به گزارش پایگاه 598 به نقل از ایسنا: ایران بزرگمهریراد همان دوبلور هنرمندی است که با صدای پرشورش به فیلمهایی چون «اسپارتاکوس» و «دزیره» جان داد.
این
هنرمند فقید که روز دوشنبه از دنیا رفت و امروز به خاک سپرده میشود، پیش
از این، در خاطراتش، از ۳۷ سال حضور در حرفه دوبله و نحوه ورودش به این
عرصه سخن گفته بود.
به گزارش ایسنا، بزرگمهریراد دربارهی نحوه
ورودش به حرفه دوبله یادآور شده بود: ۳۷ سال پیش یکی از روزها به دیدن
خواهرم توران مهرزاد که در استودیو کار میکرد، رفتم. او از من خواست تا یک
جمله برایش بگویم و زمانی که این کار را کردم بسیار مورد تشویق اطرافیان
قرار گرفتم. و فیلم اولم را اگر غلو نکرده باشم با دختر نمکزار بود که رل
دوم را به من دادند و آن را اجرا کردم. که در کنار من آقای عاملی زرندی و
آقای لطیفپور بودند. از همان موقع بود که کارم را شروع کردم و خیلی دوست
داشتم.
او همچین به این اشاره کرده بود که پیش از این دبیر ورزش بوده و ورزشکار هم بوده است.
او
که فیلمهای زیادی را در این ۳۷ سال حرف زده است، گفته بود: اسپارتاکوس،
خرقه یا دزیره فیلمهایی هستند که همیشه در خاطرم مانده است. دوریس دی که
یک بازیگر شوخ و شیطان بود را تجربه کردم. آن موقع جوان بودم و دوریس دی
مثل کاراکتر خودم بود و اولین فیلمی که به جای دوریس دی حرف زدم «مردی که
زیاد میدانست» آلفرد هیچکاک بود.
این دوبلور پیشکسوت به دوبله
«دنیای یک زن» که به مدت پنج سال که به جای آن حرف زده است، اشاره کرده
بود. او میگفت یادم است آقای کاملی میگفتند به خاطر شیرینی صدایم برای
این رُل انتخاب شدم.
این هنرمند در یادآوری خاطراتش با این فیلمها
گفته بود که آنجا که فیلم اسپارتاکوس را در سینما تماشا کرده، به حدی تحت
تاثیر این فیلم قرار گرفته که گریه کرده است.
او از خاطراتش گفته
بود: یادم میآید که آخر فیلم همکارانم پیشنهاد دادند که به سینما برویم و
فیلم اسپارتاکوس را ببینم، آنجایی که صحنههای به مصلوب کشیدن او نشان داده
میشد، این صحنههای خونآلود به حدی مرا تحت تاثیر قرار داده بود که با
صدای بلند برگشتم و گفتم خواهش میکنم اسپارتاکوس، زودتر بمیر! و آنجا بود
که در سالن سینما همه زیر خنده زدند و من به قدری ناراحت شدم که گفتم مگر
نمیبینید که همه ناراحتند برای چه میخندید و بعد زیر گریه زدم و فیلم
تمام نشده بود که بیرون آمدم. این یکی از خاطراتم برای این فیلم بود.
مرحوم
بزرگمهریراد همچنین در خاطراتش از فیلم «دزیره» هم یاد کرده بود و گفته
بود: دزیره هم یادش بخیر! آقای جلیلوند برای این که تو دماغی حرف بزند،
دستمال کاغذی داخل دماغشان میگذاشتند، البته بعدها عادت کردند و این برای
ما خاطره انگیز بود.