پای سخن این جوان ساکن تهران نشستیم تا شاید بتوانیم بخشی از تلاشها و رشادتهای وی و همرزمان شجاع و ازجانگذشتهاش را منعکس کنیم.
جوانانی که شاید بتوان شجاعت را بهعنوان شاخصترین خصلت آنها نام برد مردانی از جنس شهدای هشت سال دفاع مقدس و البته تیپ و ظاهری کاملاً امروزی و البته عزم وایمانی راسخ که بر اندام دشمنان این مرزوبوم و اسلام عزیز لرزه انداخته است.
مرتضی حامدی می گوید: از سال 92 وقتی جسارتهای تروریستها رنگ و بوی خیلی جدی به خودش گرفته بود تصمیم گرفتم برای دفاع از حریم ولایت و تشیع کاری انجام دهم و احساس کردم دیگر وقت نشستن و دیدن و شنیدن اخبار نیست و باید کاری کرد.
وی که از طریق برخی از دوستانش با بچههای تیپ فاطمیون آشنا شده بود از همین طریق و کاملاً سرخود توانست خودش را به سوریه برساند هرچند پس از ورود به سوریه به دلیل شکل و شمایل و لهجه و نوع پوششی که داشت خیلی زود لو رفته و ایرانی بودنش محرز شد اما درنهایت افتخار پوشیدن لباس رزم و دفاع از حرم بیبی زینب (ع) را کسب و به جبهه مدافعان حرم پیوست.
عهد بستم پا پس نکشم
مرتضی در حالی پای به حرم حضرت زینب(س) می گذارد که تا قبل از این افتخار زیارت حضرت را نداشته پس با چشمانی اشکبار و دلی محکم و قلبی سرشار از ایمان به سوریه رفته و در همان ابتدای ورودش وارد حرم مطهر حضرت زینب(س) می شود.
وی در ادامه می گوید: اصل و قاعدهای در بین بچههای مدافع حرم هست که در بدو ورود به سوریه به زیارت حضرت زینب(س) رفته و پس از جلا دادن روح و فکرشان با حضرت عهد و پیمانی دوباره برای دفاع از حرم و حریم ایشان میبندند من مانند دیگر رزمندگان همین راه را رفتم و در حرم حضرت زینب (س) با ایشان عهده کردم که هرگز از راه دفاع از ایشان و حرمشان پا پس نگذاشته و عقبنشینی نکنم که به لطف الهی و کمک خود حضرت تاکنون ذرهای از اراده اولیهام کم نشده و روزبهروز این فکر و تصمیم و اراده محکمتر نیز شده است.
در ابتدای ورودم به سوریه قرار بود بهعنوان نیروی خدماتی کارهای مانند آشپزی و مکانیکی را انجام دهم اما خیلی زود پس از دریافت آموزشهای لازم وارد عرصه نبرد با تروریستهای تکفیری شدم.
برای دفاع از اسلام میجنگم نه شهادت
این رزمنده جوان و مدافع حرم که جنگ را فقط از طریق تلویزیون و خاطرات رزمندگان هشت سال دفاع مقدس دیده و شنیده وارد فضای واقعی نبردی می شود که در آن سوی خطوط نبرد بی رحم ترین و خشن ترین تروریست های روزگار قرار دارند.
وی می گوید: در ابتدای ورودم به منطقه، جنگ برایم شکل و مفهوم خاصی نداشت اما خیلی زود با واقعیت جنگ آشنا شدم و شرایط خاصی که در سوریه حاکم بود باعث شد تا اوضاع برایم خیلی جدی شود.
برخی از مردم ممکن است فکر کنند بچههای مدافع حرم فقط برای شهادت به سوریه یا عراق میروند اما حقیقت در مورد خود من این است که برای دفاع از اسلام واقعی پا در میدان گذاشتهام و هدفم از رفتن به سوریه شهادت نبوده است اما خوب اگر لیاقت یافتم درراه دفاع از اسلام ناب و حقیقی شهادت که یک هدیه ارزشمند الهی است نصیبم شد باجان و دل این هدیه الهی را میپذیرم چراکه این راهی که مدافعان حرم در پیشگرفتهاند به هر صورت به پیروزی ختم میشود.
شوخی در خط نبرد
برخی از دوستان فکر میکنند اوضاع در خط مقدم مبارزه با داعش و صهیونیستها بهگونهای است که رزمندگان زیر بار فشار جنگ کمر خم کردهاند اما حقیقت این است که روحیه بسیار مثبت و خوبی در بین رزمندگان ما وجود دارد و بچهها حتی در سختترین شرایط نیز دست از شوخی و مزاح برنداشته و بمبهای خنده بچهها در خطوط و سنگرهای مدافعان نبرد باعث شورونشاط و روحیه خوب بچهها میشود.
رفاقتها در بین مدافعان حرم بینظیر است و کسانی که فارغ از لهجه، ملیت، شکل و شمایل باهم دوست میشوند دوستان حقیقی و واقعی هستند که همهچیزشان را فدای اسلام و دوستان همرزمشان میکنند.
دو تن از بهترین بندگان خدا که افتخار رفاقت با آنها را در خطوط نبرد پیدا کردم شهید «بشریه» و شهید «طهماسبی» بودند که جانانه در خان طومان جنگیدند و افتخار و درجه شهادت تا ابد نصیبشان شد دو دوستی که بهواقع نمونه انسانهای صبور و زندهدلی بودند که حتی در سختترین لحظات دست از شوخی برنمیداشتند و درنهایت با شجاعت تمام آسمانی شدند و به دست پلیدترین انسانها پر کشیدند.
در جبهه نبرد با تروریست برادر با برادر و حتی فرمانده با سربازش رفیق است و دیدن صحنههای زیبایی همچون حضور همزمان چهار برادر در خط نبرد واقعاً روحیهبخش و جزء زیباییهای جبهه مقاومت است.
شهادت دو نفر خیلی دلم را سوزاند
در بین بسیاری از شهدای عزیزی که در سوریه افتخار آشنایی با آنها را داشتم شهادت و نفر دلم را خیلی سوزاند.
این دو شهید بزرگوار که از بچههای فاطمیون بودند کار آموزش نیروهای تازهوارد را بر عهده داشتند و در این راه بهقدری آرام، صبور و بامتانت برخورد میکردند که شاید وصفش هم کار آسانی نباشد و همین صبور بودن آنها و اینکه فکر میکنم اگر زنده میماندند و عمر طولانیتری داشتند میتوانستند خدمات زیادی به اسلام و جبهه مقاومت داشته باشند باعث شد خبر شهادتشان واقعاً دلم را بسوزاند.
شهادت دو نفر خیلی دلم را به درد آورد یک گروه از بچههای فاطمیون بودند که آدمهای فوقالعادهای بودند وقتی شهید شدند دلم سوخت اگر زنده بودند میتوانستند حالا حالاها به اسلام خدمت کنند.
نزدیک بود سیامک خرمی ما را شهید کند
کیست که نداند لحظه به لحظه جبهه و نبرد علیه تروریسم مملو از حادثه و خاطره است بنابراین از مرتضی می خواهم تا به انتخاب خودش و البته با همان ملاحظاتی که لازم می داند در دفتر خاطرات ذهنش ورقی بزند و به ما اجازه ثبت این خاطرات را برای ماندن در تاریخ را بدهد.
مرتضی تاملی می کند و می گوید: اگر بخواهم به خاطراتی که در این دو سال و اندی حضورم در سوریه و عراق داشته ام اشاره ای بکنم البته کار برایم سخت میشود چراکه لحظهبهلحظه حضور در کنار شجاعترین انسانهای روی زمین خاطرهانگیز است اما با توجه بهوقت و حوصله این مصاحبه به چند مورد از اتفاقاتی که با آن درگیر بودم اشاره میکنم.
اگر یادتان باشد چندی قبل سیامک خرمی بوکسور دلیر و شجاع کشورمان قبل از ورود به رینگ بوکس با مداحی و رجزخوانی برای داعشی ها آنها را حسابی کنف و عصبانی کرده بود در همان روزها من در عراق دریکی از خطوط مقدم و زیر آتش تروریستهای داعش بودم که از طرف فرماندهی به من گفتند حالا که سیامک خرمی چنین کاری کرده شما نمیخواهید این کارش را تبلیغ و به رخ داعشی ها بکشید که درنهایت من و چند تن از دوستان موفق به تهیه عکس و بنری تبلیغاتی شدیم اما برای نصب این بنر و تضعیف روحیه داعشی ها باید درست درجایی که زیر نظر آنها و در خط آتششان قرار داشت وارد میشدیم که البته این کار را هم کردیم اما تا نوشیدن شربت معروف شهادت فقط بهاندازه مویی فاصله ماند که درنهایت خواست خدا بر زنده ماندن ما بود و فقط خاطره این کار در ذهن ما باقی ماند که سیامک نزدیک بود ما را شهید کند! (با خنده)
شجاعت دو برادر و فرار داعشی ها از صحنه نبرد
دریکی از مناطق سوریه که ازلحاظ استراتژیک و نظامی مهم بود نیروهای ما پس از یک نبرد جانانه درنهایت عقبنشینی کردند بهگونهای که تعداد کمی از بچههای فاطمیون و بچههای مدافع حرم ایرانی باقیمانده بودند.
ما و دیگر دوستان در روستایی که در منطقه مهمی قرار داشت سنگر گرفتیم و منتظر تحرکات داعش بودیم تا بر مبنای تحرکات آنها تصمیم بگیریم عقبنشینی کنیم یا به نبردمان ادامه دهیم.
ناگهان تعداد زیادی داعشی با دو خودروی مجهز زرهی وارد روستا شدند و ما که آنها را زیر نظر داشتیم با خودمان فکر کردیم باید عقبنشینی کنیم و در فرصت مناسب و با تجهیزات بیشتر برای بازپسگیری منطقه اقدام کنیم که ناگهان دو برادری که در گوشهای دیگر از روستا سنگر گرفته بودند باوجود تجهیزات و نفرات برتر داعشی ها با دو موشک به دو خودروی زرهی تروریستها حمله و هر دو خودرو را منهدم کردند.
این حرکت شجاعانه و بسیار دقیق آنها آنچنان ترسی به جان تروریستها انداخت که زخمیهایشان را برداشته و فرار کردند و نیروهای پشت سرشان هم که قرار بود وارد آن منطقه شوند جرئت ورود پیدا نکرده و با همین اقدام شجاعانه آن منطقه حفظ و کمک زیادی به نیروهای جبهه مقاومت کرد.
حلب ستون فقرات سوریه است
مرتضی که این روزها با دقت تحرکات تروریست ها در حلب را زیر نظر داشته و اخبار مربوط به این منطقه را پیگیری می کند اشاره ای هم دارد به آنچه در حلب می گذرد.
وی می گوید: یکی از مسائل مهم این روزهای سوریه درگیریهای حلب است که تروریستها با تمام توان درصدد شکستن خط محاصره و درنهایت بازپسگیری حلب هستند و این کار آنها هم به دلیل اهمیت شهر حلب است بهگونهای که میتوان حلب را ستون فقرات سوریه دانست.
حلب درواقع شهر نخبه پرور و مهمی است که درصورتیکه خدایناکرده سقوط کند راه رسیدن به دمشق را برای تروریستها سهل خواهد کرد.
سوریه درواقع دو شهر مهم دارد که یکی دمشق و دیگری حلب است و اگر کسی بخواهد بر سراسر سوریه احاطه و حکومت داشته باشد باید این دو شهر را بهطور همزمان در اختیار بگیرد.
با توجه به تجهیزاتی که انگلیس، آمریکا، فرانسه و رژیم صهیونیستی در اختیار تروریستها قرار میدهند دستبهدست شدن برخی از خطوط در حلب مسئله قابلپیشبینی است اما به لطف خدا درنهایت پیروزی با جبهه مقاومت خواهد بود.
مدعیان مبارز ه با تروریسم پشت سر داعش هستند
در طرف مقابل جبهه مقاومت کسانی هستند که با سو استفاده از نام اسلام دست به نسلکشی میزنند و مدعی مسلمانی هستند اما تفاوت عمدهای که بین ما و آنها وجود دارد این است که ما دلمان به ائمه و اما حسین (ع) و ولایت خوش است و آنها دلشان را به صهیونیستها، آمریکا و انگلیس خوش کردهاند.
میبینیم که امروز مدعیان حقوق بشر پشت سر تروریستهای تکفیری داعش و جبهه النصره و دیگر گروههای تروریست قرارگرفته و حتی سلاحهای غیرمتعارف و شیمیایی در اختیار آنها قرار میدهند.
اما با هر صورت ما معتقدیم در جبهه حق قرار داریم و باطل بودن اندیشههای تکفیری درنهایت به تاریخ خواهد پیوست راه بهجایی نخواهد برد.
پشتمیزنشینها میگویند مدافعان حرم برای پول میروند
پشت میز نشین ها و نجومی ها این روزها دل مرتضی را نیز به درد آورده اند اما او که مانند بسیاری از همرزمانش در جبهه ای دیگر برای سربلندی و امنیت کشورش می جنگد معتقد است زخم زبان ها و اشتباهات برخی مدیران نمی تواند خللی در اراده مدافعان حرم ایجاد کند.
وی ادامه می دهد: متأسفانه عدهای پشتمیزنشین بچههای مدافع حرم را که واقعاً بسیجی وار عمل میکنند به نبرد برای پول متهم میکنند که در پاسخ آنها باید بگویم مگر پول در همین تهران خودمان پیدا نمیشود.
من خودم اگر در همین تهران کارکنم درآمد بسیار بیشتری ازآنچه ما را متهم به دریافت به آن میکنند خواهم داشت و البته باید بگویم خود من تاکنون پولی دریافت نکردهام و هر گز هم به خاطر پول نبوده و نیست که خانواده و همسر و تنها فرزندم را تنها بگذارم و جانم را کف دستم بگیرم و به خط مبارزه با تروریسمی بروم که هدفش فقط نابودی تشیع و اسلام واقعی است.
شما اگر وضعیت زندگی رزمندگان خطوط نبرد با داعش را بررسی کنید هیچ تغییری در آن نخواهید دید حالآنکه اگر کسی برای پول به خط مقدم مبارزه با تروریسم رفته باشد باید حداقل ازنظر رفاه ظاهری هم که شده تغییری در زندگیاش باوجود آمده باشد.
نمیخواهم بگویم هیچ رزمندهای پول نمیگیرد اما این پول آنقدر نیست که کسی به خاطرش از زندگی آرامش بگذرد و هم اینکه هدف هیچکدام از بچهها پول نبوده و نیست بلکه همه این مدافعان عزیز فقط و فقط باانگیزه دفاع از اسلام ناب محمدی (ص) پای در میدان میگذارند.
نسبت دادن پولدوستی به شهدای مدافع حرم و رزمندگان جبهه مقاومت از همان بیمهرهایی است که برخی از افرادی که حقوق آنچنانی میگیرند بر زبان میآورند و برخی نادانسته به آن دامن میزنند.
یادم هست چندی قبل شهدای مدافع حرم را میخواستند دریکی از اماکن متبرکه دفن کنند اما به دلیل هزینهای که داشت و خانواده این شهدا قادر به پرداخت آن نبودند اجازه دفن پیکر پاک شهدا در این مکان مقدس داده نشد و خانواده آنها مجبور به انتقال و دفن این شهدا در مکان دیگری شدند.
آری همه ما روزی متولد و روزی از دنیاخواهیم رفت و دراینبین فقط برخی هستند که قدر لحظات ناب زندگیشان را میدانند آنها همان کسانی هستند که تاریخ را میسازند و کولهبارشان را مملو از نور هستی میکنند و این بار مرتضی و مرتضیهای نسل ماندایی را پاسخ میدهند که روزی ندا برآورد: آیا نیست کسی که مرا یاری کند؟ و چه خوش سعادت هستند آنانی که این صدا را شنیدند و پاسخ دادند.
رضا آرمانیان