درخشش صفحات تاریخ، مدیون تاریخسازانی است كه در یك لحظهی حساس به نقش خطیر خود پیبردند و به بهترین شكل آن را ایفا كردند. برخی نقشها بدیلپذیر هستند و برخی بیبدیل. عمار یاسر یكی از نقشهای بیبدیل تاریخ اسلام است؛ كسی كه پیامبر گرامی اسلام صلیاللهعلیهوآلهوسلم، شهادت او را به وسیلهی قوم سركش پیشبینی كرد. وقتی او با فضای غبارآلود جنگ صفین روبهرو شد، پایش نلغزید، تمام قد در برابر شبهات ایستاد و جان خویش را در ازای این ایستادگی از دست داد. نهم صفر، سالروز شهادت این صحابی پیامبر گرامی اسلام صلیاللهعلیهوآلهوسلم در جنگ صفین است.
شاخصهای جبههی حق در بیان پیامبر اسلام
عمار بن یاسر سلاماللهعلیه از اصحاب برجسته و از یاران خاص پیامبر صلیاللهعلیهوآلهوسلم و امیرالمؤمنین علیهالسلام بود. او این جایگاه را به سبب خلوص در ایمان و اعتقاد به اسلام و به شخص پیامبر صلیاللهعلیهوآلهوسلم و عمل به تعالیم آن حضرت و نیز از اعتقاد كامل به ولایت مولای متقیان امیرالمؤمنین علیهالسلام و محبت به ایشان پیدا كرد. در واقع عمار از عشق به ولایت آن حضرت و در یك كلام، ولایتمداری واقعی به چنین جایگاه رفیعی دست یافت.
عمار بن یاسر یكی از اركان اربعهی شیعه به شمار میآید. چهار شخصیت ممتاز در اسلام از دیدگاه اهل بیت عصمت و طهارت به عنوان اركان اربعه یعنی چهار ركن و بنیان اساسی شیعه مشهورند؛ سلمان، مقداد، ابوذر و عمار. دلیل این موقعیت برای عمار و نیز دلیل محبت و علاقهای كه پیامبر صلیاللهعلیهوآلهوسلم به او داشت، این بود كه عمار با بصیرتی كه داشت، سختیهای بسیاری را در راه اسلام تحمل كرد و حتی لحظهای هم تردید و ضعف در او راه نیافت. او همچنین در اطاعت امر پیامبر صلیاللهعلیهوآلهوسلم و اجرای دستورهای آن حضرت اندك تردیدی به خود راه نداد.
دربارهی عمار نقل كردهاند كه وقتی میخواستند مسجد پیامبر صلیاللهعلیهوآلهوسلم را در مدینه بسازند، او بهشدت تلاش میكرد؛ سنگهای بزرگ را حمل میكرد و آنچنان میكوشید كه توجه همه را به خود جلب كرده بود. این در حالی بود كه برخی افراد از زیر كار درمیرفتند و حاضر نبودند مانند دیگر مسلمانان در ساخت مسجد كمك كنند، همه از دیدن این تلاش عمار مبهوت بودند و عمار در این حال سرودی را میخواند كه از امیرالمؤمنین علیهالسلام در همان موقع یاد گرفته بود. معنی آن سرود این بود: كسی كه مسجدها را تعمیر میكند و ایستاده و نشسته در آنها رنج عبادت میبرد، برابر نیست با كسی كه از گرد و خاك گریزان است. در این هنگام یكی از افرادی كه حاضر نبود مانند دیگر مسلمانان در ساخت مسجد كمك كند و از كار فرار میكرد،از این سخن برآشفت و گفت: «به خدا قسم روزی همین عصایم را بر بینی تو خواهم نواخت.» پیامبر صلیاللهعلیهوآلهوسلم از شنیدن این سخن برآشفتند و فرمودند: «اینها با عمار چه كار دارند؟ او آنها را به سوی بهشت دعوت میكند، ولی آنها عمار را به سوی آتش میخوانند.» عجیب این است همین مردی كه عمار را تهدید كرد، وقتی در جایی به قدرتی دست پیدا كرد، تهدید خود را عملی كرد و عمار را بهشدت مضروب كرد.
عمار از نظر ایمان و اعتقاد و پایداری در اسلام و ولایت، به گونهای محكم و ثابتقدم بود كه پیامبر اكرم صلیاللهعلیهوآلهوسلم راجع به او این جملهی معروف را دارند كه: «عمار را گروه سركش و طغیانگر خواهند كشت.» یعنی از این كلام پیامبر صلیاللهعلیهوآلهوسلم میتوان اینگونه دریافت كه عمار تا لحظهی شهادت، همیشه با حق و در جبههی حق است، چرا كه میفرماید او را گروه سركش و طغیانگر میكشند. یعنی عمار در جبههی حق است و جبههی مقابل او جبههی باطل است.
جنگ تبلیغاتی بنیامیه علیه عمار
عمار به سبب اینكه میكوشید مردم را نسبت به مفاسد بنیامیه آگاه كند و از تباه شدن دین و دنیای مردم جلوگیری كند و به آنها بصیرت بدهد، مورد خشم بنیامیه و دیگر دنیاطلبان بود. بهویژه عمار در زمان انقلاب بزرگی كه علیه یكی از حاكمان وقت اتفاق افتاد، نقش برجستهای در آگاه كردن و بصیرت دادن به مردم ایفا نمود و سخنگوی بخشی از انقلابیون بود. وقتی انقلابیون متوجه شدند كه حاكم به نظرات و مطالبههای بحق آنها هیچ توجهی نمیكند و قصد خیانت دارد و فرمان قتل انقلابیون را صادر كرده و به حاكمان جبار و فاسق خود مأموریت داده كه این فرمان را عملی كنند، به منزل این حاكم رفتند و او را به قتل رساندند. عمار از جمله كسانی بود كه به مقاومت و ایستادگی مردم علیه این حاكم اصرار میكرد. به همین خاطر پس از قتل این حاكم، بنیامیه تبلیغات بسیاری را علیه او به راه انداختند.
عمار همچنین در جلب نظر مردم به سوی امیرالمؤمنین علیهالسلام و به خلافت رسیدن ایشان نقشی برجسته داشت. هنگامی كه برخی از ذینفوذهای آن زمان كوشیدند كه نگاه مردم را به سوی افراد دیگر متوجه كنند، عمار با آن سوابق ایمانی آشكار و با جایگاه رفیعی كه نزد پیامبر صلیاللهعلیهوآلهوسلم داشت و اینكه مانند برخی افراد، پس از رحلت پیامبر اسلام صلیاللهعلیهوآلهوسلم به متامع دنیوی آلوده نشده بود، سخنان مهیجی را ایراد كرد كه در رویگردانی مردم از دیگر افراد و توجه ایشان به حضرت امیرالمؤمنین علیهالسلام تأثیر برجستهای داشت. در واقع بخش عظیمی از گرایش مردم به سمت حضرت در آن دوره مدیون تلاشها و سخنرانیهای عمار یاسر بود.
عمار در جلب نظر مردم به سوی امیرالمؤمنین علیهالسلام و به خلافت رسیدن ایشان نقشی برجسته داشت. هنگامی كه برخی از ذینفوذهای آن زمان كوشیدند كه نگاه مردم را به سوی افراد دیگر متوجه كنند، عمار در رویگردانی مردم از دیگر افراد و توجه ایشان به حضرت امیرالمؤمنین علیهالسلام تأثیر برجستهای داشت.
دو بال پرواز امیرالمؤمنین از نظر معاویه
وقتی كه بنیامیه تلاش گستردهای را آغاز نمودند تا با جنگ روانی و شانتاژ تبلیغاتی از ماجرای قتل خلیفهی سوم سوء استفاده كنند و این قتل را به پای امیرالمؤمنین علیهالسلام بنویسند، عمار با تبیین حقیقت و حمایت همهجانبهاش از امیرالمؤمنین علیهالسلام تلاشهای آنان را خنثی كرد. پس از قتل خلیفهی سوم، تردیدهایی پیش آمد كه تلاشهای عمار در رفع آنها و جلب توجه مردم به سمت امیرالمؤمنین علیهالسلام بسیار مؤثر واقع شد. با توجه به اینكه پیامبر صلیاللهعلیهوآلهوسلم عمار را ملاك و میزان تشخیص جبههی حق از باطل دانسته بودند، این حمایت عمار از امیرالمؤمنین علیهالسلام برای كسانی كه به سخنان پیامبر صلیاللهعلیهوآلهوسلم اعتقاد داشتند، آگاهیدهنده و هدایتكننده بود. بنابراین و به همین دلیل، دشمنان امیرالمؤمنین علیهالسلام و در رأس آنها معاویه كینهی او را به دل گرفتند. وقتی این مرد بزرگ در جنگ صفین به شهادت رسید، معاویه بسیار شادمان شد. این فرد خبیث تعبیری دارد كه نشاندهندهی اهمیت جایگاه عمار است: «امیرالمؤمنین دو بال داشت كه با این دو بال میتوانست پرواز كند، ما بال اول او را در صفین قطع كردیم و بال دومش هم مالك اشتر بود.» منظور معاویه از بال اول امیرالمؤمنین علیهالسلام عمار است. البته این مرد خبیث مالك اشتر را هم با توطئهای به شهادت رساند. معاویه بسیار خوشحال بود كه این دو صحابهی حضرت را كشته است، زیرا میدانست این دو پشتوانههای محكمی برای امیرالمؤمنین علیهالسلام بودند.
عمار را علی كشت نه ما!
جنگنرم دشمن پلید علیه امیرالمؤمنین آنقدر شدید بود و ذهنهای شامیان را نسبت به امیرالمؤمنین علیهالسلام تخریب كرده بود كه شامیان بر جنگ با امیرالمؤمنین علیهالسلام همداستان بودند، اما همین شامیان چون حدیث پیامبر صلیاللهعلیهوآلهوسلم دربارهی عمار را میدانستند، نسبت به او دید مثبتی داشتند و او را به عنوان كسی نگاه نمیكردند كه باید با او بجنگند. لذا هنگامی كه عمار به شهادت رسید، تزلزلی بسیار جدی در قوای معاویه به وجود آمد، زیرا شامیان با توجه به فرمودهی پیامبر صلیاللهعلیهوآلهوسلم به این نتیجه رسیدند كه آن گروه سركش و طغیانگر كه پیامبر صلیاللهعلیهوآلهوسلم فرموده بود، خود آنان هستند. البته عمرو عاص با تمام توان حیلهگری خود كوشید تا اذهان را از این مسئله منحرف كند. حدیث پیامبر صلیاللهعلیهوآلهوسلم را همه شنیده بودند و قابل تكذیب نبود، لذا او بیان پیامبر خدا را اینگونه تغییر داد كه: بله، عمار را گروه سركش و طغیانگر كشتند، منتهی ما كه در شام بودیم و این علی بود كه عمار را به جنگ كشانید و او را به كشتن داد!
روشنگری عمار در لحظات حساس
عمار پیش از شهادتش در صفین از هر فرصتی استفاده كرد تا بلكه افراد عراقی و شامی را كه دچار تردید شده بودند، نجات دهد و به یقین و حقیقت برساند. او میكوشید تا با سخنان خود، توطئههای معاویه و عمّال او را كه متوجه امیرالمؤمنین علیهالسلام بود، دفع و خنثی كند. دو مورد از مصادیق فعالیتهای روشنگرانهی عمار یاسر از این قرار است؛ مورد اول مربوط به قبل از حركت امیرالمؤمنین به صفین است، یعنی هنگامی كه ایشان پس از بینتیجه ماندن مكاتبات فراوانش با معاویه، برای مقابلهی نظامی با او مصمم شد. حضرت مردم را آمادهی رفتن به شام میكرد كه فردی به نام «ابوزبید بن عوف» به تردید افتاده بود كه آیا میتوان با اینها جنگید یا نه؟ ابتدا امیرالمؤمنین علیهالسلام سخنانی بر زبان آورد و سپس عمار در تأیید حقانیت امیرالمؤمنین علیهالسلام بیان داشت: «ای ابوزبید! قدمها را محكم بردار و دربارهی دشمنان خدا و پیامبر ذرهای تردید نداشته باش.»
معاویه تعبیری دارد كه نشاندهندهی اهمیت جایگاه عمار است: «امیرالمؤمنین دو بال داشت كه با این دو بال میتوانست پرواز كند، ما بال اول او را در صفین قطع كردیم و بال دومش هم مالك اشتر بود.» منظور معاویه از بال اول امیرالمؤمنین علیهالسلام عمار است.
معاویه كه سالها سابقهی دشمنی دیرینه و خانوادگی با پیامبر صلیاللهعلیهوآلهوسلم و اهل بیت علیهمالسلام او را داشت، برای اینكه مشروعیت پیدا كند، خود را به پیامبر صلیاللهعلیهوآلهوسلم منتسب میكرد و به شامیان میگفت كه من خویشاوند پیامبر هستم و این علی است كه علیه اسلام به پا خاسته است. در روز سوم جنگ صفین، عمار پیشاپیش لشكریان آمد و خطاب به شامیان گفت: «ای اهل شام و ای اهل اسلام، آیا میخواهید كسی را كه با خدا و پیغمبرش دشمنی میورزد و میجنگد و به مسلمانان ستم كرده و مشركان را تقویت كرده، بنگرید؟ و نیز كسی را ببینید كه خداوند برای حمایت از دین خود و رسول خود فرستاده است؟» سپس ادامه داد: «آیا میخواهید كسی را به شما معرفی كنم كه نه از روی ترس، كه به خواست قلبی و با طیب خاطر خود اسلام آورد؟» بعد مشخص كرد آن فردی كه در آغاز سخنش مطرح كرده كه با خدا و دینش دشمنی ورزیده چه كسی است: «بدانید كه او معاویه است. او را لعنت كنید كه خدایش او را لعنت كند. با او بجنگید كه او همان كسی است كه نور خدا را خاموش میكند و به دشمنان خدا یاری میرساند.»
مثل ما نماز میخوانند؛ چگونه با آنها بجنگیم؟
در برههای از جنگ صفین، فردی از نیروهای خودی خدمت امیرالمؤمنین علیهالسلام آمد و عنوان كرد كه من دچار یك مسئلهای شدهام؛ تو مارا از عراق به صفین آوردهای و ما تو را اطاعت كردهایم، اما دیشب من دیدم كه هنگام نماز، طرف مقابل ما هم اذان میگویند. وقتی كه دیدم اذانشان دقیقاً عین اذان ما است و بعد دیدم كه به وقت نماز قبلهی ایشان دقیقاً قبلهی ما است و نمازی هم كه خواندند، عین نماز ما بود، من به تردید افتادم كه آیا ما میتوانیم با آنها بجنگیم؟ حضرت به او فرمود: آیا عمار بن یاسر را دیدی؟ گفت نه. حضرت فرمود: نزد او برو و او هر چه به تو گفت، همانگونه عمل كن. این شخص نزد عمار آمد و عمار به او گفت: «صاحب آن پرچم سیاه را میشناسی؟ من سه بار همراه پیامبر صلیاللهعلیهوآلهوسلم زیر آن پرچم جنگیدهام. پرچمی كه دست او است، همان پرچمی است كه پیامبر صلیاللهعلیهوآلهوسلم دست او داد و من هم زیر آن پرچم جنگیدم و به جهاد رفتم، اما هماكنون این پرچم در دست دشمنان اسلام است.» سپس عمار ادامه داد: «این چهارمین جنگ من است كه انگیزهی جنگافروزانش از آنها بهتر نیست، بلكه این جنگی است كه انگیزهی شرّ و فجورش بیش از آن جنگها است.»
عمار در واقع این جنگ را با جنگهای دوران جاهلیت مقایسه كرد و ادامه داد: «بدان كه به خدا سوگند، چنان میخواستم كه تمام كسانی كه همراه معاویه آهنگ پیكار با ما را كردهاند و از آیینی كه ما بر آن هستیم، جدا شدهاند، یك پیكر بودند و من این پیكر را با شمشیر میزدم و تكهتكه میكردم. به خدا سوگند كه خون تمام آنان از ریختن خون گنجشكی حلالتر است.» بعد فرمود: «تو خون گنجشك را حرام میدانی؟» آن مرد پاسخ داد: «نه؛ حلال میدانم.» عمار به او گفت: «خون آنها هم همچنان حلال است. آیا من به چشم تو روشنگری كردهام یا نه؟» كه در اینجا آن مرد گفت: خوب من را روشن و آگاه كردی و عمار ادامه داد: «حالا هر كدام را كه میخواهی اختیار كن.» آن مرد هم آمد و در جبههی امیرالمؤمنین و با خیال راحت ایستاد و با دشمن جنگید.
بعد در تاریخ داریم كه وقتی این فرد در حال رفتن بود، عمار دوباره او را فراخواند و گفت: «اگر میخواهی بدانی، این را به تو بگویم كه آنها بر ما شمشیر میزنند تا افراد را به شك بیندازند تا پیش خودشان بگویند: اگر آنها برحق نبودند، بر ما دست نمییافتند.» چون نیروهای معاویه از نظر عده و توان بیشتر از نیروهای امیرالمؤمنین علیهالسلام بودند، عمار میخواهد به او بگوید كه آنها میخواهند به افراد ضعیفالبصیرت اینگونه القا كنند كه اگر شامیان برحق نبودند، بر شما دست پیدا نمیكردند. عمار در ادامه میگوید: «به خدا قسم آنها به قدر خاشاكی كه چشم مگسی را بیالاید، برحق نیستند. به خدا سوگند اگر ما را با شمشیرها بزنند و به دوردستها برانند، باز هم یقین دارم كه ما برحق هستیم و آنها بر باطل.» سپس عمار اینگونه ادامه میدهد: دیری از دنیا نگذرد كه اهل حق ببینند مردگانشان در بهشت جای دارند و دشمنانشان، از مرده و كشته، همگی در دوزخ هستند و زندگانشان نیز همگی بر سبیل باطل بودهاند.