سرویس سیاسی پایگاه 598 - حاج احمد قدیریان كه از همرزمان شهید صادق امانی در هیات های موتلفه اسلامی علیه رژیم پهلوی بود، حدود ۱۷ بار توسط ساواک و شهربانی احضار و چند بار نیز بازداشت شده بود. وی پس از پیروزی انقلاب توسط شهید آیت الله قدوسی به معاونت اجرایی دادستانی كل انقلاب منصوب شد. قدیریان که در زمان تصدی شهید لاجوردی در دادستانی انقلاب از نزدیکترین افراد به ایشان بود، در خرداد ماه سال ۱۳۹۱ به دیار باقی شتافت. مرحوم قدیریان در بخشی از جلد دوم کتاب خاطرات خود، به درگیری شهید لاجوردی با باند مهدی هاشمی و علت استعفاء شهید از ریاست سازمان زندان ها در دولت خاتمی پرداخته است که در ادامه به روایت سایت تاریخ انقلاب آن را می خوانید.
آشنایی من با شهید لاجوردی به پنجاه سال قبل یعنی اوایل دهه چهل بر می گردد. از حدود ۱۵ سال قبل از انقلاب و با شروع نهضت حضرت امام خمینی(ره) با ایشان آشنا و در مبارزات با هم بودیم. مطالب درباره مظلومیت این بزرگوار زیاد است که من یکی از مظلومیت های ایشان را عرض می کنم. زمانی که آقای منتظری قائم مقام رهبری بود، ما با اعضای دادستانی برای دیدار به خانه ایشان رفتیم. آقای هادی هاشمی برادر مهدی هاشمی معدوم به همراه فرد دیگری آنجا کنار آقای منتظری نشسته بود.
آقای منتظری با یک هجمه ای که بعضا اهانت بود، به همه بچه ها حمله کرد. این بزرگوار(شهید لاجوردی) هیچ چیز نگفت. ما اشاره می کردیم که یک بحثی بشود اما ایشان اجازه نداد آقای منتظری حرف هایش را زد و تندی هایش را کرد؛البته مشخص بود تحت تأثیر مهدی هاشمی قرار گرفته است که آن طور صحبت می کرد.
وقتی از دیدار آقای منتظری برگشتیم، شهید لاجوردی خیلی از بچه ها دلجویی کرد. پس از صحبت های آقای منتظری بچه ها احساس می کردند مسئله دار و دچار مشکل شده اند و گفتند ما دیگر کار نمی کنیم.آقای لاجوردی با حضرت آیت الله گیلانی تماس گرفت و مسائل را شرح داد. مسائل خدمت حضرت امام خمینی (ره) نیز منعکس شد. دو روز بعد از این قضیه همراه حضرت آیت الله گیلانی و همان مجموعه خدمت امام (ره) رسیدیم. در آن جلسه حضرت امام استقبال گرمی از ما کردند و فرمودند: «شما جزو یاران امام زمان(عج) هستید، شما برای پیغمبر اکرم(ص) کار می کنید، ناراحت نباشید؛ قرص و محکم بایستید و قوی برخورد کنید.» بچه ها بعد از آن دیدار که با امام داشتند،روحیه گرفتند و وضع افراد به طور کامل دگرگون شد. بچه ها که پیش از این همه حالت ناراحتی گرفته بودند، با این دیدار خیلی روحیه گرفتند و کارها را به بهترین شکل ادامه دادند.
در ادامه فشار برای برکناری آقای لاجوردی طوری بود که ما هم مطلع شدیم. بالاخره ایشان نامه ای خدمت امام نوشت و تقاضای دیدار کرد. این نامه توسط آقای رفیق دوست وزیر سپاه خدمت امام داده شد و امام فرمودند:«آقای لاجوردی خدمت ایشان برسند.» روزی که ایشان خدمت امام رسیدند، آقای ابطحی، هادی خامنه ای، موسوی اردبیلی و دیگران نیز بودند که امام فرمودند:«آقای لاجوردی مطالب خودش را بگوید.» آقایان حاضر نیز مطالب آقای منتظری و این که لاجوردی گوش به حرف های شورای عالی قضایی و آقای منتظری نمی دهدو در برخورد با منافقین و گروهک ها نظر خودش را اعمال می کند را بیان کردند که البته شهید لاجوردی هم خدمت امام (ره) توضیح کامل مسائل مطرح شده را می دادند. هنگام ختم جلسه امام(ره) به آقای لاجوردی می فرمایند: «بروید نظر خودتان را اعمال کنید و هر کسی به تو گفت چرا این گونه عمل می کنی بگو من ـ آیت الله خمینی (ره) ـ گفته ام و از هیچ کس نترس.»
آقای لاجوردی هم چنان با قدرت عمل می کرد. بعضی از مسئولان و افراد مسئله دار نمی توانستند قاطعیت لاجوردی را در امور قضایی ببینند واین که ایشان با چه قدرت و قاطعیتی در کارها عمل می کرد. فشار آقای منتظری روی قوه قضاییه بود و به طبع قوه قضاییه هم نمی توانست متأثر از روحیه ایشان نباشد،بنابراین بر شهید لاجوردی خیلی فضار آوردند. هر یکی دوهفته یک بار ایشان را می خواستند و به او می گفتندکه نسبت به کارها باید آرام تر حرکت کنید و اقدامات انقلابی را کنار بگذارید. یک بار که شورای عالی قضایی ایشان را خواسته بود، در آنجا برخورد بسیار تندی با ایشان کردند و از ایشان خواستند که استعفا بدهد. اما ایشان گفت: «من استعفا نمی دهم، من را کنار بگذارید، به دنبال آن، فشار آقای منتظری به شورای عالی قضایی برای تعویض آقای لاجوردی شکل گرفت. از طرفی بعضی افراد مثل آقای ابطحی، هادی خامنه ای ، سید حسین موسوی تبریزی و ... که حرکت آقای لاجوردی در دادستانی را قبول نداشتنداز اطراف فشار می آوردند که چرا می گذارید این سید سرکار بماند. بنابراین حکمی صادر و آقای رازینی به جای ایشان معرفی شد. شهید لاجوردی به بنده فرمودند: «ماشین را بیاور، من چند تا کتاب دارم بردارم و با هم به خانه برویم.» گفتم چی شد؟ گفت: « تلفن گرام زدند و رونوشت هم به دادسرای انقلاب جهت اصلاع زند.» درنامه برکناری به هیچ وجه اسمی از ایشان برده نشده بود.
ایشان ساعت ۱۲ به اوین آمد، سپس تلگرافی به دادستانی رسید که آقای رازینی را برای دادستانی انتخاب کرده اند و ایشان برکنار شدند. یک جلسه پر سرو صدا برای معرفی آقای رازینی و تودیع ایشان انجام شد که خیلی مسائل در آن بحث شد. در آن جلسه آقای عبدالهی معاون اقتصادی آقای لاجوردی شرحی از فعالیت های دادستانی را عنوان و خیلی جالب صحبت کرد؛ از حرکت های دادستانی و حرکت انقلابی عزیزان در دادستانی و برخورد بد آقای منتظری با کارکنان دادستانی که همه حاضران در جلسه به عصر موکول شود» و جلسه ختم کردند؛ در حالی که دیگر جلسه ای تشکیل نشد.
کارکنان دادستانی از اینکه در حق آقای لاجوردی آن قدر بی انصافی شده بود ناراحت بودند. البته در جریان این کارها ایشان یک نامه ای هم برای امام نوشت که موجود است و فکر می کنم الان برای پخش آن زود باشد و به وقتش آن نامه منتشر خواهد شد. مضمون بخشی از نامه این چنین است:« با برخوردی که شورای عالی قضایی می کند، مشخص است که از کجا الهام می گیرد و با این روند نمی توان کار کرد و من نگران آن هستم که در چند سال آینده ضربه مهلکی توسط گروه های معاند به ما بخورد، همین پیش بینی شهید لاجوردی هم به تحقق پیوست و طولی نکشید که جریان مرصاد و حمله گسترده منافقین پیش آمد. شهید لاجوردی نسبت به امام، ولایت پذیری عجیبی داشت و با این که امام به ایشان فرموده بودند که:« برو از قول من بگو»، ـ که اگر می گفت، می ماند ـ اما ایشان نخواست که از امام خرج کند. مسئله مهم این بود که آقای لاجوردی خودش را فدای امام کرد و از امام خرج نکرد.
آقای لاجوردی روی گروهک ها عجیب حساس بود. ایشان حدود پنجاه گروه و سازمان را متواری کرد که تعدادی از این گروه ها و سازمان ها با بیت منتظری ارتباط داشتند.در رأس این گروهک ها نهضت آزادی بودکه الان هم البته به صورت غیر قانونی فعالیت می کند و همه این سازمان هایی که مشغول فعالیت هستند مانند سازمان مجاهدین انقلاب، تحکیم وحدت و ... همه را تحت سرپرستی قرار داده است. اعضای نهضت آزادی در خانه آقای منتظری زخنه کرده بودند و رفت و آمد داشتند، بنابراین فشار روی آقای لاجوردی بود که از برخورد با گروهک ها دست بردارد. لطمه ای که آقای منتظری درخصوص برکناری آقای لاجوردی به انقلاب زد، ضربه کاری مهلکی بود. اما نکته مهم آن بود که آقای لاجوردی فردی مقاوم و با انگیزه بود.
زمانی که حضرت آیت الله یزدی رئیس قوه قضائیه شد من با ایشان دیدارکردم و جریان را برای ایشان توضیح دادم. گفتم ماجرا این بود و امام هم به ایشان گفته بودند برو و بگو که من گفتم با سازمان ها و منافقین برخورد کنی. آقای یزدی خیلی متأثر شد و این مسئله را از حاج احمد آقا (خمینی) هم پرسید و ایشان هم گفت بله این موضوع صحت دارد. امام به ایشان گفته بودند برو از قول من بگو ولی از امام خرج نکرد، از خودش خرج کرد و گفت من فدای امام بشوم. بعد آقای یزدی فرمودند:« اگر بشود من یک دیدار با آقای لاجوردی داشته باشم .» به دنبال این مسأله من به خانه آقای لاجوردی رفتم، ایشان در خانه به کار خیاطی مشغول بود؛ با شهید لاجوردی صحبت کردم. ایشان گفت: «نه»؛ گفتم: حالا برو یک دیداری داشته باش و من به زور او را پیش آقای یزدی بردم. رئیس قوه قضاییه آقای لاجوردی را به عنوان مسئول سازمان زندان ها و اقدامات تأمینی و تربیتی معرفی و مرتب هم از ایشان حمایت می کرد.
بعدها زمانی که سید از مسئولیت سازمان زندان ها کنار فت، من شنیدم که به یک از دوستانش گفته بود دیگر زندگی برایم ارزشی ندارد، از خدا خواستم که شهادت تصیبم کند. البته در آن زمان که ایشان مسئولیت سازمان زندان ها را داشت، من آنجا با ایشان همکار نبودم. من در جای دیگری مشغول بودم امام شنیدم که یکی از معاونان آقای یزدی بر خلاف نظر و اطلاع ایشان، به دفتر آقای لاجوردی رفته بود و از قول آقای یزدی گفته بود:« شما استعفا بدهید، چون سازمان زندان ها خیلی خیلی زیر سؤال است و ما هم از ناحیه بعضی از آقایان تحت فشار هستیم ، بهتر است که شما استعفا بدهید» ایشان وقتی از قول آقای یزدی این خبر را می شنوند، کاغذ برمی دارند و یک استعفای دو خطی می نویسند.
بعد از این که ایشان استعفا می دهند، من خدمت آقای یزدی رسیدم و به ایشان عرض کردم که جنابعالی فرموده بودید آقای لاجوردی استعفا بدهد؟ گفت :«نه، من هیچ چیزی در این باره نگفتم.» معلوم شد این فرد که از دوستان آقای خاتمی ـ ریاست جمهوری وقت ـ بود، خودسر این اقدام را کرده و از آقای لاجوردی استعفاء گرفته است. این مسأله مشخص می کرد که اصل جریان از جاهای دیگر هدایت شده است.
شهید لاجوردی دارای روحیه ای عجیب و به واقع آدم شایسته ای بود. بعضی از بزرگان می گویند ایشان در بین مبارزین «اسوه مقاومت» بود. در صبوری، بردباری، تلاش بی وقفه در ارائ برنامه های فرهنگی به خصوص برای زندانیان ـ چون خودش سال ها زندان بود و می دانست یک زندانی چه روحیه ای و ناراحتی دارد ـ انسان منحصر به فردی بود . ایشان با شناخت نقاط ضعف زندانیان، روی آنها کار می کرد و بعد در صورت دارا بودن شرایط، زمینه ی آزادی آنها را مهیا می کرد. آقای لاجوردی یک فردی بود که خودش زندان رفته بود، بلد بود چطور باید عمل کند که زندانی را از آن حالت انحراف بیرون بکشد. سید طریقه برخوردش با زندانی ها این گونه بود که خودش در یکی از زندانی ها و با هم بحث می کردند.
به طور مثال بعضی مواقع آقای لاجوردی صبح اطلاع می داد که امشب برنامه بحث آزاد داریم و این بحث آزاد بازدهی عجیبی داشت. سید یک طرف می تشست و می گفت:« من اینجا دادستان نیستم، شما حرفتان را بزنید؛ اگر می خواهیدبه من اهانت بکنید و ...امشب آزاد هستید، امشی بحث آزاد داریم، هر کسی بیاید این جا آزاد است حرفش را بزند.» هر شبی که ما به این صورت بحث آزاد داشتیم، فردا صبح اول وقت ۵۰، ۶۰ نفر می گفتند ما حاضریم مطالب و ناگفته هایمان را بگوییم و تا کنون اشتباه کردیم. سید درون و ماهیت سازمان ها و گروهک هایی که افراد را منحرف می کردند، به خوبی می شناخت. وقتی سید یک گوشه می نشست و می گفت ما بحث آزاد داریم، تو بیا هر چه می خواهی بگو؛ این حرکت شهید لاجوردی به گونه ای بود که منافقین زندانی توسط این شهید ساخته می شدند، به طوری که پس از آزادی بیشترشان به جبهه رفته و شهید می شدند.
شهید لاجوردی سازندگی داشت و در آن اوضاع زندانی را می ساخت. بنابراین سازمان منافقین همان طور که شهید مظلوم دکتر بهشتی(ره) و یارانش و شهیدان بزرگوار رجایی و باهنر را هدف می گرفتند، سید و شهید صیاد شیرازی را نیز به عنوان دو هدف نظامی، سیاسی ترور کردند. شهید صیاد شیرازی یک نظامی پای کار بود. این ها ابزارهای نظام بودند، الان مثل صیاد شیرازی خیلی کم داریم. وقتی که سید را زدند (ترور کردند)، روزنامه های آنان به تبلیغات و سرو صدای زیاد اعلام کردند که سید را زدیم و ترور کردیم. همین هجمه ها و دشمنی ها بعد از شهادت ایشان هم ادامه داشت، بعضی از روزنامه های داخلی بعد از شهادت آقای لاجوردی این ترور منافقین را قتل عنوان کردند و اسمی هم از شهادت نیاوردند.
در واقع این ها همه ریشه در همان جریان معاندین و مخالفین نظام دارد. شما فکر می کنید ساواکی هایی که فرار کرده اند یا مرده اند، بچه هایشان الان نیستند؛ یا سلطنت طلب هایی که فرار کردند و رفتند، روی خانواده هایشان اثر نگذاشته اند؟ شما فکر می کنید منافقینی که در فرانسه هستند و دارند زندگی می کنند، عواملشان در داخل نیستند؟ شما انتظار دارید که عوامل داخلی این ها نسبت به آقا سید اسدالله در داخل چه می گویند؟ باید همین را بگویند، چیز دیگری نمی توانند بگویند. این ها الان هم هستند، تشکیلاتی کار می کنند. ممکن است انقلابی هم در بین این افراد باشد، اما اکثرشان متأثر از سایر اعضای خانواده خود هستند.
در اوین شب های ماه رمضان، ده دقیقه مانده بود به اذان صبح، حاجی خودش پارچ آب یخ می آورد به یک یک زندانیان می گفت که آب می خواهید، آب خنک می خواهید؟ یکی از آنها در بازجویی گفته بود: چه کسی هر شب ده دقیقه به اذان می آید و به همه آب خنک می دهد؟ این مهربانی در روحیه زندانیان و بیدار شدن وجدان آنها اثر بسیاری داشت. یک بار دیگر تعداد زیادی خبرنگار داخلی و خارجی برای بازدید از زندان اوین آمده بودند، آخر شب که می خواستیم برویم، دیدم صدایی می آید؛ رفتم دیدم سید شلوارش را بالا زده و مشغول شستن توالت هاست، آن هم بعد از یک روز شلوغ کاری که یکسره برای خبرنگاران توضیح داده بود. گفتم سید چه کار می کنی؟ گفت:«از صبح خیلی این فلاش دوربین ها به صورت من بود، کمی غرور من را گرفت، می خواهم این غرور بریزد؛ این بود روحیه بردار عزیزمان شهید سید اسدالله لاجوردی.
* عطیه محمدی