توانایی نویسنده در استفاده از وقایع تاریخی و تبدیل آن به یک رمان یا داستان بلند به دو مولفه اساسی باز میگردد: تجربه زیستی و مطالعه و پژوهش نویسنده. این دو اصل به نویسنده کمک میکنند تا از خلال یک حادثه چند صفحهای یا حتی چند خطی که در صندوقخانه تاریخ مدفون شدهاند و تاکنون مورد توجه قرار نگرفتهاند، داستان یا رمانی در خور تامل و تحسین آمیز پدید آورد. «خورشید بر شانه راستشان میتابید» نوشته جواد افهمی نمونه قابل توجه و مناسبی از این نوع کتابهاست که اخیرا از سوی نشر هیلا وارد بازار شده است.
افهمی در «خورشید بر شانه راستشان میتابید» حادثه ترور اشرف پهلوی، خواهر دوقلوی شاه، در سال 1356 در فرانسه و ارتباط او با مافیای مواد مخدر در اروپا را به یک رمان خواندنی در حجمی نزدیک به 320 صفحه تبدیل کرده است. بنا به گفته نویسنده تنها منبع تحقیقاتی او اینترنت و خواندن دو پاراگراف پیرامون این حادثه بوده است. افهمی با الهام از این واقعه تاریخی و بسط آن به عنوان روایت اصلی و گنجاندن روایتی دیگر که به تجربه 8 ساله زندگی خودش در سیستان و بلوچستان باز میگردد، از سویی به روایت و احیای این واقعه تاریخی و جلوگیری از فراموش شدن آن دست زده و از سوی دیگر به شرایط زندگی و ویژگی زندگانی مردمان جنوب شرقی کشور پرداخته است.
«خورشید بر شانه راستشان میتابید» از دو بخش و 14 فصل تشکیل شده است. در بخش اول که بیش از نیمی از حجم کتاب را در بر گرفته، نویسنده به گرهافکنی و ایجاد فضای تعلیق میپردازد و در بخش دوم است که نویسنده به گرهگشایی دست میزند و در خلال روایتهای مختلف و تو در تو، گره از راز قتل سبحان گمشادزهی برمیدارد.
رمان با حادثه ترور اشرف پهلوی و حمله گروهی به خودروی او در یکی از اتوبانهای فرانسه آغاز میشود و به یکبارگی داستان از فضای اروپا رخت بر میبندد و به ایرانشهر، سیستان و بلوچستان، فرود میآید. در سیستان و بلوچستان به مانند فرانسه با یک روایت کلان مواجه نیستیم بلکه خرده روایتهای مختلفی از زبان شخصیتهای مختلف داستان آورده میشوند که به نوعی شاهد روایتی چند صدایی(پلی فونیک) هستیم و هر یک از شخصیتها تلاش میکنند پاسخی به راز قتل سبحان گمشاد زهی، نامزد انتخاباتی مجلس شورای ملی، بدهند. این روایتهای تو در تو که غالبا در فضای گفتگو میان شخصیتها اتفاق میافتد، خواننده را به درون داستان و شخصیتها فرو میبرد و به ویژه در بخش اول کتاب هر لحظه فضای تعلیق داستان را پر رنگتر میسازد.
منطقه جنوب شرق ایران به دلیل قرار گرفتن در مجاورت افغانستان و پاکستان در نیم سده گذشته، نا آرامیهای فراوانی را از سر گذرانده است. شرایط جغرافیایی، منطقه کویری و سازمان اجتماعی و بافت فرهنگی این استان نقش مهمی در تبدیل این ناحیه به یکی از راههای ترانزیت مواد مخدر داشته است. این ویژگیها تاکنون چندان مورد توجه نویسندگان برای داستانپردازی نبوده و شاید افهمی یکی از اولینها در انتخاب این منطقه برای نوشتن این داستان، محسوب میشود.
یکی از مهمترین ویژگیهای کتاب «خورشید بر شانه راستشان میتابید» استفاده نویسنده از زبان محلی، گویش و کلمات این خطه در درون داستان است که موجب میشود فضای داستان از کلمات تکراری و لحن ثابت دور شود و خواننده احساس غریبی با داستان نکند. نویسنده در این راه حتی به زبان افغانهایی که از افغانستان وارد میشوند نیز نزدیک شده و توانسته است گویش آنها را در کتاب خود بازتاب دهد؛ کلمات و عبارتی چون «اوغانستان»، «اوغانی»، «ما به خونه خو شیشتهایم»، «ماره به دیگری ایشتباهی گیریفتی» و...... نمونههایی از این تلاش نویسنده هستند.
تاکنون کتابهای تاریخی بسیاری در مورد خاندان پهلوی خصوصا اشرف پهلوی و فسادهای اخلاقی او به رشته تحریر در آمدهاند اما هیچ یک از این شخصیتها و یا حوادث زندگی آنها دستمایه نوشتن رمان یا داستانی قرار نگرفته بودند. همانگونه که در چند دهه اخیر مشخص شده، یکی از شیوههای پرداختن به زندگی شخصیتهای مهم نه از طریق تاریخنگاری و روایت مثنوی هفتاد مَن، بلکه به شیوه ملموس کردن این شخصیتها از طریق نوشتن رمان و روایت داستان آنها در خلال یک رمان است. واقعه ترور اشرف پهلوی یکی از حوادثی است که پیش و پس از انقلاب کمتر به آن پرداخته شده بود و به جز معدودی، دیگران اطلاعات چندانی در این خصوص نداشتند. اما نویسنده با بهرهگیری از این موضوع و ارتباط آن با مافیای قاچاق مواد مخدر و سیستان و بلوچستان که بنا به روایت اسناد یکی از فعالیتهای اشرف پهلوی بوده است، تصویری ماندگار از این واقعه تاریخی و این شخصیت ساخته است.
افهمی در این رمان تلاش کرده تا به دور از هرگونه دخالت و موضعگیری مستقیم در خصوص این شخصیت تاریخی به روایت گوشهای از زندگانی، عادات و به طور کلی زندگی روزانه این فرد بپردازد و در کنار آن به فضای زندگی خاندان پهلوی و زد و بندهای آنها در حکومت نزدیک شود.