هركاري داريد همانجا زمين بگذاريد. پرسيد چرا زمين بگذارم؟ گفت اگر همان جا
زمين بگذاري كارهايت قيمت پيدا ميكند. كارهايت بابركت ميشود. كسب
بابركت، زندگي با بركت، اولاد با بركت، همه چيز با بركت ميشود. اهالي شهرت
هم بابركت ميشوند.
با قلب خودت با جان خودت همنشين باش كه همه چيز همان جاست. ولايت و امام و
پيغمبر و خدا همه آنجاست. آنجا نظرگاه خدا و ائمه(ع) هم هست. امامان با هر
كسي نمينشينند. با آن كسي مينشينند كه قلبش آرام باشد، موذي نباشد. اگر
قلب موذي نباشد امام خودش ميآيد و پهلوي او مينشيند. اما اگر خداي
نخواسته قلب پاك نباشد هرچه با لب بگوييم نمينشيند. او لطيف است. ديدي با
سلمان در خلوت مينشست. ديدي با اُويس قَرَن با آنكه درو بود چقدر مأنوس
بود؟ ديدي حضرت امير(ع) با ميثم تمار چه ميكرد؟ ميرفت مينشست و برايش
خرما ميفروخت. البته نميفروخت همه را حراج ميكرد و ميداد به فقرا
ميخوردند. وقتي ميثم ميآمد ميگفت يا علي چه كردي! زن و بچهام خانه
هستند. صبح سرمايهام را دادهام و اين خرماها را خريدهام. ميفرمود خدا
كريم است.
انشاء الله اميدوارم با قليتان كار كنيد كه اينها همه حل شده است. اگر با
صورت ظاهر بخواهيد بيرون برويد خيلي رسوايي دارد. همه چيز خراب شده است.
اما سر خزانه كه برويد همه چيز درست ميشود. يك دقيقه صحبت ميكند،
ميبينيد چقدر قشنگ است. تمام گذشتهها را خدا عفو كرده است. تمام گناهان
را خدا بخشيده است. آينده هم كه نيامده است. پس با فراغت از همانجا كار كن.
برو به سمت خداي خودت. اگر از اين مسير بيرون بيايي همه چيز خراب ميشود.
هيچ چيز جاي خودش نخواهد بود و همه چيز در هم ميشود.
دو نفر با هم ميرفتند يكي گفت: امسال گندمها چقدر خوب شده است. آن يكي
گفت: از قضا امسال گندمها همه پوك شده، سن زده و كرمخورده است. بالاخره
رفيقش فهميد كه اين حالش خراب است. گفت تو چشم خودت را رها كن بيا از چشم
من نگاه كن ببين گندمها خيلي خوب است. اميدوارم شما هم نگاهتان با قلبتان
باشد تا اگر كسي عوضي حرف زد بگويي كه درست نگاه كن.
اگر قلبت را حفظ كني دستگاه الهي خيلي منظم است. سر سوزني در اين عالم
بينظمي و تعدي نيست. اگر با دلت نگاه كني ميبيني كه هيچ بينظمي نيست. هر
چه را كه نشانت ميدهد مظنم است. هرچه را هم كه نشانت نميدهد لازم نداري.
اما اگر انسان بيرون بيايد و سرش را در زندگي ديگران فرو كند همه چيز را
خراب ميبيند. اگر انسان نور همراهش باشد اين كارها را نميكند. مالش را
بدهد وقتش را هم بدهد اما بيبهره! حج برود بيبهره كربلا برود بيبهره.
اينها به واسطه نداشتن نور است. اما اگر نور باشد هيچ وقت انسان نميآيد
وقتش را بدهد، مالش را بدهد بهرهاي هم نبرد. معني اين نور تقوي است. لذا
از خدا بخواهيد كه به شما تقوي بدهد و شما را اهل نور قرار دهد.
كتاب طوباي محبت – ص 152
مجالس حاج محمد اسماعيل دولابي