و خاتمي) به ميدان آمد. در اين دوره هيچ رسالت و برنامهاي براي كانديداها موضوعيت نداشت، آمده بودند تا احمدينژاد را دفع كنند. هزينههاي سرسامآوري را به ميدان آوردند، در پيش چشم يك ملت به رئيس جمهورشان اهانت كردند، او را دروغگو ناميدند. با بهره از نهادهاي دولتي، ميليونها اقلام تبليغاتي را توزيع كردند و نماينده يك ملت سرافراز را دروغگو خواندند. ادبياتي را در سخن گفتن غيابي با رئيس جمهور در رسانه ملي بهطور مستقيم برگزيدند كه تاريخ اين ملت پيوسته از يادآوري آن شرم خواهد كرد و در ادب ايرانيان بيسابقه بود.
بعد از آن در گستره وسيع تبليغاتي اين «بيادبي» نابخشودني را «ادب مرد» توصيف كردند و آن را بهتر از دولت او دانستند! جرم احمدينژاد، آن بود كه «اسرار هويدا كرده بود.» و ارتباط هاشمي - خاتمي - موسوي برملا گشته بود. ملت مسير رفته در دوران اين سه تن را دوباره طي نكرد و به انتخابي ديگر روي آورد.
بعد از آنكه شنيدند و در مناظرهها به همه حرفها گوش دادند. و سرانجام انتخاب كردند و در انتخاب خود عدالت را برگزيدند و آرمان امام را از ميان امواج نادرستيها و ناپاكيها تشخيص دادند. جمعه بيست و دوم خرداد همه آمدند و با تصميمي قاطع و قريب بيست و پنج ميليون رأي از قريب چهل ميليون آراي مردم، احمدينژاد را دوباره برگزيدند. اين درستترين انتخاب بود. اينك مدعيان آزادي به اين نتايج تن نميدهند! آيا با مكتب و مرام آنان تن ندادن به تصميم يك ملت، ديكتاتوري نيست؟ قبول نداشتن قانون، قبول نداشتن مردم، چه معنايي جز ديكتاتوري دارد؟ كسي كه جز خود كسي را نميپذيرد و اراده خود را قانون ميداند در ادبيات سياسي چه عنواني جز ديكتاتور دارد؟ قاعده دموكراسي پذيرش تصميم اكثريت است. همه كساني كه با چهار عمل اصلي آشنايي دارند، عدد «24» را بالاتر از «13» ميدانند. اصرار بر تحميل اقليت بر اكثريت به زور اغتشاش، اجير كردن اوباش در تخريب اموال مردم، آتش كشيدن خيابانها، ناامن كردن زندگي مردم،بههم ريختن آرامش روزانه و شبانه، زنگ خطر براي محو آزادي در ميهن «خميني» كبير نيست؟ مردي كه ميزان را رأي ملت دانست، مردي كه همه كساني را كه به قانون تمكين نميكنند، ديكتاتور خواند. اگر آقاي موسوي خود را نخستوزير امام ميداند و با اين تابلوي انتخاباتي درصدد جذب رأي ملت برخاسته بود، ميان اين موضع و اين مقاومت عليه ملت چه پاسخي دارد؟ خود آقاي موسوي چندبار انتخابات برگزار كرده است مجلس دوم، مجلس سوم، رياست جمهوري پنجم، رفراندوم اصلاح قانون اساسي،... و آقاي خاتمي خود برگزاركننده انتخابات رياست جمهوري دوره دوم خود (هشتم)، مجلس ششم و هفتم نبوده است؟ مگر روال نظارت بر انتخابات تجربه سيساله نظام نيست! چرا از قانون تبعيت نميكنيد؟ از تنها زمان انتخابات مجلس هشتم يك طيف سياسي درصدد كودتاي سبز و سفيد عليه نظام برآمد و تصميم به تعطيل انتخابات در كشور گرفت، همان طيفي كه امروز پشتيبان موسوي و بلكه گرداننده اوست و ملت به همه آنها «نه»ي بزرگي گفت. چهرههاي خشن را از پس آرايش فريبنده دموكراسي شناسايي كرد. در همه صندوقهاي رأي نمايندگان نامزدها كه بيشترين آن را موسوي شكل داده بود، حضور داشتند. آقاي موسوي چگونه با اين سن و تجربه، نتوانسته است اين واقعيت را درك كند كه بر اين ملت نميتوان ارادهاي خارج از تصميم خود آنان تحميل كرد. خصوصاً آنكه پايگاه اين تحميل، بيگانگان و دشمنان اين ملت بزرگ باشند. يكبار ديگر پرونده 8 سال دفاع مقدس و پرونده هستهاي را در دولت احمدينژاد مطالعه كند تا براي چندمينبار اين واقعيت را دريابد. جناب آقاي موسوي اشكال خود را بر انتخابات دهم چنين برشمرده است:
- آقاي احمدينژاد در مناظره از آقاي هاشمي نام برده است. [پس انتخابات باطل است]
- دولتمردان آقاي احمدينژاد از دولت او حمايت كردهاند! [پس انتخابات باطل است]
- آقاي احمدينژاد با امكانات دولت سفر به استانها كرده است. [پس انتخابات باطل است[
و همسر «انديشمند» او استدلال كرده است: كه چگونه ممكن است مردم شريف لرستان به داماد خود آقاي موسوي رأي نداده باشند. [كسي از اين داماد عزيز بپرسد، چند بار به پدرزن و مادرزن خود سر زده است[
- چگونه مردم غيور آذربايجان به همشهري خود رأي ندادهاند؟ [اين فرزند عزيز چند بار به والدين خود سر زده است؟]
من درباره قوت اين استدلالها هيچ داوري نميكنم، ارزيابي را به ملت فهيم ايران واگذار ميكنم.
اما چند پرسش از آقاي موسوي باقي است:
- آقاي موسوي چرا در آغاز روز جمعه بهطور مستمر اعلام پيروزي كرده است و در پايگاه اطلاعرساني خود اعلام جشن پيروزي نموده است.
- آقاي موسوي چرا مدتها قبل از رأيگيري براي جشن پيروزي روز بيست و سوم اعلام برنامه كرده است؟
آقاي موسوي ساعت 00/23 روز رأيگيري با كدام سند در مصاحبه مطبوعاتي با رسانههاي داخلي و خارجي خود را پيروز انتخابات خواند. غيب ميدانست؟ يا براي رأي ملت ارزشي قائل نبود؟
- چرا پشتيبان فكري و عقيدتي ايشان قبل از پايان رأيگيري، پيام تبريك فرستاده است؟
- اگر آقاي موسوي گمانهزني و نظرسنجيها را ملاك گرفته است، صرفنظر از مباني و تحليل اين نظرسنجيها،يك نظرسنجي ارائه كند كه ايشان را پيروز انتخابات نشان داده باشد.
- اگر به فضاي عمومي جامعه توجه داشته است، حداقل ديدگاه مردم را در استقبال از سفرهاي انتخاباتي احمدينژاد به مشهد، تبريز، اروميه، ساري، اهواز و اصفهان مرور كند و بار ديگر بينديشد و در فهم خود از «ملت» تجديدنظر كند.
به دوست همفكر و عزيز خود جناب آقاي خاتمي، يادآور شويد آنروز كه در اجتماع هواداران شما، شعار مرگ بر احمدينژاد سر داده شد و ايشان از نگاه آزادمنش و دموكرات و مؤدب خود شعار را به مرگ بر تفكر احمدينژاد برگرداند، بداند اين مرگ با اراده ملت به دعا تبديل شده است و انديشه و گفتمان امام حيات دوباره يافته است.
آقاي موسوي، رأي ملت، مدرك تحصيلي و مدارج دانشگاهي همسر، داماد و دختر نيست كه قابل اغماض باشد، اراده ملتي بزرگ است كه همه جهان را از منطق، متانت، شجاعت و صلابت خود به اعجاب واداشته است. به ملت برگرديد و بر باطن ديكتاتور خود غلبه كنيد و اعتباري را كه به نام امام، انقلاب و شهيدان براي خود ساختهايد، يكباره نسوزانيد. مردم به اين اعتبار و شعار هواداران شما كه «بسيجي حيا كن...، توپ، تانك، بسيجي ديگر اثر ندارد» و مرگ... و آتش و تخريب، و سرقت و تهاجم به جان و نواميس مردم نميتوانند جمع كنند. هنوز براي بازگشت به آغوش ملت دير نيست، به تجربه ديروز بينديش، فرداي خود را قرباني مكن. ملت تسليمپذير نيست و هزينه آزادي و عدالت را ميپردازد. مبادا كه منتقم «كلمبيا» شده باشي و به تلافي «هولوكاست» برخاسته باشي؟ امروز شعار ملت ايران اين است: «سرفراز باشي ميهن من»
سخن آخر و پايان فتنه
اَلا و اِنَّ الخطايا خيل شُمُسٌ حُمِّلَ عليها اهلُها و خُلِعَت لُجُمُها فَتَقَحَّمَت بهم فيالنار
هان اي مردم! خطاكاريها چون اسبهاي بدرفتارند و خطاكاران بر آن سوار، عنان گشاده ميتازند تا سوار خود را به آتش دراندازند.
نهجالبلاغه - خطبه 16
1- در 25 خرداد 1388، ميرحسين موسوي، مهدي كروبي و ديگر مديران صحنه فتنه «سبز» مردمان را به خيابانهاي تهران كشاندند و در ذهن هواداران القا كردند كه در رأي آنان، تقلب شده است. آن روز شايد بر بسياري از كسان كه تصور «حقي» ميكردند حرجي نبود، اما بر مديران صحنه كه آگاه بودند، چه ميكنند! و ميدانستند ادعايي نابحق و باطل دارند، آغازگري فتنه و گناهي بزرگ صدق ميكرد، چرا كه با اين مطالبه نابحق و غيرمشروع خونهاي پاك و بيگناهي بر زمين ريخت و حرمت نفوس پاك شكسته شد. گناه آنان چه بود؟ آن روز، آغاز سواري بر توسن خطا و گناه بود.
و نيز تقارن ناميموني داشت، چرا كه در 25 خرداد 1360، گروهي كه موسوم به «جبهه ملي» بودند، عليه قرآن خواستند كه به خيابانها بريزند و خشم امام امت(ره) را برانگيختند و ملت در برابر آنان ايستاد. در آن تاريخ عدهاي حرمت قرآن را شكستند تا آن حد كه امام فرمود: «رضاخان چنين نكرد!» در آن روز جبهه موسوم به ملي به دنبال نظام منهاي «اسلام» بود.
چندي نگذشت كه در روز «قدس» كه روز «اسلام» بود، حاملان فتنه سبز و كودتاگران عليه «حق» نفي اسلام را از نظام سياسي كشور شعار دادند.
و در اثر ناداني تاريخي «جمهوري ايراني» را شعار خود قرار دادند. غافل از آنكه جمهوري ايراني نميتواند اسلامي نباشد.
2- در 29 خرداد 1388 رهبر معظم انقلاب اسلامي در خطابه تاريخي جمعه به روشنگري پرداخت. غبار از چهره فتنه برگرفت. همگان را به حق دعوت كرد و دست نوازش بر سر خطاكاران كشيد تا شايد در پرتو كلام حق و نور ولايت هشيار شوند و توسن خطا را لجام گيرند. باشد كه آناني كه به سفره انقلاب عزت يافتهاند و به نام «امام» احترام، به پيشينه خود كاملاً پشت پا نزنند و به بازگشت همت كنند و خطاب قرآن را بشنوند كه اطيعوالله و اطيعوالرسول و لا تبطلوا اعمالكم.
3- در 30 خرداد 1388، كه يادآور آغاز جنگ مسلحانه منافقان در سال 1360 بود. به جاي پاسخ به اين نداي خيرخواهانه ولايي، به تكرار فتنه مشابه پرداختند و شهر را به آشوب و آتش كشيدند و براي دشمنان بستر فساد ساختند و دست دشمنان را به خونهايي كه به فتنه عليه نظام تبديلش كردند، باز نمودند. اين اسب چموش گناه و خطا كه امير مؤمنان بدان انذار دادند و رهبر انقلاب حكيمانه هشدار - ولي به دلهاي قفل شده و گوشهاي فرو بسته به روي حق كارساز نشد - همچنان سواران خود را به طغيان و فساد پيش تاخت.
4- در روز قدس، روز وحدت اسلام و مسلمين، روز نداي حق در همه جهان، روزي كه تجلي پيام عدالت عليه ظلم و حق خواهي مستضعفان عليه مستكبران بود و 30 سال به نام امام راحل، ماندگار و مستحكم بود، بقايايي از اين فتنه، حرمت ماه رمضان را و حرمت ملت را و حرمت اسلام را و قانون اساسي را هتك كردند و رسماً با شعار نفي جمهوري اسلامي، عليه نظام اسلامي تاختند.
5 - فرصت وحدتآفريني و بازگشت به عقلانيت و ايمان در جمعه 27 تير، با خطاي خطيب به تداوم فتنه انجاميد و براي نخستين بار پايگاه وحدت و تقوي يعني «نماز جمعه» صحنه بازي با دين، تمسخر نماز و اهانت به پاكان و هتك حريم و حرمتها شد. و چه تلخ جمعهاي بود، در حرمتشكني در نظام اسلامي آن روز قدس و اين جمعه از «اولين»ها در انحراف و فساد بود، چرا كه تا آن روز سابقه نداشت.
6- در «فطر» بار ديگر دست ولايت هادي شد كه عيد توحيد و ولايت بود. دعوت به حق بود. فرصت توبه و بازگشت و شايد اتمام حجتي ديگر از سوي رهبري، اما باز «استكبار» و روح شيطاني، مانع شد كه چشم به حقيقت باز شود.
7- در سيزده آبان، روزي كه بايد «شيطان» رمي ميشد و مرز و معيارهاي پايدار وحدت ملي و مصالح كشور به ميدان ميآمد، بازماندگان فتنه سبز هم عهدي با شيطان كردند و امريكا را به وجود خود و بقاي خود نويد دادند. اگرچه در خيل عظيم ملت هيچ نمود و جلوهاي نداشتند، اما دشمن مأيوس همچون غريق بيچاره به هر خاشاكي متوسل ميشود.
8- در 16 آذر كه روز خونخواهي دانشجويان عليه امريكا بود، حرمت ولينعمت خود را شكستند و به ساحت امام اهانت كردند، امامي كه آزادگي را به ملت آموخته بود، به امامي توهين شد كه هيمنه امريكا و استكبار را درهم شكسته بود. ايران عزيز را با همراهي اين ملت بزرگ از دانشجو و دانشآموز، طلبه و روحاني، كارگر و كارمند، استاد و معلم، كشاورز و بازاري، پير و جوان، زن و مرد، با وحدت و همدلي از اسارت قاتلان دانشجويان (امريكا) در اين روز، آزاد كرده بود، غافل از آنكه انقلاب اسلامي در ديماه 1356، با خشم ملتي جرقه خورد كه به امامشان و مقتدا و رهبرشان اهانت شده بود.
رهبران فتنه به جاي اينكه از اين عمل آشفته شوند، از سانسور و دروغ بار ديگر حمايت كردند.
به جاي انزجار از نفس عمل و جدا كردن مسير خويش از اين حركت انتشار خبر را محكوم كردند. و اين مدعيان آزادي، از «سانسور» حمايت كردند. همانهايي كه به «نام امام» اعتبار يافته بودند. همان كساني كه افتخارشان «نخستوزيري» در زمان او بوده است. همان كساني كه در شعارهاي انتخاباتي خود، خود را مالك طلق انديشه و گفتمان امام معرفي ميكردند اينك به خاطر دستيابي نامشروع به «قدرت»، خوي ديكتاتوري خود را نمايان كردند. و به ولينعمت خود، اينگونه جسارت روا داشتند!
امروز ماهيت آلوده و خبيث، فتنهگران روشن شده است. آنان به تعبير رهبر معظم، روزي با كاريكاتور انقلاب، با ايمان پاك ملت بازي كردند. و بر بامها شعار توحيد و الله اكبر سر ميدادند. چه زود عليه اسلام و توحيد شمشير كشيدند و نماد توحيد كه «امام» و «ولايت» است به آتش كشيدند.
امروز رهبر معظم انقلاب به حق فرمودند، چنين دشمناني نه قدرتي دارند و نه كمترين اعتباري نزد ملت، كافي است اشارتي شود تا خيمه و خرگاه فتنه بر سر آنان خراب شود. اين آخرين هشدارها است. فرمودند دوست ندارند، كسي دفع شود. اما كسي كه به هيچ سخن حقي تن نميدهد، و بر طغيان خود و فرار از حق تا اين حد، اصرار دارد، بر اسب چموش «بغي» و خروج عليه نظام اسلامي ميتازد ، نتيجهاي جز آتش ندارد. از خشم خدا اگر نميهراسد، بداند خشم ملت ايران، تجلي خشم خداست. بداند كه در آستانه محرم و البته «هميشه تاريخ»، اين ملت «علي» را تنها نميگذارند و ملت ايران جز مسير اسلام و ولايت را نميپيمايد. اما حق آن است كه قوه قضائيه خود به ميدان احقاق حق امام و ملت برآيد، و فرصت ملت بزرگ ايران را با سرگرم شدن به دشمنان بيريشه و بيارزش مشغول نسازد.
گمانم آن است با اين رفتار علائم حق و باطل واضح شده است و حجتي براي توجيه و هيزم ريختن به تنور فتنهگران باقي نمانده است و سران فتنه نيز خود به تجارب تاريخ و 30 سال انقلاب چشم بدوزند و سرنوشت قويتر از خود را كه با انقلاب پنجه درآويخته بنگرند و به اين كلام امير مؤمنان در بازگشت به امام و اسلام ناب انديشه كنند: «آن مدعي كه ادعايش اساسي ندارد، هلاكت در انتظار اوست و كسي كه افترا به حقانيت زند به استقبال نوميدي و سقوط ميشتابد. آن كسي كه در برابر حق عرض اندام نمايد آيندهاي جز نابودي ندارد.»